نشو و نمای یک نابغه
سیدمحمدباقر صدر از کودکی، علاقهای سیریناپذیر به کتابخوانی داشت. او بیشتر وقت خود را صرف مطالعه و تفکر پیرامون مسائل مهم میکرد. هوش و علاقهاش به مطالعه، برادر بزرگترش سیداسماعیل صدر را بر آن داشت تا قبل از حضور در مدرسه، به او خواندن و نوشتن بیاموزد. در سال۱۳۲۲، سیداسماعیل او را به مدرسه «منتدیالنشر» سپرد و در نیمه سال اول، معلم متوجه شد سیدمحمدباقر تمام دروس را به پایان رسانده و از مسئولان مدرسه خواست، تا او را در کلاس دوم بپذیرند! سال دوم نیز به همین منوال پیش رفت، در حالی که محمدباقر تا آخر سال دوم، کلاس چهارم را به اتمام رساند! نبوغ این دانشآموز نوجوان به قدری بود که گاه اشکالات اساتید را در برخی دروس، به آنان گوشزد میکرد. با این همه، باورِ هوش او برای برخی معلمان سخت بود، تا جاییکه برخی او را ملحد خواندند، چه اینکه معلم دینی برای اثبات وجود خدا، از آیات قرآن مثالی زد، اما سیدمحمدباقر در کمال ادب گفت: «چطور برای اثبات وجود خدا، از کتاب خودش استفاده میکنید؟ این اثبات باید با ادلهای غیر از قرآن باشد...» و معلم هیچ پاسخی جز حیرت نداشت! محمدباقرِ کوچک در همان سالیان آغازین تحصیل، اصول عقاید را نزد اساتید شاخص فرا میگرفت، اما سؤالات او باعث کلافگی آنان میشد، تا جایی که یکی از آنها به برادر بزرگش گفت: این پسر در آینده ملحد خواهد شد، چون در مسائل اعتقادی تشکیک میکند! ذکاوت محمدباقر در مطالعه، علمآموزی و تفکر خلاصه نمیشد، توانایی خاص او در نویسندگی و سخنوری نیز مستغنی از هرگونه تمجید است. او در مدرسه منتدیالنشر به سخنرانی میپرداخت و با برگزاری یک کلاس کوچک در سال سوم ابتدایی، تعدادی از همسالان و دوستانش را دور خود جمع کرد و با بیانی شیوا و بلیغ، از مقولاتی، چون مارکسیسم، دیالکتیک، اپورتونیسم و کتابهای ویکتورهوگو و اشعار گوته میگفت. رشد علمیاش در ۱۱سالگی تا بدانجا پیش رفت که اساتیدِ وی کتابهایی سنگین را به او معرفی میکردند و او بدون خلل، تمام مفاهیم آن را فهم و درک میکرد. سرانجام در ۱۱سالگی، حوزه علمیه را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. منطق را نزد برادر آموخت و در پی آن، کتابی نوشت که در آن برخی مباحث منطقی را نقد کرد. دروس مقدمات و سطح را خودش خواند و در ۱۲سالگی، کتاب «العقیدهالالهیه فیالاسلام» را نوشت. برادرش او را نزد آیتالله سیدمحمد روحانی برد، تا کفایه الاصول بیاموزد. استاد با مشاهده سن محمدباقر حیرت کرد، اما پس از درک ذکاوت وی به یقین رسید که این نوجوان کوچک اندام، هوشی مثالزدنی دارد. محمدباقر حالا دیگر دروس مکاسب و کفایه را به اتمام رسانده بود و با تحقیق و مطالعه بسیار، به دشوارترین سؤالات پاسخ میداد و مطالعه همچنان جز لاینفک زندگی او بود. در ۱۳سالگی کتاب «فدک در تاریخ» را نوشت، تا به سؤالهای مطرح در این باره پاسخ گوید. راشل کنتز پژوهشگر بنیاد پژوهشی موشهدایان در دانشگاه تلآویو، در رساله دکترای خود با عنوان: «محمدباقر صدر و بنیانگذاری احیاگری و نوسازی دینی، در اسلام شیعی» مینویسد: «بخش اصلی این کتاب، گفتاری تاریخ نگارانه و محققانه درباره اختلاف نظر بر سر فدک است، زیرا تاکنون تحقیقی نقادانه در این موضوع انجام نشده و سیدِ صدر به رغم سن کم، بلوغ فکریاش را ثابت کرد...». همانگونه که اشارت رفت، سیدمحمدباقرِ نوجوان، در ۱۴سالگی به اجتهاد رسید و در حوزه علمیه نجف از محضر بزرگانی چون: آیتالله بادکوبهای و آیتالله خویی برخوردار شد. مجموعه ۱۰ جلدی «غایهالفکر»، ماحصل سالها تلاش سیدِصدر در محضر آیتالله خویی و شیخ محمدرضا آلیاسین است که نقدهایش در علم اصول، نمایانگر مبانی اوست. در آن دوره شیخ عباس رمیثی قصد داشت، تا بر رساله آیتالله شیخ محمدرضا آلیاسین حاشیه بنویسد و در این راه از علم سیدمحمدباقر صدر نیز بهره برد. در همین کار مشترک علمی بود که وی به سیدِ صدر گفت: «تقلید بر تو حرام است» و در نهایت او در سن ۱۶سالگی، نظریات خود را به صورت حاشیه، بر بلغهالراغبین شیخ محمدرضا آلیاسین نوشت. در سال۱۳۳۳ با ورود سید موسیصدر به نجف، نور دیگری بر دانش محمدباقر تابید. او بهترین هم مباحثه خویش را یافته بود. آنها در فقه، اصول و فلسفه، با هم مباحثه میکردند. چهار سال حضور سیدموسی صدر در نجف، فرصت مغتنمی برای دو عموزاده بود، تا از حضور یکدیگر بهره کافی ببرند.
بر محمل جهاد علمی و فرهنگی
سید محمدباقر صدر به همراه سید موسیصدر، درپی جستن بهترین شیوههای دعوت اسلامی، با توجه به نیازهای مردم بودند. باورشان بر این بود که دین باید از درون حوزه، دانشگاه و محافلعلمی، راه خود را در اذهان مردم باز کند و برتری اسلام صرفاً در زبان نباشد، بلکه در بطن جامعه اجرا شود. هر دو معتقد بودند که بین مرجعیت و حکومتداری دینی تفاوت وجود دارد. اولی رهبری علمی، فقهی و حمایت از جریان اصلاحی را برعهده دارد و دیگری سامان زندگی مردم بر اساس آنچه دین میگوید، اما هرکدام نقطه آغاز را متفاوت میدانستند. محمدباقر از اصلاح حوزه و بکارگیری روشهای نوین آموزشی میگفت و معتقد بود وقتی کسی از حوزه بیرون میرود، باید برای همه حرفی داشته باشد، اما آقا موسی عقیده داشت علما باید کنار توده قرار بگیرند، تا نیازها و مسائلشان را بشناسند و هدایت عملی جامعه را در دست بگیرند. اینگونه شد که هرکدام در عراق و لبنان، هدایت مردم را در دست گرفتند. در این ایام محمدباقر با دو شاگرد، شروع به تدریس در زیرزمین خانه خود کرد و با پرداختن به مسائل اعتقادی، فرهنگی و سیاسی، به رشد اجتماعی طلاب و دانشجویان کمک میکرد. شیوه جذاب تدریسش، با تمام اساتید متفاوت بود. سعی میکرد دانشجویان را به سمت سؤالات بیشتر هدایت کند و همین باعث شد تا در زمانی اندک، خیل عظیمی از عاشقان علم مجذوبش شوند. او ساختارشکنی مجاهد بود که قصدش، فهماندن اعتقادات درست به مردم بود و تأکیدش بر پژوهش، اصلاح حوزه، تفسیر قرآن و تکیه بر ولایتفقیه بود. در همین راستا تلاش میکرد، تازهترین ایدهها را در اختیار دانشجویانش قرار دهد و میدانست که جمعهای کوچک علمی، روزی تغییرات بزرگی را رقم خواهند زد. میدان عمل سید صدر، صرفاً معطوف به حوزه نبود و در دانشکده اصول دین که توسط علامه سیدمرتضی عسکری در بغداد تأسیس شده بود، تدریس میکرد. دو کتاب اقتصاد اسلامی و نظام اسلامی را برای این دانشکده تألیف و به منظور مشارکت دانشجویان در کارهای فرهنگی، شورای هفتگی را تأسیس کرد و از بهترین شاگردانش دعوت نمود، تا درباره موضوعات اجتماعی و مسائل روز جهان اسلام مباحثه کنند. در این جلسات تأکید شد که میتوان مرجعیت را از شخصمحوری به نهادی پایدار تبدیل کرد. از دیگر دستاوردهای شورای فرهنگی، انتشار استفتائات آیتالله صدر بود که در آن، به سؤالات مردم پاسخ داده میشد.
گستره ارتباطی عالمِ نواندیش
جذبه تواضع، محبت و علم سید صدر به قدری بود که افراد مختلف را از اقشار، فرهنگها، مذاهب و کشورهای دیگر به سوی خویش فرا میخواند. جوانان و نوجوانان بسیاری با شک در مسائل اعتقادی و دینی، نزد سیدصدر میآمدند و او به تمام شبهات و سؤالات آنها پاسخ میداد و میگفت: «سؤال بیشتر از دعا مرا به خدا نزدیک میکند». با افزایش اقبال عمومی به سید صدر، حضور اجتماعی او بین مردم بیشتر شد و ارتباطات گستردهای بین وی با اقشار دانشگاهی شکل گرفت. سید صدر معتقد بود اندیشهای که از علوم اسلامی در کنار علوم دانشگاهی و گفتوگوی بین ادیان خلق میشد، ایدهای کارآمد است. در یکی از دیدارهای عمومی، سید صدر به دکتر محمد تیجانی اسلام پژوه مالکی مذهب، فارغالتحصیل دانشگاه سوربن و مردی که به وهابیت گرایش داشت، برخورد. سید به استقبالش رفت و با محبت او را به سینه فشرد و به مناظره پرداختند. دکتر، شاهد سعهصدر، دوستی و ارتباطات گسترده سید صدر با همگان بود. رفتار و تواضع این عالم جوان، به دل دکتر تیجانی نشست و با نگاه شیعی آشنا شد. صحبتهای سید صدر اثر خود را گذاشته بود، دکترتیجانی چندی بعد به مذهب تشیع مشرف گشت.
آثاری به مثابه یادگارهای جاودان
سیدمحمدباقر صدر از ۱۱ سالگی قلم زد و آثار فاخر و ارزشمندی برجای گذاشت که سوگمندانه معدودی از آنها مفقود شد! برخی از مشهورترین آثار وی، به شرح ذیل است:
فلسفتنا: شرح و نقد برخی مکاتب به ویژه مارکسیسم و بیان قابلیتهای اسلام در جهت رشد آحاد جوامع بشری.
اقتصادنا: نقد و معرفی نظریههای اقتصادی مارکسیسم و سرمایهداری و تفاوت آن با قوانین اقتصاد اسلامی.
الاسس المنطقیه للاستقراء: پژوهشی پیرامون علم منطق و نیز کیفیت استدلال به وجود خدا، به روش دانشمندان علوم تجربی. سالها بعد دکتر شوقی فنجری استاد اقتصاد دانشگاه مصر، به سید صدر پیشنهاد داد که آثارش را به دست ترجمه بسپارد، تا اروپاییان نیز با اندیشه اسلامی آشنا شوند. اساتید نظریه پرداز بسیاری به ترجمه این کتاب پرداختند، اما متن ثقیل کتاب مانع از ترجمه آن شد و آنها اعتراف کردند که برای ترجمه، نیاز به مترجمی نزد سید صدر است، تا عمق مطلب را بفهمند.
البنک اللاربوی فیالاسلام: شرح بانکداری اسلامی جهت کمک به کار گروه بودجه کویت که قصد داشتند اقتصادشان را به شیوه اسلامی و بدون ربا راهاندازی کنند. دکتر تاراس چرینکو از مؤسسان بانکداری اسلامی در روسیه میگوید: بیش از ۱۰۰ بانک اسلامی در دنیا، این کتاب را سرلوحه کار اقتصادی خود قرار دادهاند.
الفتاوی الواضحه: رسالهای به زبان نو و ساده. گستره علاقهمندان به آثار سید صدر، از مرزهای عراق فراتر رفته بود و شهرت جهانی علم او بسیاری از کشورها همچون: مصر، الجزایر و تونس را در نوردید. این کتاب در مدتی کوتاه، تحسین بسیاری از اساتید حوزه و دانشگاه را برانگیخت.
از دیگر آثار ایشان میتوان به: الموجز فیالاصول الدین، العقیده الالهیه فیالاسلام، فدک فی التاریخ، غایهالفکر، المعالم الجدیده الاصول، بحوث فیشرح العروه الوثقی، بحوث فیالعلمالاصول، بحث حول المهدی و... اشاره کرد.
حزب الدعوه الاسلامیه، تشکلی برای کادرسازی
در سال۱۳۳۵، آیتالله سیدمحمدباقر صدر درصدد تشکیل حزب الدعوة الاسلامیه برآمد. او معتقد بود که با تشکیل حزب، میتوان به حکومتی اسلامی دست یافت و اصل فعالیت حزبی را بر آیه شورا بنا نهاد. در سال۱۳۳۶، اولین جلسه رسمی حزب برپا و چارچوب قانونی آن نوشته شد. آن روزها در دنیای عرب و خاورمیانه، فضای فکری ناسیونالیسم و کمونیسم غلبه داشت و دین و مذهب از ذهن مردم حذف شده بود. به همین دلیل فعالیت کمرنگ و کمجان مسلمانان، نیاز به تلاش و پشتوانه فکری- دینی داشت. جای خالی اسلام در زندگی مردم حس میشد و همین دغدغه، محمدباقر را به سوی تأسیس جماعهالعلما سوق داد. جامعه روحانیون نجف، در کنار یکدیگر قرار گرفتند و سید صدر بیانیههای جامعه را نوشت و نظارت بر هفته نامه الاضواء الاسلامیه را برعهده گرفت که بعد از مدتی به ماهنامه النجف تغییر کرد و سرمقالههای آن با نام «رسالتنا»، توسط او نگاشته شد. همچنین خواهرش آمنه با نام مستعار «بنتالهدی»، برای این مجله مینوشت. هدف این نشریه، ایجاد تحولی سازنده در زندگی مردم نجف بود. با این همه حضور سید محمدباقر در حزب به طول نیانجامید و در سال۱۳۴۱، با پررنگ شدن شایعات از طرف هیئت ناظر بر مجله، سید از حزب خارج شد. با این حال خیل کثیری از مردم در اینکه الاضوا الاسلامیه مجلهای خلاق و نوآور است، اتفاق نظر داشتند.
رویاروی حزب بعث عراق
در حدود سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۳، کشور عراق آبستن حوادث تلخ و خونباری بود. حزب بعث با هدف از بین بردن اسلام و شعار معدوم ساختن ارتجاع، در میان مردم رسوخ کرده بود و در راستای نیل به اهداف ضد اسلامی خود، به آزار، اخراج، تبعید و گاهی اعدام طلاب عراقی و غیر عراقی میپرداخت. آیتالله سید محمدباقر صدر برای مبارزه با حزب بعث به پاخواست و سخنرانیهای کوبندهای را انجام داد و برای شنیده شدن صدای مرجعیت در خارج از مرزهای عراق، مخفیانه به لبنان سفر کرد. امام موسیصدر به نمایندگی از مجلس اعلای شیعیان لبنان، به تمام روسای کشورهای عربی، تلگرامهایی با موضوع نجات نجف اشرف فرستاد و بیانیهای اعتراضی منتشر کرد. حزب بعث که از فعالیتهای مخفیانه سیدمحمدباقر صدر مطلع شده بود، این بار طلاب حزب الدعوه را هدف رفتارهای شرارتآمیز خود قرار داد و آنها را دستگیر، شکنجه و تبعید کرد و در نتیجه سید صدر به جهت تأمین امنیت علمای نجف، حکم به حرمت همکاری طلاب با حزب الدعوه داد! با تشدید مبارزات سید در سال ۱۳۵۱، حزب بعث احساس خطر کرد و تاب و توان خود را در برابر مبارزات او اندک یافت. مأموران امنیتی او را احضار و با وجود کسالت، در بخش بازداشتیهای بیمارستان کوفه حبس کردند. ماحصل دستگیری سید صدر، هشداری برای مردم عراق بود، تا کمی بیدار شوند و با اعتراض خود عرصه را بر حزب بعث تنگ کنند. روز بعد سید آزاد شد، اما فاضلالبراک مدیرکل سازمان امنیت، سید را تلویحاً تهدید کرد: «بهتر است نه شما در کار ما دخالت کنید و نه ما در امور شما!».
تداوم جهاد تا شهادت
بعد از تبعید امام خمینی در سال ۱۳۴۴به نجف، آیتالله سید محمدباقر صدر از نخستین کسانی بود که به خوشآمدگویی رفت و مراتب ارادت خود را به ایشان اظهار نمود. بعد از انقلاب هم این احترام و محبت ادامه داشت و سید صدر نامه تبریکی به امام فرستاد و در جهت حمایت فکری از نظام نوپای ایران، کتاب «اسلام یقود الحیاه» را به عنوان پیش نویسی برای قانون اساسی جمهوری اسلامی نوشت. شور و حال انقلاب ایران، بر عراق نیز بیتأثیر نبود و سید صدر در سخنرانیهایش، از اثرات دین در زندگی میگفت و مبارزه را ادامه میداد. با اینهمه شاگردانش به عدهای از ملاقاتکنندگان ایشان شک کردند و متوجه دستگاه شنود در خانهاش شدند! آن روزها سید صدر قدم اصلی را برداشت و دو بیانیه را به رشته تحریر درآورد که در آن به مسائلی چون: حرمت همکاری با حزب بعث، درخواست آزادی زندانیان سیاسی، عدم سانسور نشریات و عدم دخالت حکومت در حوزه و مساجد اشاره کرد. با انتشار بیانیه، مردم برای بیعت با سید صدر به منزل ایشان آمدند. او تصمیم خود را گرفته بود، حتی اگر بیداری مردم منوط به جانش بود، از جان میگذشت! بیعت گسترده مردم، منجربه دستگیری سید شد. آمنهصدر به حرم امیرالمومنین (ع) رفت و با صدایی رسا، از ظلمی که به برادرش روا شده گفت و از مردم دعوت کرد، تا برای حقانیت او به خیابانها بیایند و تظاهرات کنند. با تلاشهای آمنه، این خبر به ایران و دیگر کشورها رسید و تظاهرات وسیعی در عراق، ایران، لبنان، انگلیس و فرانسه شکل گرفت و سید صدر آزاد شد. پس از انتفاضه ۲۵ رجب، صدام به سید صدر پیغام داد: «نمیگذاریم تجربه انقلاب ایران تکرار و سید صدر، امام صدر بشود!». در سال ۱۳۵۹ خانه سید محاصره، هرگونه رفتوآمد ممنوع و آثارش ممنوعالانتشار شدند. امام خمینی، حجتالاسلام سیدمحمود دعایی سفیر ایران و دکتر سیدصادق طباطبایی را مأمور ساختند، تا سید صدر و خانوادهاش را مخفیانه از عراق خارج کنند، اما این تلاشها بینتیجه ماند. وضعیت سرکوبها و مخالفتها، بعد از کودتای صدام و ریاست جمهوری وی تشدید شد. پیشنهادات صدام، آخرین راهی بود که به بنبست رسید. او از سید صدر خواست تا از انقلاب ایران حمایت نکند، فتوای حرمت همکاری با حزب الدعوه را بدهد و بگوید با حزب بعث مشکل ندارد، اما آیتالله صدر حاضر به تسلیم نبود. نیروهای امنیتی در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۵۹، سید صدر و یک روز بعد آمنهصدر - بانویی مجاهد و خواهری فداکار که تا لحظه شهادت حق را فریاد زد- دستگیر و در تاریخ ۱۹ فروردین، ۱۳۵۹ هر دو را به شهادت رساندند و شبانه دفن کردند. امام خمینی با دریافت خبر شهادت آنان، در ایران سه روز عزای عمومی اعلام کرد. مزار شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر، ۱۴ سال مخفی و بینشان بود تا اینکه سیدکامل عمیدی در سال ۱۳۷۱، پیکر آن عالمربانی را در محل دیگری دفن کرد و در سال ۱۳۸۱ و با سقوط حزب بعث، محل دفن ایشان اعلام شد.