مهمترین وزارتخانه با متزلزلترین شیوه مدیریتی! واضح است که خروجی چنین وضعیتی تزلزل آموزشی و تربیتی در دانشآموزان است. بعید است هیچ کشوری در دنیا اینقدر آموزشوپرورش را به بازی بگیرد.
بلبشوی آموزشی و تربیتی در اثر این بیثباتی مدیریتی نمودهای بسیاری دارد: تغییر چندباره ساختار آموزش، افت تحصیلی، افزایش بازماندگان از تحصیل، کمبود چند ده هزار نفری معلم، انباشته شدن مطالبات معلمان، دور شدن دانشآموزان از اهداف تربیتی، به حاشیه رفتن برنامههای سند تحول و قسعلیهذا. بدتر از بد، اداره مهمترین وزارتخانه کشور با سرپرست است. فقط در ده سال گذشته، علاوه بر پنج وزیر، چهار سرپرست در آموزش و پرورش مدیریت کرده اند. اداره سرپرستی، مفاسد زیادی دارد. دست سرپرست برای عزل و نصبها تا حد زیادی بسته است، عملکرد سرپرست بیشتر از آنکه بنیادین و اساسی باشد، مقطعی و مبتنی بر آماردهی زودبازده است تا بتواند نظرات مثبت دولت را برای وزیر شدن جلب کند، احیاناً سرپرستها اهل بدهبستان هم میشوند، چون باید بتوانند نظر مثبت نمایندگان را هم برای رأی اعتماد کسب کنند. اولین نتیجه چنین وضعیتی، به حاشیه رفتن آموزش، پرورش و تربیت نسل آینده ایرانی است.
درست است که قانون اساسی دوره مدیریت اجرایی کشور را ادواری کرده است و هیچ رئیس جمهوری در کشور ما فعلاً نمیتواند بیشتر از دو دوره چهار ساله رئیس جمهور باشد. این هم نکته درستی است که با آمد و شد دولتها، سیاستهای آموزشی و تربیتی هم دچار تغییر میشود، اما اولاً مقوله آموزشوپرورش بیشتر از آنکه اجرایی و سیاسی باشد، بنیادین و حاکمیتی است. ثانیاً هیچ محدودیتی برای تداوم وزارت وزیر
آموزشوپرورش در دولتهای مختلف از حیث قانونی وجود ندارد، ثالثاً اثرات منفی تغییرهای مدام مدیریتی در آموزشوپرورش بیشتر از ثبات مدیریتی در این وزارتخانه بهرغم تغییر دولتهاست.
ساختار کنونی آموزشوپرورش نه تنها حاکمیتی نیست، بلکه دلایل بسیاری هم وجود دارد که ثابت میکند هم آموزش و هم پرورش در کشور ما در مواردی برخلاف اهداف حاکمیت عمل میکند. واکاوی دلایل این موضوع، هدف این نوشتار نیست، اما عجالتاً ذکر همین نکته کافی است که به دلیل ضعف مدیریت و نداشتن برنامه منسجم و بلندمدت در
آموزشوپرورش، میزان اثرگذاری سایر ساختارهای مؤثر در آموزش و پرورش نظیر شبکههای ماهوارهای و اجتماعی، کلاسهای خصوصی و بنگاههای کنکوری از اثرگذاری مدارس ما بیشتر شده است.
یکی دیگر از ارائه و پیادهسازی نسخههای هردمبیل آموزشی و تربیتی، همین بیثباتی مدیریتی در آموزشوپرورش است: هر وزیر این وزارتخانه از قبل میداند که عمر مدیریتی چندانی ندارد. بنابراین، خود را پاسخگو نمیداند و فقط طوری اقدام میکند که عمر چندماهه مدیریتیاش طی شود، هرچند اثر تصمیمهای وی حتی تا چند دهه ساختار آموزشی و تربیتی کشور را درگیر کند. نانوشته پیداست که ناهنجاری تربیتی و افت تحصیلی برخی دانشآموزان دوره متوسطه کنونی، به دلیل ترک فعلها و سهلانگاریهای مدیریتی چندین سال قبل است، اما مگر میشود اکنون وزیر آموزش و پرورش چندین سال قبل را استیضاح یا از وی سؤال کرد؟!
بیثباتی مدیریتی، بلای جان معلمان هم شده است. فارغ از تلنبار شدن مطالبات فرهنگیان و چندشغله شدن معلمان، مباحثی، چون
آموزشهای ضمن خدمت و جذب معلمان جوان و با انگیزه هم عملاَ به حاشیه رفته است. تغییرات مدیریتی در سطوح بالای آموزشوپرورش، تألیف و بهروزرسانی کتب آموزشی را هم دچار وقفه و یا در مواردی عقبگرد میکند. با چنین اوضاعی، همه ساختارهای لازم برای آموزش درست و تربیت متعالی عملاً از بین رفته است. اینجاست که باید برای آینده ایران نگران شد و غصه وضعیت نسل ایرانی را خورد، چراکه «هرکه آمد عمارتی نو ساخت/ رفت و منزل به دیگری پرداخت/ و آن دگر پخت همچنین هوسی/ وین عمارت بسر نبرد کسی»