کد خبر: 1082311
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
«ساواک و امنیت آفرینی پهلویستی در آیینه روایت و تحلیل» در گفت‌وشنود با قاسم تبریزی/ بخش نخست
سالروز ایجاد سازمان اطلاعات و امنیت کشور که به «ساواک» معروف بود، فرصتی مغتنم است تا در باب کارنامه این نهاد، سخن رود. در گفت‌وشنود پی آمده، قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره به ارائه اطلاعات و تحلیل‌های خویش پرداخته است. امید آنکه پژوهشگران و علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.
سمانه صادقی

سالروز ایجاد سازمان اطلاعات و امنیت کشور که به «ساواک» معروف بود، فرصتی مغتنم است تا در باب کارنامه این نهاد، سخن رود. در گفت‌وشنود پی آمده، قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره به ارائه اطلاعات و تحلیل‌های خویش پرداخته است. امید آنکه پژوهشگران و علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

بستر‌های تشکیل ساواک در چه تاریخی و چگونه مهیا شد؟
بی‌نیاز از تذکار است که هر کشوری، نیاز به یک سیستم اطلاعاتی دارد که در جهت امنیت داخلی و خارجی بتواند جامعه را از آسیب‌های آشکار و پنهان، مصون نگه دارد. از طرف دیگر همواره بتواند خطرات امنیتی و احیاناً نفوذ جاسوسان بیگانه را هم به درستی برآورد و رصد کند، اما زمانی این سیستم موفق است که اولاً: مستقل باشد و سرسپردگی آشکار و پنهان به بیگانه نیابد، ثانیاً: در چارچوب قانون عمل کند و ثالثاً: کارگزاران، رؤسا و نیروهایش حافظ اسرار جزئی و کلی کشور باشند. اگر می‌بینید که سالیان سال، کشوری از گزند دشمنان محفوظ می‌ماند، مسلماً به دلیل کارآمدی سیستم اطلاعاتی آن است. اگر چه سیستم آموزشی، اقتصادی و نظامی هم مؤثر هستند، ولی سیستم اطلاعاتی به معنای چشم، گوش و قلب یک حکومت است. این، اما به معنای نادیده گرفتن دیگر سیستم‌ها نیست، اما جامعه بزرگ‌ترین آسیب را از عدم وجود یا صلاحیت سیستم اطلاعاتی‌اش می‌بیند. اگر نهاد امنیتی صالح و صادق باشد، کشور را رو به رشد و توسعه حرکت می‌دهد، اما اگر نباشد، آن کشور میدان تاخت و تاز دشمن می‌شود! این یک قاعده کلی است. در کشور ما هم اگر از دوره قاجار و پهلوی اول بگذریم، در دوره پهلوی دوم و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، نظام اطلاعاتی را امریکایی‌ها طراحی کردند. این سیستم برخاسته از فکر، طرح و اجرای داخل کشور نبود! گذشته از آنکه حاکمیت استبدادی بود، امریکایی‌ها بعد از کودتای ۲۸ مرداد، تشکیلات و نهاد‌های گوناگونی مثل فراماسونری، باشگاه لاینز، باشگاه روتای، مؤسسه فرانکلین، گروه صلح و گروه تسلیح اخلاقی را درست کردند...

در میان این نهاد‌ها کدامیک در تسلط این کشور بر ایران تأثیر بیشتری داشت؟
آنچه بیشتر در تسلط امریکایی‌ها بر ارکان مملکت مؤثر بود، حضور مستشاری بود. امریکایی‌ها که در سال ۱۳۲۱، سه مستشار به ایران فرستاده بودند، در سال ۱۳۵۷، سی‌وپنج هزار مستشار در کشورمان داشتند! البته این آمار خود امریکایی‌هاست وگرنه آمار ما بالای ۵۰ هزار مستشار را نشان می‌دهد. امریکایی‌ها سازمان امنیت کشور یا ساواک را سال ۱۳۳۴ طراحی کردند. اواخر سال ۱۳۳۵، تأسیس این سازمان در مجلس به عنوان قانون تصویب شد. نهاد ساواک زیر نظر ۱۰ مستشار امریکایی، کارش را آغاز می‌کند. طبق گفته ارتشبد سابق حسین فردوست، این ۱۰ نفر تا سال ۱۳۵۰، در ایران حضور داشتند، اما تا پایان کار ساواک، تعدادشان به یک نفر رسید! اما وضعیت در اداره کل هشتم ساواک، طبق خاطرات سرلشکر منوچهر هاشمی در کتاب «داوری» (چاپ لندن ۱۳۷۲)، به گونه‌ای دیگر است! او در خاطراتش می‌نویسد: «در سال ۱۳۴۲ که من اداره کل هشتم را تحویل گرفتم، سه امریکایی آنجا را اداره می‌کردند. یک زن و شوهر به همراه فردی دیگر. تمام گزارشات را به زبان انگلیسی می‌نوشتند. من آن‌ها را دعوت به صحبت و تبادل اطلاعات کردم، ولی آن‌ها حاضر نشدند. نهایتاً هم تمامی گزارشات این اداره از سال ۱۳۳۵ تا سال ۱۳۴۲ را با خود از ایران بردند!...»

چهره‌های دخیل در پیدایش ساواک چه کسانی بودند و این افراد به لحاظ تخصص، هریک در چه جایگاهی قرار داشتند؟
شاکله اولیه ساواک، از رکن دوی ارتش شکل گرفت. تیمور بختیار اولین رئیس ساواک هم ارتشی بود؛ بنابراین ساواک در کارنامه خود، سابقه بازجویی از فدائیان‌اسلام و حزب‌توده را هم دارد. تیمور بختیار، شخصیتاً آدم قسی‌القلب و فاسدی بود. گزارش‌هایی از رفتار‌های او در کرمانشاه، پیش از مرداد سال ۱۳۳۲ نیز موجود است. حتی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که فضل‌الله زاهدی حکومت نظامی در تهران تشکیل داد، تیمور بختیار به عنوان مسئول حکومت نظامی، اقدام به جنایت و باج‌خواهی از افراد مختلف، به‌خصوص بازاریان می‌کرد. او در رقابتی که بین سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۹، میان دو جریان امریکایی وانگلیسی بین رجال سیاسی ایران به‌وجود آمد، به سوی امریکایی‌ها رفت! چراکه امریکایی‌ها در همان سال‌ها، ساواک را تأسیس کرده بودند. همین رفتار‌های بختیار هم باعث شد که او در نظر امریکایی‌ها آدم قدرتمندی به نظر برسد. به همین خاطر هم او را برای گذراندن دوره‌ای یکساله به امریکا می‌فرستند. بختیار که افکار بلندپروازانه و جاه طلبانه‌ای در سر داشت، در دیداری که با وزیر امورخارجه امریکا دارد، به او می‌گوید: «اگر شما بخواهید، من آمادگی برای نخست‌وزیری و سرنگونی شاه را دارم!...». غافل از اینکه مترجمش علینقی عالیخانی، کارمند ساواک است! عالیخانی در دوران دانشجویی و از سال ۱۳۳۸ در فرانسه به استخدام ساواک درمی‌آید! او از طرفداران انگلیس بود و شاید هم این گزارش را صرفاً به‌خاطر شاه نداده باشد. به هر صورت وقتی تیمور بختیار به ایران می‌آید، شاه از او می‌خواهد استعفا دهد! بختیار هم تصمیم می‌گیرد از کشور خارج شود! بختیار که در سال ۱۳۲۴، در دو اتاق اجاره‌ای زندگی می‌کرد، با گرفتن رشوه، ثروت هنگفتی به هم زد و پس از خروجش از کشور در سال ۱۳۳۹، مالک ۱۱ کاخ بود! امور ساواک تا سال‌۱۳۳۸، عمدتاً در دست ارتش بود، اما بعد از آن استخدام افراد غیرارتشی نیز آغاز شد. امثال پرویز ثابتی، در همین سال‌ها استخدام شدند یا دکتر منوچهر آزمون و دکتر علینقی عالیخانی و...، اینکه در زمره ساواکی‌ها قرار گرفتند.

پس از تیمور بختیار، ریاست و نحوه اداره ساواک چه سمت و سویی پیدا کرد؟
دومین رئیس ساواک، حسن پاکروان است. پدر او فتح‌الله پاکروان بود که در قضیه قتل‌عام مردم در مسجد گوهرشاد، نقش مهمی داشت! مادری فرانسوی داشت و مجموعاً به عنوان یک فرد تحصیلکرده قلمداد می‌شد. برخی او را به همین دلیل، از کارنامه ساواک مجزا می‌کردند! در صورتی که جنایات پاکروان، اگر بیشتر از بختیار نباشد، کمتر از او هم نیست! حال بختیار، چون یک نظامی دیکتاتور بود، سریع‌تر اقدام می‌کرد، ولی پاکروان دستکش مخملی به دست داشت و خشونتش را زیر آن پنهان می‌نمود. در دوران او ما مسئله برخورد با نهضت امام خمینی را داریم. حالا دستگیری‌ها و زندان کردن‌ها به جای خود، ولی جنایت مدرسه فیضیه در ۲ فروردین ۱۳۴۲، با طراحی ساواک و در دوران ریاست او رخ داد. قتل‌عام مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ هم طبق اسناد با امضای پاکروان انجام شده است. او به ساواک سراسر کشور دستور داده بود که هر آخوندی را بالای منبر علیه حکومت صحبت کرد سریعاً دستگیر و زندانی کنند! پاکروان صحبت کردن درباره سه موضوع را ممنوع اعلام کرده بود: ۱- علیه شاه صحبت نکنند، ۲- نگویند اسلام در خطر است، ۳- علیه اسرائیل حرفی نزنند! بنابراین در همان ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، سه مرجع تقلید، یعنی امام خمینی، آیت‌الله سیدحسن قمی و آیت‌الله شیخ بهاءالدین محلاتی‌شیرازی، دستگیر و زندانی می‌شوند و ۱۵۴ فقیه، روحانی و مدرس همچون شهید آیت‌الله مطهری، شهید آیت‌الله غفاری، شهید آیت‌الله سعیدی، آیت‌الله مکارم شیرازی و... در تهران بازداشت و راهی محبس می‌شوند. به هر صورت تا صدور حکم تبعید حضرت امام خمینی، او در جایگاه ریاست ساواک قرار دارد. بعد از او، نعمت‌الله نصیری به ریاست ساواک می‌رسد.

نعمت‌الله نصیری در اسناد تاریخی به صفات متنوعی متصف شده است. لطفاً ارزیابی خود را در باره این شخصیت بیان کنید.
نصیری از ارتشی‌هایی بود که در دهه ۲۰ در کرمان حضور داشت و بعد هم به شهربانی رفت. او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به عنوان رئیس شهربانی، حامل حکم عزل شاه به مصدق بود. او آدمی بی‌اراده، اطلاعات‌پذیر و فاقد اندیشه بود. در کتاب «از ظهور تا سقوط» که اسناد لانه جاسوسی چاپ ۱۳۶۶ است، در خصوص نصیری نوشته شده است: «نصیری از جمله کسانی است که دائم با شاه در تماس است. نصیری می‌تواند با استفاده از سازمان وسیع خود با ارائه واقعیات و پیشنهادات مورد درخواست، بر روند تصمیم‌گیری شاه تأثیر‌گذار باشد... نعمت‌الله نصیری در زمینه مسائل امنیتی، فردی محافظه‌کار است و ترجیح می‌دهد به جای رسوخ در میان گروه‌های مخالف و پی‌بردن به اهداف و روش‌هایشان آنان را یکباره سرکوب و نابود کند. بنا بر گزارش رسیده، وی میل دارد بازنشسته شود و در ویلای خود در اروپا زندگی کند، اما شاه گویا او را متقاعد کرده که در مقام خود باقی بماند...». از سال ۱۳۴۴ تا سال ۱۳۵۷ که نصیری ریاست ساواک را برعهده دارد، این سازمان قدرت اول کشور است و از نظر امکانات مالی هیچ محدودیتی ندارد! آخرین رئیس ساواک نیز سرلشکر ناصر مقدم است که در تیر ماه ۱۳۵۷، به این سمت می‌رسد. در این مقطع نصیری، به عنوان سفیر ایران راهی پاکستان می‌شود.

برخی میان ناصر مقدم و دیگر رؤسای ساواک، تفاوت قائل شده‌اند. پس از انقلاب هم برخی جریانات به ظاهر خودی به این انگاره دامن می‌زدند. دیدگاه شما در این باره چیست؟
ناصر مقدم از ارتشی‌هایی بود که مدت‌ها در رکن ۲ و رکن ۳ فعالیت می‌کرد. با تأسیس ساواک هم از اولین ارتشی‌هایی بود که به این سازمان پیوست. اداره کل سوم ساواک در دهه ۴۰، زیر نظر او فعالیت می‌کرد. با توجه به اینکه اداره کل سوم، مسئول امنیت داخلی است، در همین دوران قتل‌عام مردم در مدرسه فیضیه و قیام ۱۵ خرداد، رخ می‌داد. او از جمله کسانی است که وابسته به سیاست انگلیس است؛ بنابراین وقتی در سال ۱۳۵۷ رئیس ساواک می‌شود، نامه‌ای از سازمان سیا برای سفارت امریکا می‌آید که در اسناد لانه جاسوسی وجود دارد مبنی بر اینکه: «آیا او هنوز طرفدار انگلیس است؟...». البته در سال ۱۳۵۰، او را از ساواک به ارتش می‌فرستند، ولی سازمان سیا تحلیلش این بود که او هنوز به احتمال قوی، وابسته به انگلستان است! ارتباط نزدیک او با جبهه ملی و نهضت‌آزادی، به گونه‌ای بود که آن‌ها فکر می‌کردند او یک آدم دموکرات و آزادیخواه است! در صورتی که طبق اسناد ساواک، دستوراتی که او به عنوان رئیس اداره کل سوم داده، برخلاف این مسئله است. شهادت آیت‌الله سعیدی، در دوره ریاست او بر اداره کل سوم ساواک رخ داده است. اگر او بدتر از ثابتی نباشد، قطعاً بهتر از او هم نیست!

علت اینکه برخی پرویز ثابتی را نفر اول ساواک می‌دانند، چه بود؟
پرویز ثابتی نفر دوم ساواک بود، ولی گاهی او را نفر اول ساواک هم تلقی می‌کردند! رابطه خیلی نزدیکی هم با نخست‌وزیر وقت، یعنی امیرعباس هویدا داشت. هم در اسناد لانه جاسوسی و هم در اسناد ساواک آمده که ثابتی علاوه بر گزارش به هویدا گاهی هم او را رهنمون می‌کرد به اینکه چه کاری انجام دهد یا ندهد! فشار و ارعابی که ثابتی از طریق ساواک ایجاد می‌کرد به گونه‌ای بود که حتی برخی وزرا و وکلا هم از او می‌ترسیدند! دکتر فریدون هژیری، معاون پیشین دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف) نیز در کتاب خاطراتش که سال ۱۳۹۱ در امریکا چاپ شده است، در صفحه ۲۳۸ می‌نویسد: «نشستی برای معاونین دانشگاه‌ها گذاشتند که بگویند وضع آن‌ها باید چگونه باشد. همین که معاونین نشستند، پرویز ثابتی وارد سالن شد. به ما نگفته بودند که او قرار است بیاید. ثابتی صحبت‌هایش را شروع کرد و گفت، چون در دانشگاه‌ها، دختران با استفاده از روسری، نوعی شعار سیاسی راه انداخته‌اند، باید از ورود دانشجویانی که روسری به سر دارند، جلوگیری شود و شما مسئول هستید که دختران محجبه و با روسری را به دانشگاه راه ندهید!... همه سکوت کردند. من گفتم آزادی پوشش بانوان در ایران، امری عادی است و بر سر کردن روسری هم مربوط به اسلام می‌شود. اسلام هم دین رسمی کشور است. ما چگونه می‌توانیم به دانشجویان بگوییم با روسری وارد دانشگاه نشوند؟... تا من این را گفتم، ثابتی با عصبانیت برخاست و پیش از ترک جلسه گفت بهتر است از ادامه این بحث، در این جلسه خودداری شود تا موضوع در جلسه رؤسای دانشگاه‌ها مورد بحث قرار گیرد...». برخی معتقدند ثابتی به‌خاطر بهایی بودنش چنین موقعیتی به‌دست آورده و آنچنان جنایتی مرتکب شد، ولی من تصور می‌کنم که اگر فرد دیگری هم به جای ثابتی بود، همین کار‌ها را انجام می‌داد! چون افرادی هستند که نبوغ، استعداد و انگیزه درونی برای کارشان دارند. او با سازمان سیا و موساد همکاری داشت و عمدتاً هم به حرف‌های آن‌ها عمل می‌کرد. ثابتی آموزش‌های تخصصی دیده و در جهت تحقق منافع امریکا و اسرائیل در کارش خبره بود. البته نقش بهایی بودن او در ابراز کینه و عداوت نسبت به جریان اسلامی را هم نمی‌توان نادیده گرفت. در کل باید گفت رویکرد اصلی ساواک علیه منافع ملی، اقتدار و امنیت کشورمان بود و امریکایی‌ها هم آن را برای منافع خود به‌وجود آورده بودند.

گویا ساواک در خارج از کشور هم فعالیت‌هایی داشته است. این مأموریت‌های فراکشوری، با چه هدفی و چگونه انجام می‌شدند؟
بله. ساواک یک بخش خارجی هم برای نظارت بر دانشجویان و تجار ایرانی داشت. مثلاً رئیس ساواک در امریکا منصور رفیع‌زاده بود. او از اعضای حزب زحمت‌کشان دکتر مظفر بقایی کرمانی بود. بقایی هم او را به پاکروان معرفی کرد. او آنجا با سازمان سیا هم همکاری می‌کرد. پرویز خوانساری نیز به عنوان کارمند وزارت امورخارجه، یکی از منابع مهم ساواک در اروپا بود. سرلشکر منصور قدر –که بعداً به سفارت هم رسید- با ساواک همکاری داشت. سرلشکر کاوه هم مأمور هماهنگی با سیستم اطلاعاتی پاریس بود. طبق اسناد، رئیس اطلاعات فرانسه، ماهی ۵۰ هزار دلار از ساواک حقوق می‌گرفت! رئیس سرویس فرانسه از طرف ساواک، در آن کشور سه مسئولیت بر عهده داشت:۱- در مطبوعات فرانسه، علیه شاه چیزی ننویسند! ۲- در مطبوعات این کشور، علیه کمونیست بنویسند. ۳- دانشجویان و فعالان سیاسی را به ساواک معرفی کند! بنابراین وقتی حضرت امام به پاریس می‌روند، با وجود تلاش‌هایی که انجام می‌دهد، نمی‌تواند مانع از اقامت امام در پاریس شود؛ لذا طی نامه‌ای به شاه می‌نویسد: «این دموکراسی غربی است و کاری از ما ساخته نیست!...». او در این مقطع، سه پیشنهاد به شاه می‌دهد:۱- توسط مافیای ایتالیا، امام را ترور کنند! ۲- تشویق کردن اطرافیان حضرت امام که ایشان به طرف سوریه و لیبی بروند. ۳- موقع حرکت حضرت امام به سمت ایران، هواپیمای حامل ایشان را در آسمان منفجر کنند! اما شاه در پاسخ به رئیس سرویس فرانسه، توسط کاوه می‌گوید: «اگر او کشته شود، مشکلات ما بیشتر خواهد شد! اگر هم به سوریه و لیبی - که با ما دشمن هستند- برود، اوضاع برای ما بدتر می‌شود! پس بهتر است تا او را تشویق کنیم که به طرف امریکا یا الجزایر برود!...». برای اجرای مورد اول، ساواک عبدالرضا حجازی را برای مذاکره با حضرت امام به پاریس می‌فرستد، ولی ایشان به او وقت ملاقات نمی‌دهند! حجازی هم آنجا بیانیه‌ای علیه یاران حضرت امام و دولتمردان پهلوی می‌دهد مبنی بر اینکه: «شاه آدم خوبی است. آیت‌الله خمینی هم آدم خوبی است، اما اطرافیان این دو ناجورند!...». هرچند این بیانیه هیچ تأثیری هم ندارد. پس از آن ساواک دکتر جواد مناقبی را به پاریس می‌فرستد، اما حضرت امام به او هم وقت ملاقات نمی‌دهند. البته هر دوی این افراد، در آغاز از آدم‌های مبارز و وعاظ خوب کشور بودند که از اواسط دهه ۴۰، جذب ساواک شده و از هویت اولیه خود دور شدند! سپس از سیدمهدی روحانی نیز که در مسجد پاریس نماز می‌خواند و از ابتدا با ساواک همکاری داشت، خواسته می‌شود که با حضرت امام ارتباط بگیرد. او پسرخاله آیت‌الله اشراقی داماد امام هم بود، ولی او هم نه با حضرت امام و نه با آیت‌الله اشراقی، نمی‌تواند ملاقات کند. ساواک نهایتاً اسماعیل رائین را می‌فرستد که با اطرافیان حضرت امام صحبت کند، اما او هم آنجا با یک عده دعوایش می‌شود و کاری از پیش نمی‌برد! ساواک با سیستم اطلاعاتی پاکستان صحبت می‌کند که ۱۰۰ نفر از علمای شیعه پاکستان، علیه امام خمینی بیانیه دهند که علمای ایران تنها پادشاه شیعه را می‌خواهند از بین ببرند و ما معترض هستیم!... سیستم اطلاعاتی پاکستان برای انجام این کار، تقاضای ۵۰۰ هزار روپیه می‌کند! ساواک این مبلغ را نمی‌پذیرد و بعد از دو هفته حاضر می‌شود ۵۰ هزار روپیه بپردازد. آن‌ها هم از ۲۰ نفر از علمایشان می‌خواهند بیانیه‌ای صادر کنند. با این همه بیانیه آن‌ها نه تنها اثر نمی‌کند، بلکه باعث می‌شود عموم علمای پاکستان علیه این ۲۰ نفر بیانیه دهند و اظهار نظر آن‌ها را تقبیح کنند!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار