کد خبر: 1142756
تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۲:۰۰
احمدشاه قاجار و دگر روی خلع وی از سلطنت در آیینه تحلیل‌ها
با تأیید نکردن قرارداد ۱۹۱۹ خود را ضایع کردی! روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، نشان از سالمرگ احمدشاه قاجار، واپسین پادشاه از سلسله قاجار دارد. در باب آخرین فصول حیات وی، تحلیل‌های تاریخی متنوع و حتی متضادی ارائه شده است. مقال پی آمده قصد دارد تا این موضوع را از دریچه‌ای نسبتاً متفاوت و مغفول بنگرد. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر را مفید و مقبول آید. 
 نیما احمدپور
 
 سیاه‌کردن قاجار، پیامد تاریخ‌نویسی پهلویستی
بی‌تردید رضاخان و عمال او که دستی به تاریخ‌نگاری داشتند، در پی آن بودند که تا سر حد امکان به سیاه‌کردن دوره قاجاریه بپردازند. هم از این روی قاجارستیزی در میان روشنفکران، اتفاقی غریب قلمداد نمی‌شود و به سکه رایج تبدیل شده است، اما این به معنای تأیید کارنامه شاهان این سلسله نیست، چه اینکه خسروان گذشته در این ملک از جمله در سلسله‌های قاجار و پهلوی، جملگی با شدت و ضعف، ویژگی‌هایی داشتند که آنان را به یکدیگر بسیار شبیه می‌ساخت! با این همه اگر قرار است که تاریخ دقیق خوانده و تحلیل شود، باید به شیوه‌ای غیرکلیشه‌ای به خوانش هر فراز پرداخت و از آن نتیجه گرفت. احمدشاه قاجار در زمره چهره‌هایی است که باید او را فارغ از تحلیل‌های پهلویستی و شبه پهلویستی شناخت. او در کودکی به سلطنت رسید و تا رسیدن به سن قانونی، شیوخ قوم به اداره کشور می‌پرداختند. نامبرده حتی در دوره پادشاهی نیز چندان فعال و دارای ابتکار عمل نبود، چه اینکه از خردسالی به این عادت داشت که دیگران به اداره کشور بپردازند و او را با زندگی آسوده‌اش تنها گذارند. با این همه، تمام ماجرا به این منحصر نمی‌شود. باید دید که او در بزنگاه، چه خصیصه‌ای از خویش بروز داد که انگلیس تصمیم گرفت تا به تعویض آن با رضاخان مبادرت ورزد؟ برای پیداکردن پاسخ این پرسش، باید نکاتی را دانست که در ادامه به پاره‌ای از آن‌ها اشارت رفته است. 
 
 پادشاهی فاقد قدرت اجرایی
احمدشاه قاجار، سومین پادشاه دوران مشروطه بود. پدربزرگش مظفرالدین شاه ۱۰ روز بعد از امضای مشروطه درگذشت و تاریخ فرصت نیافت تا نسبت عملی او را با این پدیده نوظهور دریابد. فرزندش محمدعلی شاه با مشروطه یا دستکم مشروطه‌ای که می‌خواستند به او تحمیل کنند، در افتاد و نهایتاً خلع شد. با این همه احمدشاه به عنوان خلف آن دو، چندان دخالتی در امور سیاسی نداشت، به ویژه آنکه در کودکی به پادشاهی رسیده بود. زنده‌یاد علی‌اکبر رنجبر کرمانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این‌باره معتقد است:
«با صراحت نمی‌توان گفت که انگلیسی‌ها موافق ادامه یافتن پادشاهی قاجار بودند یا نبودند! در واقع آنان به دنبال ایجاد تغییراتی در کشور بودند که این تغییرات نیازمند پایان یافتن پادشاهی قاجاریه بود. قبل از هر چیز هم باید گفت که احمدشاه، نقش مهمی در کشور نداشت، چراکه ممکن است از عنوان او این مفهوم برداشت شود که احمدشاه بازیگر مهمی در عرصه سیاست ایران بود. در آن زمان نظام مشروطه بر ایران و نسبتاً اصول دموکراسی بر کشور حاکم بود. در نتیجه پادشاه نقش مهمی در کشور نداشت. اضافه بر آن بعد از یک دوره طولانی هرج و مرج و جنگ جهانی، یک نوجوان بر تخت سلطنت نشست. در دوره احمدشاه قاجار، اداره امور و اختیار کشور در دست رجال ملی و مجلس بود. در ابتدای امر هم بنا بر حذف احمدشاه قاجار نبود. در قرارداد وثوق‌الدوله حذف احمدشاه لحاظ و درج نشده بود و قرار بود با آن قرارداد، دولت مرکزی مقتدر ایجاد و شرایط مدرنیته در کشور به وجود بیاید، اما مخالفت عمومی با قرارداد و همچنین تغییر نظر برخی از سیاستمداران انگلیسی به خصوص مأموران سیاسی و نظامی انگلستان که در ایران بودند، نگاه را به سمت کودتای نظامی و رضاخان میرپنج سوق دادند. درباره نقش احمدشاه در جنگ جهانی اول نیز باید گفت که او در نوجوانی به سلطنت رسید. برای او دو نایب‌السلطنه قرار دادند که هر دو از شاگردان ناصرالملک بودند. ناصرالملک به آنان آموخته بود که شاه باید از دخالت در امور پرهیز کند. در نتیجه از یک شاه جوان مشروطه پس از دوره‌ای هرج و مرج که بر کشور حاکم بوده است، چه انتظاری می‌توان داشت؟ پادشاهی که از نظر قانونی بیکار است و قدرت اجرایی نیز در دست ندارد، چه انتظاری می‌توان از او داشت؟ احمدشاه در دوره جنگ جهانی اول کاره‌ای نبود و اگر می‌توانست کاره‌ای باشد، قدرت اجرایی نداشت. در آن زمان کشور توسط رجال سالخورده اداره می‌شد، بنابراین پهلوی‌ها، ناتوانی احمدشاه و شاهان قاجار را برجسته می‌کردند تا کودتای خود را توجیه کنند....»
 
 توبیخ وثوق‌الدوله به خاطر قرارداد ۱۹۱۹
شاید بتوان علت‌العلل آنچه بعد‌ها برای احمدشاه اتفاق افتاد را در بی‌میلی وی نسبت به قرارداد ۱۹۱۹ دانست. آنچه محقق را به اظهارات پاره‌ای از وابستگان به سیاست انگلستان، درباره اظهارات احمدشاه در مهمانی لُرد کرزن یا مندرجات مطبوعات لندن در این‌باره ظنین می‌سازد، آن است که اگر شاه ایران با فرآیند تحقق این قرارداد موافق بود، دیگر چه دلیلی داشت که انگلیسی‌ها به دنبال رضا نامی بگردند یا به قول تاریخ‌نگاران محتاط این نحله از کودتای وی حمایت کنند. ضمن اینکه عناصر و جریانات انگلیسی در این فقره، خود یکی از طرف‌های ذی نفع بودند و به گفته‌های ایشان، باید با تردید نگریست. مصطفی لعل شاطری پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره می‌نویسد:
«احمدشاه قاجار هم دلخوشی از این قرارداد نداشت. به گواهی اسناد تاریخی، نه تنها وثوق‌الدوله از بی‌میلی شاه خشمگین شد، بلکه بار‌ها از سوی او توبیخ شد. این موضوع را می‌توان در اقدام انگلیسی‌ها بر ضد احمدشاه دریافت. آن‌ها وقتی از ناامیدی و ناتوانی خود در مقابل مخالفت‌های سرسختانه شاه با قرارداد، اطمینان پیدا کردند و از تحقق نیافتن اهدافشان ناامید شدند، برای خلع شاه قاجار از سلطنت به دسیسه پرداختند. آنان بی‌شرمی را به جایی رساندند که گفتند: حکومت ایران، معنایی جز تبعیت از سیاست انگلیس و تسلیم‌شدن بی‌چون و چرا به این سیاست ندارد! اگرچه انگلیسی‌ها در ابتدای کار، از سنگینی بار مصائب قرارداد برای ایران آگاه بودند، ولی بعد از به سنگ خوردن تیر خود و ناموفق شدن در دستیابی به اهداف و تأمل بیشتر در مفاد آن، سنگینی شرایطی که قرار بود به حکومت ایران تحمیل کنند را دقیق‌تر احساس کردند و حتی بعد‌ها صدای خود آن‌ها هم درآمد! مستر ایدن نخست‌وزیر آن کشور، در این خصوص اظهار داشت ما نمی‌خواهیم بار دیگر در ایران منفور خاص و عام شویم و مانند دورانی که قرارداد ۱۹۰۷ و ۱۹۱۹ منعقد شده بود، در نظر مردم ایران، بی‌ارزش و منفور باشیم....»
در این موضوع، از خلال دیگر روایات از احمدشاه نیز می‌توان به مخالفت وی با قرارداد وثوق‌الدوله پی برد. زهرا سعیدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران نیز به این مسئله اشارت برده است:
«احمدشاه در مدت سلطنت خود، سه بار به اروپا سفر کرد اولین سفر او به فاصله کوتاهی بعد از انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ کاکس ـ وثوق اتفاق افتاد، قراردادی استعماری که خشم مردم را برانگیخت و گفته می‌شد شخص احمدشاه نیز در قبال امضای آن، مبلغی رشوه دریافت کرده بود. برخی معتقد بودند هدف احمدشاه از این سفر، صحبت با مقامات انگلیس درباره این قرارداد بود. در این سفر، وثوق‌الدوله شاهزاده نصرت‌الدوله وزیر امور خارجه جدید را - که مورد اعتمادش بود- همراه شاه کرد تا در کشور‌های اروپایی، وی را وادار به ایراد بیاناتی در موافقت با قرارداد بنماید، اما گویا احمدشاه به‌رغم آنکه با استقبال مقامات رسمی و بلندپایه انگلستان هم مواجه شده بود، در ضیافت رسمی مقامات انگلستان صحبتی درباره قرارداد نکرد و زیربار آن نرفته بود. در تواریخ آورده‌اند، همان شب ناصرالملک به شاه گفته بود کار خودت را ضایع کردی! شاه نیز پاسخ داده بود که اگر در سوئیس کلم‌فروشی کنم، بهتر است تا در چنین مملکتی پادشاه باشم....»
 
 انگلیس و سگ هاری که به جان احمدشاه انداخته بود
بی‌تردید برکشیدن رضاخان، برای به قدرت رساندن وی انجام گرفت. او برای تحقق این هدف، ناچار بود که مانعی، چون احمدشاه قاجار را از سر راه بردارد. هم از این روی به انحای گوناگون، سعی داشت تا او را بترساند و از هرگونه اقدام پیش‌دستانه و مبتکرانه باز دارد. از سوی دیگر با توجه به حمایت انگلستان از رضاخان و حمایت تدریجی رجال داخلی از وی، شاه تاب رویارویی با فضاسازی گسترده و فزاینده قزاق را نداشت. هم از این روی، خروج از کشور و اقامت در اروپا را ترجیح می‌داد. زنده‌یاد رنجبرکرمانی در این‌باره نیز تحلیلی به شرح ذیل دارد:
«او صبح روز سوم اسفند که از خواب بیدار شد، متوجه کودتا شد؛ کودتا یعنی اینکه یک عده نظامی با قدرت اسلحه، حکومت را در دست بگیرند و این حرکت بدون آگاهی و اطلاع‌رسانی قبلی انجام می‌گیرد. احمدشاه نمی‌توانست در برابر کودتا کاری بکند و کاری هم نکرد تا مدتی کابینه‌های مختلفی کجدار و مریز آمدند و رفتند و احمدشاه نقش تشریفاتی خود را داشت. البته عده‌ای از رجال او را تشویق می‌کردند که فعال‌تر وارد عرصه سیاست شود، اما احمدشاه جوان و ترسو بود و تربیت ناصرالملکی او را از سیاست و دخالت در امور بازداشته بود. در مقابل بیگانه رضاخان را روی کار آورده بود و او نیز به سان سگ هار، احمدشاه را می‌ترساند و اجازه انجام اقدامی به او نمی‌داد و حتی برای اینکه احمدشاه را زودتر مجاب به خروج از ایران کند، چند بسته انفجاری در کاخ احمدشاه منفجر کرد. از سوی دیگر و اساساً احمدشاه علاقه‌ای به سلطنت نداشت! او یک جوان پولدار بود که می‌خواست به اروپا برود و خوشگذرانی کند. نهایت نگاهش این بود که اگر شد، پادشاهی تشریفاتی و بی‌دردسری داشته باشد که اگر نمی‌شد برایش اهمیت خاصی نداشت. به همین دلیل در برابر رضاشاه جدیتی به خرج نداد. پس از خروج احمدشاه، موضوع جمهوری دیکتاتوری رضاخانی و مخالفت آیت‌الله مدرس و طرفداری از قانون اساسی مشروطیت به وجود آمد تا اینکه رضاشاه با کمک انگلیسی‌ها به سلطنت رسید....»
 
 روایت آیرونساید از آخرین دیدار
در سخنان بانیان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ درباره احمدشاه قاجار، چیزی جز نکاتی از جنس ذیل آمده نمی‌بینیم! به واقع آنان درصدد بودند، آنچه را که به کار تحقق آن شده‌اند، موجه جلوه دهند. در پول‌پرستی تمامی شاهان چه احمدشاه باشد و چه رضاشاه تردیدی نیست، اما چرا این فقره تنها در مورد احمدشاه برای فرستادگان انگلستان چشمگیر است؟ چرا آنان درباره آنچه رضاخان در بانک‌های خارجی اندوخت، نم پس نمی‌دهند؟ منظور تبلیغات بی‌بی‌سی فارسی در آخرین روز‌های زمامداری رضاخان نیست، بلکه ارائه آمار‌های دقیق دارایی قزاق در خارج از کشور است. ادموند آیرونساید از متولیان کودتای اسفندماه، در باب آخرین دیدار خود با احمدشاه چنین روایتی را به تاریخ سپرده است:
«وقتی شاه جوان و فربه را در آن لباس فراک خاکستری رنگ می‌دیدم که با شنیدن حرف‌هایم در حد عصبانیت می‌لرزید، با خود می‌گفتم دیدن انسانی، چون او درهم شکسته در مقامی به آن اهمیت، چقدر دردناک است. شاه می‌خواست مبلغی پول به حساب خود در بمبئی واریز کند و تنها راه امن به نظر او، ارسال این پول توسط پیک‌های ما به بغداد بود. ابتدا درک خواسته شاه برایم دشوار بود، اما رفته‌رفته فهمیدم که او مقداری تومان، به صورت سکه‌های بزرگ به اندازه پنچ فرانکی فرانسه دارد که نیم میلیون پاوند انگلیسی ارزش آنهاست. این را من به حدس می‌گویم، چون از وزن دقیق سکه‌های نقره اطلاعی نداشتم. می‌دانستم به تعدادی کامیون و نفرات مسلح، برای ارسال این محموله گرانبها به بغداد نیاز است. آنگاه حس کردم که شاه انجام چه جنایت سنگینی را می‌خواهد به گردنم بیندازد. ما برای خرید تومان و پرداخت حقوق کارکنان‌مان به این پول، در سراسر شرق آگهی داده بودیم و مسلماً آگهی ما در هندوستان هم منتشر شده بود. شاه که آن همه پول داشت، به جای فروش آن‌ها به ما و بانک شاهنشاهی ایران، می‌خواست آن‌ها را به بمبئی بفرستد و به نرخ خوبی بفروشد. از او پرسیدم چرا پولی را که دارد، به بانک شاهنشاهی در تهران نمی‌سپارد؟ ولی او از پاسخ طفره رفت. انگار که چنان سؤالی احتیاج به جواب ندارد. به او گفتم صدور پولی که ما برای وارد کردنش آن همه هزینه گزاف را متحمل می‌شویم، کار نادرستی است. او با لبخندی کنایه‌آمیز جواب داد شاید چنین باشد ژنرال عزیز! اما این را فراموش نکنید که همه مردم در واقع خودخواهند. ایران با یک چنین فرمانروایی چه می‌توانست بکند؟ با این حساب آیا عجیب بود که کشور در منجلاب فرو رفته بود؟ ایران به مردی قوی نیاز داشت که نجاتش دهد، اما قدر مسلم اینکه، هنوز چنان مردی را نیافته بود. برایم یک راز و یک معما شده بود که این کشور چگونه توانسته است استقلال خود را حفظ کند. زمانی تصور می‌رفت که این استقلال از دست رفته است. چون کشور میان بریتانیا و روسیه تزاری تقسیم شد. آیا چنان مبارزه‌ای یکبار دیگر با روسیه شوروی آغاز خواهد شد؟....»
 
 و سرانجام تحقق هدف انقراض
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ طی پنج سال، آرام‌آرام زمینه‌های انقراض قاجار را چنان مهیا ساخت که اعلام خبر این رویداد برای عمده مردم ایران، چندان عجیب نمی‌نمود. حتی همه می‌دانستند که اعتراض و شکایت احمدشاه قاجار در پاریس نیز راه به جایی نخواهد برد! آری، عادی‌کردن یک پدیده پیش از تحقق آن، در زمره روش‌های انگلیسی است. تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، طی مقالی در این مقوله بر این باور است:
«روز ۱۵ آبان ۱۳۰۴، یعنی پنج روز پس از تصویب لایحه انقراض سلسله قاجار در مجلس شورای ملی، احمدشاه قاجار با انتشار بیانیه‌ای در پاریس، این اقدام را غیرقانونی خواند. در روز نهم آبان ۱۳۰۴ با تصویب ماده واحده‌ای در مجلس شورای ملی، انقراض سلسله قاجار در ایران رسماً اعلام شد. این رویداد تاریخی نتیجه عزم رضاخان پهلوی، برای کسب قدرت مطلق در کشور بود تا پیش از این، رضاخان با مسئولیت‌هایی، چون فرمانده دیویزیون قزاق، سردار سپه و نخست‌وزیر از بیشترین اختیارات در کشور برخوردار بود، ولی قبضه کامل قدرت نیازمند کنار نهادن احمدشاه و سلطنت او بود. از اهدافی که رضاخان در طرح موضوع جمهوری دنبال می‌کرد نیز دستیابی به همین هدف بود. رضاخان با اعلام این موضوع، در حقیقت به دنبال برچیدن بساط سلطنت قاجار و به قدرت رسیدن بود، به ویژه که حکومت لائیک آتاتورک که صمیمی‌ترین دوست وی در خارج از کشور و خط‌دهنده رضاخان در مبارزه با مبانی اعتقادی مردم بود، الگوی حکومت او شده بود. براساس محاسبات رضاخان حذف سلطنت احمدشاه قاجار، مهم‌ترین عامل در فراهم‌آوردن زمینه قدرت مطلق مورد نظر بود. پس از آنکه عمال انگلیس اذهان مردم را به سود رضاخان آماده کردند، سرانجام در نهم آبان ۱۳۰۴ ماده واحده‌ای به صورت طرح تقدیم مجلس پنجم شد که در آن خلع قاجار از سلطنت و سپردن حکومت موقت به رضاخان خواسته شده بود. این ماده واحده به پیشنهاد سیدمحمد تدین نایب رئیس مجلس مطرح شد. براساس این پیشنهاد، مسئولیت تعیین شکل حکومت آتی بر عهده مجلس مؤسسانی بود که باید بعداً تشکیل می‌شد. پیشنهاد تدین در همان روز طرح، با ۸۰ رأی مثبت از مجموع ۸۵ نماینده حاضر در مجلس به تصویب رسید و بدین ترتیب به حدود ۱۳۰ سال حاکمیت سلسله قاجار بر ایران خاتمه داد. ۱۰ روز پس از خلع احمدشاه از سلطنت، سفیر انگلستان نزد رضاخان رفت و طی یادداشتی از سوی دولت انگلستان، حکومت وی را به رسمیت شناخت. فردای همان روز نیز سفیر شوروی به دیدار رضاخان شتافت و به رسمیت شناختن حکومت او را توسط دولت متبوعش اعلام کرد. با حمایت همه‌جانبه‌ای که از سوی دولت‌های بزرگ خارجی صورت گرفت، رضاخان روز ۱۵ آذر ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان را با نطق خود افتتاح کرد. این مجلس پس از شش روز بحث، رضاخان را به پادشاهی ایران انتخاب و سلطنت را در خانواده او موروثی اعلام کرد....»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار