به مناسبت سالگرد شهادت سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی، با تعدادی از همرزمان شهید وارد گفتگو شدیم تا آنها خاطرات خود از شهید سلیمانی را بازگو کنند.
در این زمینه، «ابوحسن»، یکی از فرماندهان رده بالای میدانی و همرزم شهید سلیمانی در کنار «سیرج»، یکی از رزمندگان خط مقدم، منش شخصی و شیوه مدیریتی شهید سلیمانی را تشریح کردند. در ادامه، مشروح مصاحبه را ملاحظه میکنید.
- شناخت خود را از شهید حاج قاسم سلیمانی توضیح دهید؟
ابو حسن، از فرماندهان میدانی حزب الله لبنان: «او را از قدیم میشناختم، در پایگاه ها، رزمایش ها، جنگ سوریه، جنگ عراق از آنجا او را میشناختم. به طور کلی تماس من با ایشان در فعالیتهای میدانی بود. حاج قاسم آرام و قرار نداشت. الان میبینید در لبنان بود، بعد یکباره سر از سوریه در میآورد، بعد در عراق. اغلب وقت او به از خود گذشتگی و جهاد در راه خدا میگذشت.
حاج قاسم بعد از امام خمینی، انسان بی همتایی بود. انسانی مومن و مجاهد و از خود گذشته و مخلص و وفادار و شجاع بود. به معنای واقعی کلمه از هیچ چیز نمیترسید. در کارش پیگیر بود و از خود گذشتگیهایی داشت که قابل وصف و بیان نیست. همه در تلویزیون دیده بودند. از شهادتش شوکه شدند. او بخش قابل توجهی از زمانش را به همراه ابو مهدی المهندس، حاج عماد مغنیه، حاج مصطفی بدرالدین، با همه شهدا در میدان بود، پیگیر میدانها بود.»
سیرج، از رزمندگان حزب الله لبنان: «رابطه ما با حاج قاسم مثل یک رزمنده عادی و معمولی بود. بعضی از رزمندگان که برای اولین بار با او آشنا میشدند، با آنها مثل یک فرد عادی و به دور از درجه و رتبه نظامی برخورد میکرد. با او در برخی از مناطق سوریه بودیم، هنوز شام نخورده بودیم، دیدیم یک نفر آمد، ایرانی صحبت کرد، بعد کمی عربی صحبت کرد، بعد با ما و برادران نشست و شروع به صحبت کرد، خیلی راحت با ما حرف میزد، گویی او را میشناختیم.»
- درباره برخوردهای او چه میتوانید برای ما بگویید؟ آیا از جایگاه یک فرمانده و درجه دار با شما صحبت میکرد؟ یا مثل فیلمی که از سوی «الاعلام الحربی» منتشر شد، حس پدری داشت؟
ابو حسن: «او پدری مهربان، فرماندهای بخشنده و با اخلاص بود. خصوصیاتی جامع داشت که قابل شمارش نیست. انسانی معنوی بود. حاج قاسم همیشه نمازش شب و صبحش بر قرار بود. انسانی خاکی بود. هر غذایی که در میدان بود را میخورد. با رزمندگان غذا میخورد و خود را جدا نمیدانست. یکی از مهمترین خصوصیاتش این بود که چه در این میدان باشد چه نباشد، ارتباط خود را با فرماندهان حفظ میکرد و تا سپیده دم همیشه بیدار بود تا از وضعیت جبههها اطلاع پیدا کند و از سلامتی برادران مطمئن شود، به ویژه پس از نبرد با داعش.»
سیرج: «او همیشه خود را از رزمندگان میدانست، هیچ کسی متوجه نمیشد که او از بقیه جداست. همیشه تصور میکردید، یکی از برادران است و رتبه و درجه اش مثل بقیه است. هیچ گاه خود را به عنوان یکی از فرماندهان سپاه پاسداران معرفی نمیکرد. اصلا هیچ کسی از او اطلاعات دقیقی در دست نداشت تا لحظهای که وارد عراق شد و کارهایی انجام داد. متوجه شدیم که او حاج قاسم سلیمانی است. همهی ما تعجب میکردیم و برادران به هم میگفتند که ما ایشان را دیده ایم. او حاج قاسم سلیمانی است. یعنی طوری برخورد میکرد که انگار یکی از شماست.»
- وقتی از خبر شهادت حاج قاسم خبردار شدید واکنشها چه بود؟
ابو حسن: «شب شهادت حاج قاسم، یعنی جمعه به یاد میآورم سوم ژانویه ۲۰۲۰ بود، کاری داشتیم و ما کمتر او را میدیدیم، چون در مناطق مختلف حضور پیدا میکرد، دیدار ما هر چند ماه یک بار بود، در خانه خوابیده بودم، یک دفعه خواب بدی دیدم، از خواب پریدم، تقریبا ساعت ۱۱ و ۴۰ دقیقه بود، البته به وقت لبنان، برای ۵ دقیقه چشم روی هم گذاشته بودم، دیدم در منطقهای هستم، نوشته شده جبالیا، موشکها و تجهیزات نظامی بسیاری آنجا بود، او میگفت که پیروزی نزدیک است.
اینها را کامل به یاد میآورم، چهرهی ایشان را هم به یاد میآورم که چهرهای نورانی داشت، از خواب پریدم، سریع گوشیم رو باز کردم و فیس بوک را نگاه کردم، ساعت یک ربع به ۱ بامداد بود، دیدم یکی از کاربران عراقی تصویری از ماشینی که در حال سوختن بود گذاشته بود و نوشته بود که سرنشینان ماشین را خدا رحمت کند و گفته بود که ماشین بعد از خروج از فرودگاه هدف گرفته شده، او داشت، زنده تصویر میگرفت، یک دفعه انگشتر حاج قاسم را دیدم که در دست داشت. انگشتر را میشناختم، کمی بعد هم از شبکههای تلویزیونی و فیس بوک این خبر منتشر شد که داخل ماشین مسئول روابط عمومی و به همراه دو مهمان در ماشین بودند و شهید شدند.
من گفتم وقتی جایی ابومهدی المهندس هست، حاج قاسم هم حتما هست، باز مجدد همین که انگشتر را دیدم، به فیلمهای موجود در اینترنت مراجعه کردم تا مطمئن شوم، این انگشتر، انگشتر اوست، چون دست ایشان قطع شده بود و از انگشتر شک کردم، هنوز مشخص نشده بود که حاج قاسم در ماشین بوده یا نه همین که انگشتر را دیدم و آن را با تصاویر مطابقت دادم، متوجه شدم که اوست، احساس کردم یک آدم بزرگ را از دست دادیم، درست بود که ارتباط ما میدانی و کم بود و دیدارهای ما هر سه یا چهار ماه یک بار بود، با این حال برای ما سخت بود، هنوز رسما اعلام نشده بود، اما همین که بیانیه رسما اعلام کرد که ایشان شهید شده این شوک و لطمه بزرگی برای همه مومنین و رزمندگان بود.»
- امروز همه کسانی که علیه مقاومت توطئه کردند با افتخار میگویند، حاج قاسم را به قتل رساندیم و جنبش مقاومت به پایان رسید. به نظر شما آیا عملا مقاومت بعد از حاج قاسم تضعیف شده است؟
ابو حسن: «حاج قاسم دروازه زندگی جدیدی را باز کرد. حاج قاسم به آرزوی خود یعنی شهادت رسید و خداوند این آرزویش را محقق کرد. ما یا شهادت داریم یا پیروزی. اما ایشان هم به ارزوی خود یعنی شهادت رسید و هم پیروزی را محقق کرد. مانند امیرالمومنین که هنگام شهادت فرمود به خدای کعبه رستگار شدم. حاج قاسم سلیمانی نزد خدای خویش رفت، اما آثار زیادی از خود بر جا گذاشت. همه تشییع پیکر او را دیدند. همه مردم او را دوست دارند. این ضربه بزرگی برای جمهوری اسلامی بود. اما باعث وحدت مسلمانان در عراق و ایران و همه برادران در همه جا شد. حاج قاسم باعث شد تا برادران پافشاری بیشتری برای رسیدن به هدف داشته باشند که همان آزادی قدس و نابودی اسرائیل است.»
سیرج: «مقاومت پیروز میشود، درست است که حاج قاسم سلیمانی شهید شد، درست است که حاج رضوان و حاج علاء و حاج ذوالفقار رفتند، اما مقاومت به قوت خود باقی است.»
- در دیدارهاتان بیشتر از همه چه کلمهای یا اصطلاحی را تکرار میکردند؟
ابو حسن: «هرگاه میدید مردم عراق و سوریه از اوضاع بسیار شکایت میکردند، همواره آنها را به صبر و شکیبایی و خیر دعوت میکرد.»
سیرج: «جمله مشهوری که همیشه آن را به برادران میگفت این بود که به نزدیکان و برادرانتان توجه داشته باشید و صبر کنید و خیر در پیش است.»
ابو حسن: «خدای متعال انسانها را امتحان میکند، انسان باید صبر کند، خدا با صبرکنندگان است. انسان اگر صبر کند، نتیجه خواهد گرفت. با سختی آسانی هم هست. حاج قاسم همیشه خوش بین بود، بینش داشت، دورنگر بود. میگفت ما برخورد مستقیم با دشمن اسرائیلی خواهیم داشت و خود او همه را برای این نبرد آماده میکرد. در غزه، در جنوب لبنان، جنوب سوریه، حتی با آزادسازی عراق از سیطره داعش، او پایه گذار رابطهای نزدیک بین لبنان و سوریه و عراق و ایران بود، برای اینکه از مسلمانان در برابر چشم داشتهای آمریکا و اسرائیل محافظت و حمایت کند.»