سرويس بين الملل جوان آنلاين: تحولات سیاسی امروز افغانستان نقطه عطفی در آینده این کشور خواهد بود. مردم و مقامات سیاسی افغانستان در آزمون خطیری از اتحاد و یکپارچگی موطن خود شرکت دارند که می توانند این کشور را در این بزنگاه تاریخی حفظ و محفوظ کنند.
هر اقدام نابجا و غیراصولی می تواند پیامدهای شوم و دهشتناکی برای این کشور به همراه داشته باشد، چراکه دشمن خارجی با حمایت مزدوران داخلی درصدد تجزیه و ویرانی افغانستان است.
تجزیه و چندپارگی افغانستان در راستای پروژه و طرح خاورمیانه بزرگ امریکا است. طرح خاورمیانه بزرگ بخشی از طرح یک قرن جدید امریکایی است که برای حفظ استیلای ایالات متحده در قرن ۲۱ میلادی طراحی شده است. امریکا در پروژه خاورمیانه بزرگ درصدد تکهتکه کردن کشورهای قدرتمند منطقه از جمله افغانستان، پاکستان، عراق، ایران، ترکیه و... است تا در منطقه دولتهای بی ثبات، قومگرا، وابسته و ناتوان به وجود بیاید. اجرای این طرح برای امریکا چندین هدف کلان در پی دارد. نخست تامین ۷۰ درصد انرژی مصرفی ایالت متحده امریکا که قرار است تا سال ۲۰۲۵ از منطقه خاورمیانه تامین شود. دوم حفظ امنیت و تمامیت ارضی رژیم صهیونیستی اسرائیل است. سوم حفظ و تثبیت خوی امپریالیسمی و استکباری امریکا با ژست نوین دمکراسیخواهی است.
پروژه خاورمیانه بزرگ برای افغانستان در سه مرحله عملیاتی شده و می شود. گام اول حمله نظامی و اشغال این کشور بود که در سال ۲۰۱۱ انجام گرفت. گام دوم چپاول و غارت وحشتناک سرمایههای طبیعی و ذخایر انرژی این کشور بود که در طول این دو دهه با شدت و حدت وصف ناپذیری اجرائی شد. و گام سوم و نهایی که همانا تجزیه و تقسیم افغانستان است که برای کنترل، نظارت و تسلط همه جانبه افغانستان صورت میگیرد، در مرحله انجام قرار دارد.
برای انجام گام سوم امریکا در طول ۲۰ سال گذشته، چند اقدام اساسی و بنیادی را انجام داد. اولین اقدام این بود که کاخ سفید دولتهای دست نشاندهای را با هزاران آشوب و بلوا در هر دوره در این کشور بر روی کار آورد. عملا با وجود جمهوریت در افغانستان اما هیچگاه جمهوریت در معنای واقعی شکل نگرفت و بیشتر انتصاب انجام شد.
دومین اقدام با ایجاد تضادها و تغییرات ظاهری، مانع از شکل گیری توسعه پایدار در این کشور شد. به شکلی که بجای توسعه شبکه ارتباطی، توسعه آموزش و دانشگاه، تربیت نیروهای متخصص و... به ترویج فرهنگ مصرفگرایی، دمیدن در تبعیضهای اجتماعی و فرهنگی، ایجاد درگیریهای قومی و مذهبی، ترویج انحطاط اخلاقی و فرهنگ منحط در جامعه و... پرداخت تا جامعه مسیر تعالی و پیشرفت را در پیش نگیرد. سومین اقدام این بود که سیاست یک بام و دو هوا را درباره گروههای شبه نظامی در پیش گرفت.
به این شکل که هرگاه شبه نظامیان خواستار ادغام در حکومت مرکزی و پذیرش نقش سازنده در حکومت شدند، با بمباران و کشتار آنها به شعله خشم و نفرت دمید و هرگاه شعله حملات انتحاری و کشتار مردم از سوی شبه نظامیان شدت گرفت، با بی عملی باعث تشویق آنها شد. اقدام چهارم امضای توافقنامه صلح با گروه طالبان بود. گروهی که یک روز به خاطر حملات تروریستی آنها دولت امریکا به افغانستان حمله نظامی انجام داد و امروز مقامات ارشد امریکا از جمله وزیر امور خارجه پیشین این کشور با این گروه دست دوستی می دهد تا پروژه شوم و استکباری خود را عملیاتی کند.
در اجرای پروژه خاورمیانه بزرگ در حوزه افغانستان نقشه به این شکل است که یک توافقنامه صلحی بین دولت امریکا و شبه نظامیان طالبان بدون اراده دولت مرکزی افغانستان بسته میشود که در لوای این توافقنامه ابتدا زندانیان طالبان آزاد شوند و نمایش دوستی و صلحی صورت بگیرد.
اما در عمل گروه طالبان این آزادی عمل و حس اعتماد را پیدا کنند که در بازی قدرتها ایفاگر نقش هستند و اجازه تصرف شهرها را پیدا کنند.
در گام دوم امریکا به بهانه نجات جان سربازان، تحقق وعده انتخاباتی، کاهش هزینههای نظامی و حفظ تمامیت ارضی افغانستان نیروهای خود را در این کشور کاهش می دهد تا عملا دولت مرکزی افغانستان به مرز سقوط برسد. البته خروج و کاهش سربازان به هیچ عنوان به معنای صرف نظر کردن امریکا از منبع طبیعی و موقعیت ژئوپولتیک پایگاههای خود در منطقه نیست، چراکه امریکا با برداشت غیرقانونی از ثروتهای طبیعی افغانستان در راستای چپاول این کشور گام بر می دارد و با بهرهگیری از امتیاز پایگاهها به منظور کنترل و تسلط منطقهای، خوی استکباری خود را بسط و گسترش می دهد.
بر این اساس هدف امریکا از خروج نظامیان نه به دلیل تبعیت از تمامیت ارضی افغانستان است، بلکه امریکا می خواهد با تقسیم افغانستان این میزان نیرو را در بین ایالت های تفکیک شده افغانستان تقسیم کند.با خروج ظاهری امریکا از افغانستان از انجایی که دولت مرکزی توان و امکان حفظ یکپارچه کشور را ندارد، پس دایره کنترل کشور محدود به کابل و چند شهر مرکزی خواهد بود. همین مسئله باعث می شود گروه شبه نظامی طالبان تلاش کنند سایر شهرها را به تصرف کامل خود دربیاورند که با توجه شواهد و گزارش ها فعلا ۸۰ درصد افغانستان تحت کنترول طالبان است.
اما از انجایی که افغانستان از اقوام و گروههای قومی متعددی تشکیل شده، هر یک از این اقوام از جمله تاجیک، هزاره، پشتون، ازبک و... یقیناً حاکمیت طالبان را بر نخواهد تابید. از این رو در پی دفاع از اقلیت قومی خود خواهند بود، چراکه گروه طالبان فاقد برنامه مدون برای حکومتداری است و به هیچ یک از ارزش مدنی، اسلامی و انسانی پایبند نیست.
از نگاه اقوام افغانی، طالبان جز جنگ، کشتار، ویرانی و ایجاد وحشت چیزی دیگری بلد نیستند. فلسفه فکری و بینش اعتقادی طالبان از بدو تاسیس تغییر نکرده و مانند گذشته است، زیرا امریکا طالبان را ایجاد کرد که با جنگ و وحشت افرینی، نیروهای شوروی را از افغانستان اخراج کنند.
براین اساس شکنجه مردم، کوچ اجباری، مین گذاری، بستن مراکز آموزشی دختران، تحقیر و شکنجه بزرگان محلی، تعطیل کردن نهادهای مدنی و پایان دادن به آزادی بیان جزئی از خطوط فکری و روش عملکردی طالبان است و هنوز هم تغییر نکرده و ادامه دارد.
با توجه به انچه که بیان شد نگارنده بر این باور است که بی تردید با این افق سیاسی که در افغانستان دیده می شود، اقوام چارهای جز مسلح شدن و دفاع از خود پیش رو نداشته باشند. همانند آنچه در دوران دکتر نجیب الله در افغانستان روی داد.
با این شرایط ؛ جنگ داخلی در افغانستان در آینده نزدیک کاملا محتمل است. در این صورت افغانستان بطور یقین تجزیه و به چندین بخش تقسیم خواهد شد تا رویای طرح خاورمیانه بزرگ در افغانستان تحقق عملی پیدا کند. شایان ذکر است که نگارنده در ادامه این رشته مقالات به اهداف و برنامه های سایر بازیگران اصلی مناقشه افغانستان به تفصیل خواهد پرداخت.