کد خبر: 1115266
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۴
کردستان بیش از ۵۴۰۰ شهید تقدیم انقلاب کرده که ۵۴ نفر آنان ماموستایان دینی بودند که به جرم روشنگری جنایات گروهک‌های ضدانقلاب، همکاری با انقلاب اسلامی و دفاع از کشور و نهضت اسلامی توسط گروهک کومله و دموکرات با بدترین شیوه‌ها به شهادت می‌رسیدند.
دفاع از دین و خاک در جوامع اسلامی و خاصتا ایران جایگاه ویژه‌ای داشته و انسان‌های بسیاری جان خود را در این راه فدا کرده‌اند و امروز به برکت همین ایثار و از خودگذشتگی‌ها به الگوهای ماندگار تبدیل شده‌اند.

با پیروزی انقلاب اسلامی و با هدف براندازی نظام، غائله‌های قومی در برخی مناطق کشور ایجاد شد که این موضوع در کردستان به سرگردگی استکبار و مجری‌گری گروهک‌های ضدانقلاب کومله، دموکرات، رزگاری و... پررنگ‌تر از سایر نقاط کشور بود.

این گروهک‌ها که بازیچه دست استکبار شده بودند برای خوش‌خدمتی به ااربابانشان و تحقق اهداف آنان در منطقه کردستان، شعار دهن‌پرکن دفاع از خلق کُرد را برگزیده بودند که در واقع نه تنها از مردم کرد دفاع نمی‌کردند بلکه برای رسیدن به مطامع خود کردها را با بدترین فجایع شکنجه می‌کردند و به شهادت می‌رساندند.

زنده به گور کردن شهیده ناهید فاتحی‌کرجو، بریدن سر شهیده فرشته باخویشی، شهادت ملاحیدر فهیم و ملامحمد ذبیحی به شیوه‌ای غیرانسانی و شهادت برادران نمکی در نهایت قساوت قلب، زنده به گورکردن شهیده فاطمه اسدی و... تنها نمونه‌های کوچکی از جنایت‌های بزرگ گروهک‌های کومله و دموکرات در کردستان است.  

روحانیون و ماموستایان دینی در آن دوران، چنین جنایت‌هایی را برنمی‌تابیدند و با روشنگری در خصوص وابستگی این گروهک‌ها به استکبار و همچنین هویت واقعی آنان و نیز روشنگری در خصوص انقلاب اسلامی و موازین آن در صف نخست نبرد و رقم زدن صحنه‌های بی‌مانند فداکاری بودند که این نمونه‌ها در کردستان بسیار زیاد بودند.

مهم‌ترین سرچشمه فکری آن‌ها و اولین کتاب و کلامی که آموخته‌اند قرآن بوده و با آن مانوس بوده‌اند و چنان در عمق جان آنان پنجه انداخته و تاثیر کرده است که دمی از آن فارغ‌ نگشته‌اند.

استان کردستان بیش از 5 هزار و 400 شهید تقدیم انقلاب کرده که 54 تن از این عزیزان را شهدای روحانی به خود اختصاص داده‌اند، شهدایی که در راه حفظ و اعتلای دین و انقلاب سخت‌ترین شکنجه‌ها را تحمل کردند و در سنگر دفاع از ارزش‌های دینی و انقلابی محکم ایستادند.

کومله به ماموستای جوان دادانه هم رحم نکرد

سیدطاها مشایخی هفتم مرداد ماه 1321 در روستای دادانه سنندج چشم به جهان گشود. اولین معلم او ملاعلی نحوی بود که خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را به او آموخت و از همان زمان بود که آیات و سوره‌های متعددی از قرآن کریم به خاطر سپرد.

سیدطاها بزرگوار از همان کودکی با قرآن کریم مانوس بود، هرگاه هم مشکلی پیش می‌آمد به قرآن رجوع می‌کرد. مردم برای حل مشکلاتشان نزد او می‌آمدند. ملا نیز برای گره‌گشایی از کار آنان به قرآن کریم و سنت نبوی مراجعه می‌کرد.

به جوانان و نوجوانان و سایر علاقه‌مندان قرآن و احکام اسلامی می‌آموخت و  غیر از آن سیره عملی و خودش نیز الگویی مناسب برای آموختن احکام و ارزش‌های اسلامی بود.

شجاعت و تسلیم‌ناپذیری او در برابر زور و ستم تجسم دستورهای قرآن کریم برای صبر و مقاومت بود. راستی و صدق گفتارش موجب اعتماد و اطمینان مردم شده بود و اعتقاد او به جمهوری اسلامی را یکی از نشانه‌های درستی و برحق بودن حکومت اسلامی می‌دانستند و در برابر نیرنگ‌های افراد ضدانقلاب مقاومت می‌کردند و فریب دام‌های آنان را نمی‌خوردند.

سیدطاها پس از کسب مقدمات برای بهره‌مندی از علوم دینی، ابتدا نزد سیدرئوف حسینی رفت، پس از آن محضر ملااسماعیل بیانی را درک کرد و موفق شد جواز افتاء در مذهب امام شافعی را دریافت کند.

20 ساله که شد، پدرش به رحمت خدا پیوست و مسئولیت تامین معیشت خانواده بر دوش او افتاد.

سیدطاها امام جمعه و جماعت روستای دادانه از توابع سنندج بود و از طریق کشاورزی معیشت خانواده را تامین می‌کرد به جوانان قرآن و احکام اسلام می‌آموخت و آنان را به ناپاکی و فساد رژیم شاه آشنا می‌کرد و از ظلم‌پذیری و سکوت بر حذر می‌داشت.

برخی از اشراف و ثروتمندان به افشاگری‌های وی پی بردند و کمر به نابودی‌اش بستند ولی به دلیل حمایت مردم از وی ناچار به عقب‌نشینی شدند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلام به عضویت مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور درآمد و به نشر عقاید اسلامی پرداخت. هویت شوم گروهک‌های مختلف را برای مردم آشکار می‌کرد و مردم را از افتادن به دام و دامن آن ملحدان بر حذر می‌داشت.

تهدیدهای این گروهک‌ها نتوانست سیدطاها را از مبارزه منصرف کند، چند بار او را به اسارت بردند اما با فشار و تهدید و شکنجه نیز نتوانستند او را وادار به تسلیم کنند و هر بار با اصرار مردم مجبور می‌شدند او را آزاد کنند.

سیدطاها به دلیل همکاری با نیروهای انقلاب اسلامی و روشنگری اذهان مردم در شناساندن ریشه‌های ناپاک گروهک‌ها و افراد ضدانقلاب، در شب 24 مهرماه 66 با شلیک چند گلوله گروهک کومله در خانه‌اش به شهادت رسید و مردم پیکرش را در همان روستا به خاک سپردند.

سرنیزه‌ای که ملامحمد را از پای درآورد..

ماموستا ملامحمد ذبیحی یکی از شهدایی است که جان خود را در راه دفاع از اسلام و نظام فدا کرد تا دیگران بیاموزند که مسیر اسلام و نظام ما حق است و در راستای دستورات خداوند در حرکت است.

محمد ذبیحی اول مهرماه ۱۳۲۴ در روستای بیساران سروآباد در خانواده‌ای متدین و اهل فضل دیده به جهان گشود از همان کودکی از فیض دانش پدرش ملانجم‌الدین و برادرش ملاصلاح‌الدین بهره‌مند شد و نزد ملا جمیل‌الدین ذبیحی و علمای روستای هویه درس خواند، محضر شیخ زاهد نقشبندی و ملاخالد مفتی‌زاده را درک کرد و با استعداد و نبوغ سرشاری که داشت تحصیلات حوزوی را ادامه داد.

ملامحمد پس از کسب فیض از محضر پدر و برادرش به روستای هویه رفت و از علمای آنجا نیز بهره‌ برد و بعد از آن عازم سنندج شد و از محضر ملاجمال‌‌الدین ذبیحی، شیخ‌زاهد نقشبندی و ملاخالد مفتی‌زاده کسب فیض کرد در همان روزهای آغازین جوانی لباس روحانیت را به تن کرد و از سوی مفتی وقت کردستان اجازه افتا گرفت.

۱۸ سالگی ملامحمد مصادف با آغاز قیام‌های مردم در سال ۴۲ بود. وی نیز با توجه به نیازی که می‌دید به روشنگری افکار عمومی پرداخت پس از اتمام خدمت سربازی دو سال امام جماعت مسجد روستای بیساران بود در سال ۴۲ پس از مرگ برادرش ملا صلاح‌الدین به درخواست مردم امام جمعه بیساران شد و با این مسئولیت فعالیت و تلاش او در عرصه روشنگری و راهنمایی مردم بیشتر شد.

ملامحمد برای آشنا کردن مردم به حقایق دین اسلام و وظایف مردم در برابر ستم حکومت سلطنتی از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کرد و از کینه عمال رژیم و آزارهای آنان باکی نداشت.

تظاهرات مردمی در سال‌های ۵۶ و ۵۷ در بیساران به دعوت او شکل گرفت در سخنرانی‌هایش همواره وعده پیروزی انقلاب را به مردم می‌داد و آنان را به مبارزه علیه حکومت پهلوی تشویق می‌کرد بعد از پیروزی انقلاب نیز به مبارزه علیه گروهک‌ها پرداخت و هویت آنان را برای مردم منطقه روشن می‌کرد، و در راستای روشن کردن جوانان و جلوگیری از افتادنشان به دام گروهک‌های ضد انقلاب از جان و دل مایه می‌گذاشت.

قبل از پیروزی انقلاب هویت رژیم را برای مردم روشن می‌کرد و آنان را با نهضت امام راحل آشنا می‌نمود بعد از پیروزی انقلاب نیز در راه حفظ و اعتلای اهداف انقلاب اسلامی تلاش‌های زیادی کرد.

در خطبه‌های نماز جمعه به ترویج مسائل اسلامی و حکومت اسلامی و ارشاد مذهبی مردم می‌پرداخت و با اهل نفاق و گروهک‌ها مبارزه می‌کرد، این حرکات ملامحمد برای گروهک‌های ضدانقلاب سنگین بود از این رو برای از بین بردنش بارها اقدام کردند.

ابتدا برخی از فریب‌خوردگان را واداشتند تا ملامحمد را آزار دهند. هر بار ملامحمد پس از نماز مغرب از مسجد به خانه می‌آمد از پشت بام بر سرش زباله و خاکستر می‌ریختند و نامه‌های تهدیدآمیز داخل منزلش می‌انداختند و او را تهدید می‌کردند که باید از تبلیغ آئین اسلام و طرفداری از انقلاب اسلامی دست بردارد و گرنه کشته می‌شود.

پاییز سال ۵۸ گروهک‌های مسلح وارد روستای بیساران شدند و منزل ملامحمد ذبیحی را اشغال و مسجد را نیز تصرف کردند شب دوازدهم آذر ماه گروهک‌های ضد انقلاب خواستند که ملامحمد را با خود به اسارت ببرند که به خاطر فشارهای مردم مجبور شدند وی را آزاد کنند.

زمستان همان سال گروهک‌ها آزار و اذیت مردم روستای بیساران را به اوج رساندند و در مسجد این روستا دادگاهی تشکیل دادند و بیداد را به نهایت رساندند گروهک‌های ضد انقلاب می‌خواستند در این دادگاه حکم «ملامحمد ذبیحی» محبوب‌ترین مرد بیساران را صادر کنند ولی پافشاری مردم مانع از اجرای این حکم شد.

ملامحمد با وجود آن همه تهدیدات همچنان به کار خود ادامه داد و برای دفع اسلام‌ستیزی گروهک‌ها کلاس‌های آموزشی قرآن را برپا می‌ساخت.

برخی از نزدیکان او می‌خواستند در خطبه‌های نماز جمعه بیشتر احتیاط کند و از بیان مطالبی که موجب خشم گروهک‌ها می‌شود اجتناب کند اما وی گفته بود "به محض اینکه به ایراد خطبه‌های نماز می‌پردازم احساس می‌کنم هاتفی غیبی به من می‌گوید نترس هرچه در دل داری به گوش مردم برسان".

عوامل گروهک‌ها هر چه تلاش کردند نتوانستند ملامحمد را تسلیم و یا او را وادار به سکوت کنند از این رو تصمیم گرفتند او را به شهادت برسانند.

شهید ملامحمد در ۲۵ دی ماه ۱۳۶۰ در آخرین خطبه نماز جمعه در جمع نمازگزاران چنین گفت: "من کشته می‌شوم و با شما خداحافظی می‌کنم اما دینتان را حفظ کنید، شهادت من حتمی است، اما شما هوشیار باشید! دین خود را حفظ کنید و از تهدید سرسپردگان اجنبی نترسید! بالاخره روزی جمهوری اسلامی می‌آید و بر تمام منطقه حاکمیت می‌یابد و شما را از بند کفر و نفاق نجات خواهد بخشید".

نحوه شهادت

روز ۲۶ دی ماه ۱۳۶۰ نماز صبح را در مسجد اقامه کرد سپس راهی منزل شد، در بین راه متوجه شد برخی افراد ضدانقلاب از گروهک کومله در تعقیب او هستند به همین دلیل مسیرش را به سمت منزل یکی از بستگانش تغییر داد اما منافقین او را تعقیب و دستگیر و به رگبار بستند، یکی از عوامل ضد انقلاب قساوت را از حد گذراند و بر پیکر نیمه جان این شهید بزرگوار رحم نکرد و سرنیزه‌ای در سینه‌اش فرو کرد.

مردم که متوجه شدند به سرعت پیکر نیمه‌جان ملامحمد را به مسجد بردند و در محراب مسجد گذاشتند، این شهید بزرگوار بعد از دعوت مردم به حرکت در مسیر حق و به زبان آوردن شهادتین، چشمانش را بر هم نهاد و شربت شیرین شهادت را نوشید.

مردم پیکر شهید ملامحمد را در حیاط مسجد جامع این روستا در کنار باباشیخ و شیخ عبدالسلام ذبیحی به خاک سپردند.

مبارزه با بعث و ضدانقلاب از عراق تا پاوه

ملاعلی بیاره‌ای سال 1316 در روستای «لیو پایین» از توابع شهرستان مریوان دیده به جهان گشود و در مکتب‌خانه همان روستا خواندن و نوشتن را آموخت و پس از آن برای تحصیل علوم دینی به روستاهای همجوار رفت و بعد از چندی به کردستان عراق رفت و در روستاهای گلاله، میرگه سور رواندوز از عالمان علوم دینی بهره‌مند شد تا آنکه به اشارت معلم خویش در روستای رواندوز عازم اربیل شد و موفق شد از دانشسرای اسلامی اربیل اجازه افتاء را دریافت کند.

از همان دوران کودکی با قرآن مانوس بود، تدبر در قرآن، قوه تمیز و تشخیص او را قوی کرده بود. وقتی اعمال ضد دینی حزب بعث را در عراق در لباس ترقی و عدالت‌خواهی مشاهده کرد با تکیه بر معارف اسلامی به مقابله با آنان پرداخت. در خطبه‌ها و سخنرانی‌هایش مردم مناطق کردنشین عراق را نسبت به ماهیت حزب بعث و اسلام‌ستیزی آن آگاه می‌کرد.

این شهید والامقام بعد از اتمام تحصیلات مدرس مدرسه دینی بیاره شد و به عنوان امام جمعه و جماعت این منطقه هم سال‌ها خدمت کرد.

ملاعلی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به وطن بازگشت. در آغاز انقلاب با افراد و گروهک‌ها و ضد انقلاب مبارزه کرد و بعد از شروع جنگ تحمیلی شورای روحانیت کردستان عراق را تاسیس کرد که هدفش سازماندهی مبارزات مردم کردستان عراق علیه رژیم بعث بود.

ملاعلی بیاره‌ای در جهاد علیه رژیم بعث عراق مسئولیت‌های متعددی از جمله فرمانده لشکر قرآن حرکت اسلامی کردستان عراق، سخنگوی حرکت اسلامی عراق، عضو شواری عالی روحانیت کردستان عراق و عضو مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را عهده‌دار بود.

وی از سوی قرارگاه رمضان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در داخل خاک عراق به نبرد با دشمنان خدا می‌پرداخت که در نهایت در نوزدهم اسفند 1363 در نوار مرزی شهرستان پاوه بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید و پیکر پاکش در بهشت محمدی سنندج به خاک سپرده شد.

وی با بینش و بصیرتی عمیق مزایا و اهداف حکومت اسلامی را برای مردم عراق تشریح می‌کرد و آنان را برای مبارزه با حکومت ظالم بعثی آماده می‌کرد و شوق آنان را نسبت به ایجاد حکومت اسلامی افزون می‌ساخت.

شهید ملاعلی بیاره‌ای در عمل با تدبیر و فرماندهی ویژه‌ای که داشت شورای روحانیت کردستان عراق را تاسیس کرد همچنین در مقام و مسئولیت‌های متعددی که در حرکت اسلامی عراق داشت توانست ضربه‌های مهلکی بر پیکر رژیم بعث وارد کند.

کومله جسد ملامصطفی را سوزاند

ملامصطفی مردوخی 25 فروردین ماه 1335 در روستای دزلی سروآباد دیده به جهان گشود، پدرش ملاعبدالکریم مردوخی از روحانیون سرشناس کردستان بود و عمرش را وقف ترویج دین اسلام و خدمت به مردم کرد.

مصطفی تا 10 سالگی نزد پدرش به آموختن قرآن و تعلیمات دینی پرداخت و برای یادگیری صرف، نحو، منطق و تکمیل تحصیلات دینی به شهرهای مریوان، سقز، بانه، مهاباد سفر کرد و مقدمات فقه را نزد ملا شفیع آموخت و گواهی افتاء و تدریس در مذهب امام شافعی را دریافت کرد.

در سن 18 سالگی به خدمت سربازی رفت و در پادگان عجب‌شیر آموزش نظامی دید و بعد از آن به مشهد مقدس اعزام شد. در همان سن و سال با آگهی از ظلم و ستم حکومت شاهنشاهی تنها آرزویش حذف سایه شوم استبداد بر کشورش بود.

حضور در مشهد مقدس و آشنا شدن با برخی از روحانیون مبارز او را در مبارزه با ستم و بی‌دینی حکومت شاهنشاهی مصمم‌تر کرد و به همین دلیل از پادگان فرار کرد.

بعد از فرار از پادگان به زادگاهش کردستان بازگشت و چون در این مدت شیوه‌های مبارزه با حکومت را نزد علمایی که در مشهد با آنها آشنا شده بود فراگرفت و مردم را از فساد و بی‌دینی کسانی که زمام امور را در دست داشتند آگاه می‌کرد.

عکس‌ها و اعلامیه‌های امام(ره) را در منطقه پخش می‌کرد و مردم را با نهضت ایشان آشنا می‌ساخت.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با هوش و درایتی که داشت افرادی را که به انقلاب اسلامی علاقه‌مند بودند نظام بخشید و گردان پیشمرگان کرد مسلمان را پی‌ریزی و فرماندهی کرد.

حضور ملامصطفی در صف این مجاهدان آنان را به شور هیجان می‌آورد و در مقابله با گروهک‌ها مصمم‌تر کرد.

ملامصطفی برای افشای هویت واقعی و چهره کریه گروهک‌هایی که بازیچه اجنبی بودند تلاش بسیاری کرد، جلوگیری از جذب و فریب جوانان کرد با وعده‌های پوشالی که از سوی گروهک‌های ضدانقلاب در آن زمان داده می‌شد تنها هدف و خواستگاهش بود و در این مسیر تلاش‌های زیادی کرد.

وی فقر را رنج و شکستگی می‌شمرد و از این رو دستگیری و کمک به محرومان و فقرا را در سرلوحه کارهایش قرار می‌داد و آشکارا و پنهان از آنها دلجویی می‌کرد.

شجاعت و دلیری این شهید بزرگوار زبانزد خاص و عام بود همواره در گفتن حق ثابت قدم بود و بی‌آنکه ترسی به دل راه دهد در برابر سخن ظالم با قاطعیت می‌ایستاد و از حق مظلوم دفاع می‌کرد.

ملامصطفی فرمانده گردان پیشمرگان کرد مسلمان بود، چند روز بیشتر از ازدواجش نگذشته بود که برای دریافت حقوق نیروهای تحت‌امرش به ماموریت رفت، 17 مهرماه 58 بود که از کرمانشاه به سنندج آمد.

شبی در منزل یکی از اقوامش مهمان بود که گروهک‌های ضدانقلاب او را شناسایی کرده بودند. خانه میزبان توسط 28 نفر از اعضای گروهک‌ ضدانقلاب کومله محاصره می‌شود و تهدید آتش‌زدن منزل سبب شد تا ملامصطفی برای جلوگیری از آسیب دیدن افراد آن منزل، خود را تسلیم کند.

هرچند عمق کینه ضدانقلاب نسبت به خود را می‌دانست و مطمئن بود رفتنش بی‌بازگشت خواهد بود اما برای حفظ جان دیگران شجاعانه تسلیم شد.

افراد کومله وی را همراه با مدارک و اسلحه‌اش اسیر کردند و هشت شبانه روز او را زیر شکنجه و سخت‌ترین فشارها گذاشتند. ضدانقلاب از بیم مردم و یارانش دائم از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر نقل مکان می‌کردند.

26 مهرماه 58، مردم جسد سوخته و شکنجه شده‌اش را نزدیک پل سُنته در مسیر سقز - دیواندره  یافتند و پیکر این شهید بزرگوار را به زادگاهش «دزلی» بازگردانده و به خاک سپردند.

منبع: فارس
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار