۲۶ شهریور ۱۳۵۹ صدام اعلام کرد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را به صورت یکجانبه لغو کرده است. این قرارداد پس از سلسله درگیریهایی بود که بین ایران و عراق در سالهای ۴۸ تا ۵۳ رخ داده بود. لغو قرارداد الجزایر در کنار اعلام نظرهای خصمانه مقامات عراقی و تجاوزهای مرزی که این کشور به ایران داشت، به مثابه اعلام جنگ بود! اما به نظر میرسد که موضوع جنگ با ایران، از سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در ذهن صدام و دیگر مقامات حزب بعث عراق وجود داشته است.
کشور کودتاها
حزب بعث در سال ۱۹۶۸ (۱۳۴۷ شمسی) به رهبری احمد حسن البکر و صدام کودتایی را علیه عبدالرحمن عارف انجام داد. عبدالرحمن برادر بزرگتر عبدالسلام عارف بود که سال ۱۹۶۶ در یک سانحه مشکوک هوایی کشته شد. (سانحهای که برخی آن را به حزب بعث مرتبط میدانند و عبدالرحمن نیز با بعثیها در آن همکاری کرده بود). عبدالسلام پیش از برادر خود به مدت سه سال از ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۶ رئیسجمهور عراق بود. وی به همراه عبدالکریم قادر در سال ۱۹۵۸ کودتایی را علیه فیصل دوم آخرین پادشاه عراق انجام داده بودند، اما دوستی این دو دیری نپایید و عبدالسلام عارف در سال ۱۹۶۳، عبدالکریم را کشت و خود به ریاست جمهوری عراق رسید.
به این ترتیب از سال ۱۹۵۸ تا سال ۱۹۶۸ تنها در یک دهه، چهار کودتا در کشور عراق رخ داده بود که آخرین آنها را حزب بعث علیه عبدالرحمن عارف انجام داد. با این حال بعثیها همواره از حکومت خود به عنوان یک حکومت انقلابی یاد میکردند. آنها این نکته را به جامعه عراق القا میکردند که انقلابی را علیه حکومتهای فاسد پیشین عراق انجام دادهاند و مردم عراق از این پس باید خود را آماده آغاز یک دوران جدید در تاریخ چند هزار ساله بینالنهرین بکنند.
انقلابیهای خودخوانده
سران حزب بعث عراق همواره بر انقلابی بودن حکومت خود تأکید داشتند. آن طور که در منشور حزب بعث آمده بود، آنها میبایست صیانت امت عربی را سرلوحه امور خود قرار میدادند؛ لذا وقتی شاه ایران در سال ۱۳۴۸ (یعنی تنها یک سال پس از به قدرت رسیدن بعثیها) حاکمیت عراق بر بخش مورد مناقشه اروندرود را لغو کرد، آنها این موضوع را ضربهای به حثیت انقلاب تازهتأسیس خود تلقی کردند.
بعثیها که واقعاً باور کرده بودند یک حکومت انقلابی را رهبری میکنند، حرکت شاه را ضربهای بر حیثیت انقلاب خودخواندهشان توصیف کرده و هیچ وقت با آن کنار نیامدند، اما چون در آن زمان، رژیم خود را نوپا و فاقد قدرت لازم برای مقابله نظامی با حکومت وقت ایران میدانستند، نتوانستند اقدام جدی و سنگین خاصی انجام دهند؛ لذا از سال ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۳ درگیریهای مرزی محدودی بین دو طرف رخ داد که اوج این درگیریها بین سالهای ۵۲ و ۵۳ بود و نهایتاً نیز عراق شکست را پذیرفت و قرارداد الجزایر را در سال ۱۳۵۴ امضا کرد.
تداوم خصومتها
پس از امضای قرارداد الجزایر، خصومت بین عراق و ایران تمام نشد. چنانچه در بخشهایی از مرز که قرار بود طبق توافق میلهگذاری صورت بگیرد، عراقیها بهانهتراشی کرده و از ادامه کار سر باز زدند. ظاهراً اختلافات مرزی عراق با ایران برای حزب بعث و خصوصاً صدام فراتر از یک موضوع ملی بود. او همواره از مرزهای عراق با ایران به عنوان دروازههای عربی در برابر فارسهای ایرانی نام میبرد؛ لذا دنبال فرصتی بود تا حاکمیت ادعای خود بر اروند و حتی بخشهای عربنشین خوزستان را دنبال کند.
با پیروزی انقلاب و مشکلاتی که برای نظام نوپای اسلامی به وجود آمد، بعثیها به صرافت افتادند که زیادهخواهیهای خود را مجدداً دنبال کنند. اما در برآوردهایشان شور انقلابی و قدرت ایمان جوانان ایرانی را دستکم گرفته بودند؛ لذا با حمله به ایران، بزرگترین اشتباه تاریخی خود را مرتکب شدند.