جوان آنلاین: در واپسین روزهای سال گذشته، آغازین مجلد از روزنگاشتهای زنده یاد جلال آلاحمد، به همت انتشارات اطلاعات منتشر شد. در مقال پی آمده محمدحسین دانایی که این اثر را آماده نشر ساخته، به بازنمایی شکل و محتوای آن پرداخته و تأثیرات این رویداد بر فرایند آل احمدپژوهی را مورد ارزیابی قرار داده است. ذکر این نکته بایسته است که بررسی تأثیر این یادداشتها، در داوری کلی پیرامون کارنامه «جلال»، همچنان در دستور کار صفحه تاریخ «جوان» قرار خواهد داشت.
در زمانه و کارنامه جلال آلاحمد
جلال آلاحمد (۱۳۴۸ – ۱۳۰۲ شمسی) یکی از متفکران و نویسندگان نامدار معاصر است، با دهها عنوان کتاب تألیفی، تحقیقی، ترجمه، مقاله، مصاحبه، نقد و بررسی در زمینههای اجتماعی، سیاسی و ادبی. کسی که پرچمدار جریان روشنفکری کشور در دو دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ بود، با سبک ادبی اصطلاحاً رئالیسم و شیوه نگارش ابداعی و خاص خودش که به نثر چکشی و تلگرافی معروف شده است. بسیاری از معاصران و معاشران آلاحمد از جمله مرحوم بزرگ علوی، زندگی او را پربارتر از آثارش میدانند و معتقدند شرح زندگی آلاحمد، شاهکار واقعی اوست. بانو سیمین دانشور، نویسنده و مترجم نامدار کشور - که همسر جلال آلاحمد و بهترین آلاحمدشناس معاصر بود- در مقاله «شوهرم جلال» درباره او چنین نوشته است: «جلال خیلی شبیه نوشتههایش است، یعنی سبک جلال، خود اوست... اگر جلال در نوشتههایش تلگرافی، حساس، دقیق، تیزبین، خشمگین، افراطی، خشن، صریح، صمیمی، منزهطلب و حادثهآفرین است، اگر کوشش دارد، خانه ظلم را ویران کند، اگر در نوشتههایش میان سیاست و ادب، ایمان و کفر، اعتقاد مطلق و بیاعتقادی در جدال است، در زندگی روزمره نیز همینطور است...». (۱)
وصف آلاحمد، از زبان خودش هم خواندنی است. او در نامهای به همسرش نوشته است: «میدانی سیمین، یک آدم ملغمه تضادهاست... من گاهی فکر میکنم که یک عمر واخوردهام. سرخورده و وازده شدهام. گیر کردهام میان ادب و سیاست و از هر دو ماندهام. گیر کردهام میان مدرنیسم و عهد بوقی بودن و باز وازده شدهام. گیر کردهام میان قناعت انزوا و جبروت قدرت و باز سرخوردهام. نه این را دارم، نه آن را. گیر کردهام میان عشق و عقل...». (۲) این وصف در واقع، اعترافات بیپرده یک آدم متفکر است. متفکری که از ضعفها و تضادها و تناقضهای درونی خویش آگاه است و از آنها نمیترسد. صداهای متفاوت درون خویش را میشنود و آنها را سرکوب نمیکند. آمیزهای است از شک و یقین، ایمان و بیایمانی، عشق و عقل، درویش مسلکی و قدرتطلبی. انسانی جستوجوگر و پرسشمحور، با ذهنی باز و سرشار از سؤال. پرسشهای عمیق درباره ریشهها، پنهانشدهها، علتها و، چون و چراهای ابدی. تشنه پاسخ است و آماده دریافت هر پاسخی، حتی پاسخهای مهیب، رعبآور و ایمانسوز. معلم است و بیش و پیش از همه، به فکر خودآموزی است. تجربه زیسته خودش را مهم میداند، آنها را فراموش نمیکند و از همه آنها درس میگیرد. حقیقت را در انحصار خود نمیداند، بلکه به دنبال فهمیدن و کشف حقیقت است، لذا اهل تعامل است و با دیگران وارد گفتوگو میشود، گفتوگویی اصیل برای درک تازه، با شوق فراوان برای تغییر دیدگاهها و باورهای قبلی بر اساس مشاهدات و دریافتهای تازه. انسان زندهای که جسماً و روحاً سالم است و در حال تغییر دائمی. تغییر روزمره یا تدریجی در باورها، عقاید و نظریات را نهتنها عیب نمیداند، بلکه معتقد است که این تغییرات در بسیاری از موارد نشانه رشد فکری، پویایی ذهن و انعطاف عقلانی هستند. بزرگان بسیاری از جمله سقراط، فارابی، مارکس، غزالی، ملاصدرا، مالکم ایکس و... هم چنین بودهاند، ملغمهای از تضادها و دائماً در حال «شدن»، همراه با تحولات فکری عمیق و دستیافتن به قلمروهای معرفتی تازه، متناسب با درک عمیقتری از زندگی و جهان. به علاوه، شجاعت در بازبینی افکار غلط گذشته، رفتاری که نه تنها مایه شرمساری نیست، بلکه از فضیلتهای نادر انسانهای خردمند است، منشأ شکوفایی استعدادها، خلق اندیشههای نو و آثار تازه و تأثیرگذاری تاریخی که بدون تردید، یکی از زیباترین و انسانیترین فرآیندهاست.
سرگذشت یادداشتهای روزانه آلاحمد
درباره سرگذشت یادداشتهای روزانه جلال آلاحمد، گفتنی است که بعد از فوت او در سال ۱۳۴۸، سه نفر وصی او، یعنی خانم سیمین دانشور (همسرش)، آقای پرویز داریوش (دوستش) و آقای شمس آلاحمد (برادرش)، برای جلوگیری از حوادثی همچون سرقت، توقیف یا مفقود و معدومشدن دستنوشتهها و اسناد و مدارک باقیمانده از مرحوم جلال آلاحمد، تصمیم گرفتند که از روی همه آنها سه نسخه کپی تهیه و در جاهای متفاوت نگهداری کنند؛ لذا طی سه تا چهار ماه، نسخه کپی دستنوشتههای مزبور تهیه شد و همراه با اصل آنها، در اختیار اوصیای آلاحمد قرار گرفت.
ولی بهتدریج از اواسط دهه ۱۳۷۰ که یکی از اوصیا از دنیا رفته بود و سلامت جسمی و روحی دو نفر دیگر از اوصیا هم رو به وخامت گذاشته بود، نشانههایی دیده شد حاکی از اینکه گویا اوصیای نامبرده، اطلاع موثقی از دستنوشتههای آلاحمد ندارند و احتمال دارد که اسناد مزبور دزدیده، مفقود، یا معدوم شده باشند، یا به دست افراد فاقد صلاحیت افتاده باشند و خدای نکرده مورد سوءاستفاده قرار بگیرند. این نگرانیها موجب شدند، بازماندگان، برای جستوجوی این دستنوشتهها دست به کار شوند. سرانجام در اردیبهشت ۱۳۹۳، قبل از اینکه منزل مشترک زندهیادان جلال آلاحمد و سیمین دانشور به «خانه – موزه» تبدیل شود، مقداری از دستنوشتههای مرحوم آلاحمد پیدا شدند و بدین ترتیب، دوران گمشدگی و انزوای این یادداشتها به پایان رسید و بهتدریج، تدارک مقدمات برای انتشار آنها هم آغاز شد، اما با محذورات و ملاحظات متعدد. یکی از این ملاحظات، «حجاب معاصرت» بود و ملاحظه دیگر، فقدان تابآوری اجتماعی لازم، چه از سوی نهادها و نیروهای دولتی و چه از ناحیه مردم عادی و فقدان بردباری هر دو دسته برای تحمل صراحتهای آلاحمد در خلوت یادداشتهای روزانه، آنهم با قضاوتهای تند و تیز و لحنهای گزنده و نیشدار مخصوص خودش. ولی خوشبختانه گذشت زمان، بهتدریج موانع انتشار یادداشتهای مزبور را کاهش و مقتضیات آن را افزایش داد و در نتیجه، شرایط کلی، هم از لحاظ محیط خانوادگی و مجامع دوستانه و هم از لحاظ فضای عمومی جامعه، مساعدتر شد و بهتدریج تردیدها و دغدغهها کمرنگ شدند و زمینه مساعد برای انتشار کامل یادداشتهای مزبور فراهم آمد. شرح این دغدغهها و چگونگی غلبه بر تردیدها و نزدیکشدن به تصمیم برای انتشار یادداشتهای روزانه مرحوم جلال آلاحمد، در مقدمه جلد اول آنها به تفصیل آمده است.
کموکیف یادداشتها
توضیحات راجعبه محتوای یادداشتهای روزانه، یا اتوبیوگرافی جلال آلاحمد را با نقل قولی از آندره موروا، متفکر و نویسنده نامدار فرانسوی آغاز میکنم: «نوشتن زندگینامه، سختترین نوشتنهاست زیرا اگر حقیقت را بنویسید، انسانها را میرنجانید و اگر دروغ بنویسید، خدا را!». آلاحمد با نوشتن زندگینامه خودش در قالب این یادداشتها، ثابت کرده است که جانب خدا را رعایت کرده و حسابی خدمت خلق رسیده است! آنهم یک حسابرسی جدی، بیامان و بدون رودربایستی که مقتضای همیشگی فکر و عملش بود و بیشتر هم به تندی و تلخی میزد. بدین لحاظ یادداشتهای مورد بحث، از مرز یک زندگینامه عادی فراتر رفتهاند و اگر نگوییم به یک ادعانامه، دستکم به یک داستان و رمان اجتماعی نزدیک شدهاند. داستان زندگی کسی که خودش نویسنده بوده و داستان زندگی خیلیها را نوشته و اکنون که نوبت به خودش رسیده، از چیزی فروگذار نکرده و انصافاً یک شاهکار آفریده است. نسخه اصلی یادداشتهای روزانه جلال آلاحمد، عبارت است از پنججلد دفترچه کلاً مشتمل بر ۲ هزارو ۳۳۹ صفحه، حاوی رویدادهای ۱۴ سال از زندگی ۴۶ ساله او، یعنی از ۱۸ مرداد ۱۳۳۴ لغایت ۲۸ مرداد ۱۳۴۸، که ۲۰ روز قبل از درگذشت اوست و حاوی زندگینامه خودنوشت و گزارشی صریح و بیپرده است، راجع به مسائل و موضوعات خصوصی و عمومی، روحیات و ذوقیات، دوستیها و دشمنیها، نشستها و برخاستها، خدمتها و خیانتها و کارنامه بیارفاق روشنفکران و اهل ادب، صاحبان قلم و فعالان حوزه سیاست. بنابراین، خاطرات، یا یادداشتهای روزانه جلال آلاحمد را میتوان کارنامه و گزارش عملکرد جریانات روشنفکری و فعالیتهای جامعه ادبی و فرهنگی کشور در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ شمسی به حساب آورد و در عین حال، منبع اطلاعاتی خوبی است برای مطالعه درباره کمیت و کیفیت زندگی خصوصی اهل قلم و چگونگی مناسبات و تعاملات و روابط آنها با خودشان و با دیگران در سنوات مزبور و در نتیجه، این امکان را برای خواننده جستوجوگر فراهم خواهند آورد که به بخشهای تاریک تاریخ ادبیات معاصر، دست یابد و دریابد که نویسنده این یادداشتها و همنسلان و همعصرانش - که اکثراً هم اهل قلم و فرهنگ و هنر و سیاست بودهاند- در چه زمان و مکان و فضایی و چگونه میزیستهاند، با چه مسائلی روبهرو بودهاند، چه مشغلهها و حساسیتها و دغدغههایی داشتهاند، در جلوت چگونه بودهاند و، چون به خلوت میرفتهاند، چه میکردهاند؟ و سرانجام، نطفه بسیاری از اندیشهها و رویکردها و شاهکارهای ادبی معاصر، چگونه بسته شده، چگونه رشد کرده و چگونه به بار نشسته است. به تعبیر خود مرحوم آلاحمد: «معرف خوبی است، برگردان ناخودآگاه و شاید دقیقی است از عمر هدری که در این ملک میگذرانی...». (۳)
از سوی دیگر، جلال آلاحمد در یادداشتهای روزانهاش نشان میدهد اصولاً نمیتوانسته ننویسد. گویی رازی، یا دردی در درون داشته و مینوشته است تا آن راز را کشف، یا آن درد را درمان کند. به همین علت، نکاتی را در اینجا نوشته که در کتابهای معمولیاش نمیتوانسته یا نمیخواسته بنویسد. اگر از زاویهای دیگر به مجموعه یادداشتهای روزانه آلاحمد نگاه کنیم، درمییابیم که این مجموعه، یک نوع خودنگری انتقادی است، خودنگری نویسندهای تیزبین، شکاک، منتقد، بیپروا، صریح و صدیق و صادق، صفاتی که دوستودشمن و موافقومخالف بر وجود آنها صحه گذاشتهاند. بنابراین در این یادداشتها، با خود واقعی و وجود خالص و خلص جلال آلاحمد از چشم خودش و به قلم خودش آشنا میشویم، خود واقعی کسی که به کاشتههایش بیش از داشتهها توجه داشت و منصرف از نیتهای درونی، یا حسابوکتابهای بیرونی، به قول جناب مولوی: با تُرُشانش تُرُش بود و با شِکرانَش شِکر! بااعتمادبهنفس بالا و نفوذ کلام زیاد، گیرا، جذاب، توانایی استدلال و اقناع، همراه با خوبیها و بدیها، ضعفها و قدرتها، تناقضها و تردیدها و دیگر صفات و خلقیات پسندیده و ناپسند. همین روراستی و شجاعت در افشاگری است که باعث شده تا دوستدارانش بهشدت دوستش داشته باشند و مخالفانش هم برایش انصافاً سنگ تمام بگذارند!
به مثابه گزارشی از یک نسل زیسته
این خاطرات، سرگذشت یک نسل از جوانان پرشور ایرانی هم است، یعنی نسل زیسته در بستر رویدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سالهای پس از جنگ جهانی دوم و چگونگی جذب و دفع و برخورد آنها با امواج تحولات و نوسانهای سیاسی و جنبشهای فکری و اجتماعی ایران. مشتمل بر گریز از محدودههای فرهنگ سنتی و ورود به عصر جدید و فضای مدرنیته، لمس حوزه سیاست، فرار از سیاست و ورود به حوزه هنر و ادبیات، بار دیگر کوچکردن از قلمرو ادبیات به وادی روشنفکری و نظریهپردازیهای فرهنگی و اجتماعی. بنابراین، چون جلال آلاحمد پرچمدار و مرکز ثقل جریان روشنفکری کشور در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ شمسی بود و از جزئیات رویدادهای این حوزه آگاهی داشت، لذا شرح زندگی و زمانه او حاوی اطلاعات زیاد، بیپرده و صریح درباره ابعاد شخصیتی و انگیزهها و ویژگیهای رفتاری روشنفکران معاصر و وضعیت عمومی جریان روشنفکری کشور است، همانند تابلوی شفافی از فضای سوپرنوشتاری دو دهه مزبور که به اعتبار «اطلاعات» بودنشان، فینفسه مهم و مفیدند و این فرصت را هم بهوجود میآورند که قضاوت درستی راجعبه جلال آلاحمد و زندگی و زمانه او و معاصرانش داشته باشیم. مخصوصاً در شرایط حاضر که مخالفت با آلاحمد مد شده و بیشتر سرخوردگان و نومیدشدگان از اوضاع و احوال کنونی، ترجیح میدهند که چشمشان را بر حقایق امور ببندند و همه ناکارآمدیهای دولتها در ۴۰ ساله اخیر را به حساب آلاحمدوآلاحمدهای نوعی بگذارند، بیاعتنا به اینکه آلاحمد خود از اولین نواندیشها، نوگراها، سنتگریزها و تحجرستیزهای دوران معاصر بوده و حدود ۳۰ سال پیش از انقلاب اسلامی، کتاب «عزاداریهای نامشروع» را ترجمه و منتشر کرده بوده و حدود ۱۰ سال قبل از انقلاب هم، دارفانی را وداع کرده و رفته است! آنهم در حالی که به قول یکی از نویسندگان و منتقدان ادبی معاصر: «آلاحمد به گردن ما و فرهنگ ما حقی عظیم دارد و باید خواندن دقیق نوشتههایش را از یاد نبریم. باید از آلاحمد سپاسگزار باشیم که با قرارگرفتن در مرکز پرسشهای روزگارش، با مکمل هم دیدن فرد و اجتماع، چراغی هم به دست ما داد که چهره خودمان و فرهنگ و تاریخی را که در آن زندگی میکنیم، بهتر و روشنتر ببینیم و به قول خودش، آنقدر مرد بود که برای بهتر بیانکردن اجتماع، خودش را زیر ذرهبین قرار داد، زیر و بالای خودش را کاوید و همه آنچه را دید، با صراحتی که در فرهنگ خوگرفته با پرده و دیوار ما، نمونه شناختهشدهای ندارد، به روی دایره ریخت...». (۴)
به علاوه، این یادداشتها گرچه رگههایی از تواناییهای هنری و ادبی آلاحمد، به ویژه در ژانر گزارشنویسی را دارند، ولی اهمیت دیگرشان در این است که احساسات و به تعبیر دقیقتر، اعترافات این شخصیت سیاسی_فرهنگی را بیهیچ تکلفی در خود جای دادهاند و در نتیجه، پاسخی هستند به آنانی که جلال آلاحمد را یکبعدی دیدهاند و از و اسطورهها ساختهاند، یا بیجهت بزرگش کردهاند، یا بیجهت حقیرش شمردهاند و در هر دو صورت، مایه اصلی آلاحمد را آنچنان دستمالی و دستکاری کردهاند که تقریباً چیزی از اصل آن باقی نمانده است! چون: «همه جناحها و گرایشها، همواره میخواستهاند متون آلاحمد را از آن خود کنند. جماعتی در درون حاکمیت و نظام سیاسی ایران، او را «جلال» یا حتی «سیدجلال» میخوانند و بسیاری از اپوزیسیون نیز به دوستی خود با جلال آلاحمد افتخار میکنند، البته در کنار اینها هستند کسانی که حتی در روشنفکربودن آلاحمد تشکیک کردهاند...». (۵)
به مثابه مجموعهای از اصطلاحات و ظرافتها
یادداشتهای روزانه جلال آلاحمد علاوه بر اطلاعات تاریخی و اجتماعی و ادبی مزبور، مجموعهای است از اصطلاحات، ضربالمثلها، طنزها، لطیفهها، اشعار، متلکها و ظرافتهایی که مثل نمک، باعث مزهدارشدن غذا و تحریک ذائقه میشوند و ازین لحاظ، در ادبیات معاصر کمنظیر است. در واقع، نویسنده این یادداشتها، با استفاده از ذوق و قریحه هنری خود، نکات مثبت و منفی را با صراحت بیان کرده و در همان حال، خودانتقادی را هم فراموش نکرده است. خواندن این یادداشتها نشان میدهد در پس کله و در زوایای پنهان روح آدمی که سری پرسودا و زندگیای پرغوغا داشته، چه خبرها و هیاهوها و کشاکشهایی وجود داشته است، کسی که نه تنها از حوادث نمیگریخته، بلکه به قول همسرش، حادثه میآفریده و به حوادث «پناه» میبرده! همچنانکه در نوجوانی علیه دین و مذهب و سنت خانوادگی شورش کرد، بعد تودهای شد، ولی بهسرعت انشعاب کرد و علیه اردوگاه کمونیسم دست به رسواگری زد، بعد غرب را دید و «غربزدگی» را نوشت، بعد روشنفکر شد و «در خدمت و خیانت روشنفکران» را نوشت، بعد به امریکا و شوروی و اسرائیل و مکه و صدها جای دیگر رفت و سفرنامههای افشاگرانهاش را نوشت و بعد هم نوک قلمش را تیز کرد و پنهانترین و رازآمیزترین دهلیزهای وجودی خودش را کاوید و در قالب کتاب «سنگی بر گوری»، به جامعه و تاریخ ادبیات فارسی عرضه نمود!
کلام آخر
نکته پایانی در این باب که بیشتر جنبه کاربردی دارد، موضوع لزوم بازشناسی آلاحمد است، آنهم با استفاده از ابزارهای علمی باب روز. منظور این است که، چون در حال حاضر، جلال آلاحمدهای متفاوتی به بازار عرضه شدهاند و همه هم ادعای اصالت دارند (!)، لذا دیگر نمیتوان بهراحتی از کسانی، مخصوصاً از جوانها، توقع داشت که تنها به تحلیلهای رسمی متداول قناعت کنند و یک جلال آلاحمد گزینششده را به عنوان جلال آلاحمد واقعی بپذیرند. به دردشان هم نمیخورد. بنابراین تنها راهکاری که در این شرایط میتواند پرده ابهامها و تردیدها را کنار بزند و جوانان را بهکار آید، همانا ارائه اطلاعات دست اول مستند به اسناد و مدارک انکارناپذیر است، اسناد و مدارکی در حد یادداشتهای روزانه که تا حدود زیادی میتوانند جلوی ادامه کژخوانیها و خلافگوییهای رایج را بگیرند. ویژگیهایی که در بالا به برخی از آنها اشاره شد، رویهمرفته موجب شدهاند که زندگی جلال آلاحمد در عمل به یک صحنه پرگیرودار، یا یک چرخه پرشور و حال تبدیل شود و «یادداشتهای روزانه» او هم که جلد اولش در سال ۱۴۰۳ منتشر شده، شاهکاری است که این پدیده آموزنده و شگفتانگیز را بهوضوح و کمال نشان میدهد.
منابع
۱- سیمین دانشور، شوهرم جلال، انتشارات رواق، چاپ اول، ۱۳۶۰،
۲- نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد، به کوشش مسعود جعفری جزی، نشر نیلوفر، جلد سوم، ۱۳۸۶،
۳- جلد دوم یادداشتهای روزانه، مورخ ۱۹ مرداد ۱۳۳۹،
۴- حورا یاوری، گفتوگو درباره رمان «مدیر مدرسه»، مجله تجربه، شماره پیاپی ۱۳۳، فروردین ۱۳۹۷، ص ۱۹،
۵- مجتبی گلستانی، مصاحبه درباره کتاب «واسازی متون جلال آلاحمد، سوژه، نهیلیسم و امر سیاسی»، مجله سینما و ادبیات، شماره ۵۹، اسفند ۱۳۹۵ و فروردین ۱۳۹۶، ص ۲۵۳