چند روز پیش که مطلبی در خصوص شهید غلامعلی پیچک منتشر کردیم، یکی از خوانندگان صفحه ایثار و مقاومت با ما تماس گرفت و مطلب زیر را در خصوص این شهید بزرگوار ارسال کرد.
برای فهم و درک شجاعت شهید غلامعلی پیچک، خواندن این بخش از وصیتنامهاش به خوبی ما را متوجه بزرگی این مرد میکند: «جنازه مرا روی مینها بیندازید تا منافقین فکر نکنند ما در راه خدا از جنازهمان دریغ داریم. به دامادی دو ماهه من نگریید، دامادی بزرگی در پیش داریم.» شهید پیچک با چنین منشی از روزهای مبارزات انقلابی تا حضور در جبهههای دفاع مقدس پا به میدان گذاشت و همواره یکی از تأثیرگذارترین نفرات بود.
معلم عملگرا
شهید پیچک به معنای واقعی یک معلم عملگرا بود. رزمندهای که علم، آگاهی و مطالعه را به جهاد و مبارزه پیوندزده بود و با درایت و چشمانی باز پیش میرفت. به خوبی میدانست قدم در چه مسیری میگذارد و با خطرات راه آشنا بود. آدمی نبود که تنها در یک بعد رشد کند و علم و عمل را در هم میآمیخت و با آگاهی حرکت میکرد.
از زمان مبارزات انقلابی تجربههای گرانبهایی به دست آورده بود و با پیروزی انقلاب اسلامی خیلی زود به جمع پاسداران پیوست و مشغول برقراری امنیت در کشور شد. استعداد و تواناییهای پیچک در غرب کشور خیلی زود در میان همه پیچید. شهید پیچک در اوایل سال ۱۳۶۰ به فکر اجرای عملیاتی برای آزادسازی بخش وسیعی از ارتفاعات غرب از اشغال رژیم بعثی افتاد و به همراه شهید علی موحد دانش طی حدود پنج ماه به شناسایی خطوط دشمن در مناطق شمال غرب کشور پرداخت.
بینش سیاسی شهید
اکبر حمزهای، از دوستان شهید درباره شهرت شهید پیچک در غرب کشور چنین میگوید: آوازه پیچک در غرب کشور پیچیده بود. هر کجا که میرفتی، او را میشناختند؛ از سومار تا ارتفاعات «بمو». همین شهرت باعث شد که جذب او شوم. رفته رفته با او که آشنا شدم پای صحبتها و سخنرانیهایش نشستم. بینش سیاسی خوبی داشت. وقتی از سیاست حرف میزد، گویی یک سیاستمدار برجستهای است که سالها در عرصه سیاست فعالیت داشته است. بیشتر شناساییها را خودش انجام میداد و تا پشت سنگرهای دشمن هم نفوذ میکرد. در عملیات «بازیدراز» آخرین کسی بود که از ارتفاعات عقبنشینی کرد.
شهید پیچک به خاطر حضورش در فتنه کردستان و جنگ در آن خطه، بسیار باتجربه و پخته شده بود. آدم خوشفکر و بلندنظری هم بود و در طراحی عملیات همیشه اهداف بزرگی را مدنظر میگرفت. تا خودش از موفقیت عملیاتی مطمئن نمیشد دست به کار نمیشد. اگر قرار بود شناسایی صورت بگیرد، خودش باید در منطقه حضور مییافت و از صحت شناساییها اطمینان حاصل میکرد. حتی وقتی در عملیاتی مسئولیت نداشت، دغدغهمندیاش باعث میشد هر کاری که از دستش برمیآید انجام دهد. مثلاً در عملیات کورک به فرماندهی شهید موحددانش، شهید خیلی پیگیری کرد و تلاشش این بود که این عملیات با موفقیت انجام شود. شهید پیچک یک فرمانده ستادنشین نبود. از شناسایی و کسب اطلاعات گرفته تا نظارت در پشتیبانی و حضور در خط مقدم همه را شرکت میکرد.
تدابیر پیچک
سردار اسماعیل کوثری از دیگر همرزمان شهید پیچک روایت میکند: سال ۶۰ من از سومار به سرپل ذهاب رفتم. اردیبهشت که از راه رسید عملیات بازیدراز شروع شد با یک موفقیت کامل در مقطعی که اوج اختلاف ارتش و سپاه با تصمیمات بنیصدر وجود داشت. هنر پیچک این بود که سپاه و ارتش را با هم هماهنگ کرد. فرماندهی عملیات بازیدراز در ماههای اول جنگ کار هر کسی نبود، چون در آن مقطع نه امکاناتی داشتیم و نه سازمانی. کار ما در آن زمان نه با مدیریت وابستگی به قدرتها جلو میرفت و نه با اشتباه و خامی؛ بلکه با توکل به خدا و تدابیر پیچک و باقی فرماندهان پیش میرفت. به ویژه در ۱۰ ماه اول جنگ که کار خیلی سخت بود؛ چه در جبهه جنوب و چه در غرب.» ۲۰ آذر ۱۳۶۰ در اولین روز عملیات «مطلعالفجر» شهید پیچک در همان ساعات اولیه درگیری سختی با نیروهای دشمن پیدا کرد و در اثر اصابت گلوله به گلو و سینهاش به شهادت رسید. پیکر پاک شهید پیچک در عمق خاک عراق و درست زیر دید دشمن قرار گرفته بود تا دوست صمیمیاش، شهید «امیرحسین سلیمانی» به همراه چند رزمنده دیگر به کوههای بازیدراز رفت و پیکر غلامعلی را سالم برگرداند.