سرویس سیاسی جوان آنلاین: دولت سیزدهم در شرایطی به پیروزی رسید که برخلاف دولتهای گذشته کمترین استفاده را از شعارهای پوپولیستی کرد؛ نه خبری از یارانههای سنگین بود و نه خبری از شعارهایی همچون گسترش آزادیهای فردی که اغلب نیز بدون پشتوانه حقوقی و عرفی بوده است. این اتفاق در فضای سیاسی ایران را میتوان به فال نیک گرفت، چراکه تأثیر آن تا سالها در فضای سیاسی ایران باقی خواهد ماند و گروهها و احزاب سیاسی را به سمت نوعی عقلانیت حکمرانی با تکیه بر قانون هدایت خواهد کرد.
پوپولیسم واژه آشنایی است که در طول ۲۰ سال گذشته مرتباً در فضای سیاسی ایران تکرار شده است و به رغم اینکه بسیاری ادعای دوری از آن و تکیه بر عقلانیت در حکمرانی را داشتهاند، اما باز هم به سمت ایجاد این فضا حرکت کردهاند.
روال تکرار این اتفاق نیز تقریباً یکسان است؛ هر چند سال با شروع فصل انتخابات ریاست جمهوری در کشورهای مختلف، مردم در تب و تاب انتخاب کاندیدایی هستند که به نفع آنها کار کند و وضعیتشان را بهبود ببخشد. با به وجود آمدن تلویزیون، دهههاست مردم پای مناظرات تلویزیونی مینشینند تا فردی را انتخاب کنند که مشکلات آنها را بیان میکند و حرف دل آنها را میزند. آنها معمولاً جذب فردی میشوند که پرشور و حرارت از مشکلات میگوید و در جواب خشم و سرخوردگی مردم از نادیده گرفته شدن توسط سیستم، خود را ضدسیستم حاکم معرفی میکند.
اما تاریخ سیاست، مخصوصاً در دهههای اخیر نشان داده که اصولاً این نوع شیوه انتخاب احساسی باعث روی کار آمدن افراد عوامگرایی شده است که با عملکرد جاهطلبانه و غیراصولی و غیرعلمی خودشان در حل مشکلات، نه تنها نتوانستهاند به وعدههایی که داده بودند عمل و معضلات را ریشهای درمان کنند بلکه به سبب کارهایی که انجام دادهاند، دو دستگی و اختلاف بین مردم کشورشان را تشدید کردهاند.
یک تجربه درسآموز برای ما
فریادها و گریههای طرفداران ترامپ موقع حرف زدن او نشان از کینههای عمیقی در دل آنها داشت. یکی از ویژگیهای مهم رؤیای امریکاییها داشتن شغل با درآمد مکفی بود، اما بعد از امضای قرارداد معاهده تجارت آزاد «نفتا» در دولت بیل کلینتون که به مرور باعث خروج کارخانهها از امریکا شد، کارگران امریکایی کمتر شغل پیدا میکردند و درآمد آنها نیز به شدت کاهش پیدا میکرد. یکی دیگر از ویژگیهای مهم رؤیای امریکاییها یعنی رؤیای خانهدار شدن هم برای میلیونها امریکایی در دولت جورج بوش پسر فرو ریخت. در این دوران رشد بازارهای بورس و مسکن استثنایی بود. امریکاییهای زیادی با گرفتن وامهای کمبهره خانهدار شده بودند، اما ناگهان بحران مالی سال ۲۰۰۸ تمام این رؤیاها را بر باد داد. با ورشکستگی بانکها و سقوط بازار بورس بسیاری از شرکتهای بزرگ امریکایی ورشکست شدند. رشد اقتصادی امریکا در سال ۲۰۰۹ به منفی ۷ درصد رسید و نرخ بیکاری به ۲۰ درصد. با نبود شغل، پرداخت وامهای مسکن و مالیاتهای سنگین کمر طبقات پایین جامعه امریکا را شکست. تنها در طول یک سال ۹ میلیون خانواده امریکایی خانههای خود را از دست دادند.
در چنین شرایطی که طبقه فقیر منادی و دادخواهی در کاخ سفید نداشت، ناگهان دونالد ترامپ با شعارهایی که به طبقه کارگر و سفیدپوست امریکایی نوید روزهای خوش گذشته را میداد به انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ پا گذاشت. ترامپ از مبارزه با ساختار فاسد سیاسی امریکا سخن گفت و قول داد رشد اقتصادی امریکا را به ۴ یا حتی ۶ درصد در سال برساند و میلیونها شغل جدید به وجود بیاورد و مالیات خانوادهها را کاهش دهد.
این وعدهها کافی بود تا بخش مهمی از امریکاییها، طبقات فرودست و متوسط گوشهایشان تیز شود. کسانی که به چشم دیده بودند والدینشان به رؤیای امریکاییها رسیده بودند و زندگی خوبی داشتند، حالا منجی پیدا کرده بودند که آنها را به گذشته درخشان نوید میداد.
اما نگاهی به سالهای ریاست جمهوری دونالد ترامپ نشان میدهد تقریباً هیچ کدام از وعدههای اصلی او به طور کامل عملی نشد.
پوپولیسم امریکایی چگونه شکست خورد
میزان رشد اقتصادی امریکا بین سالهای ۲۰۱۶ تا زمان همهگیری کرونا بین ۲ تا ۳ درصد در نوسان بود که بسیار پایینتر از درصدهایی بود که او وعدهاش را داده بود. افزایش درآمد خانوادهها هم بسیار کم بود و عملاً تغییری در وضع آنها نسبت به دوره اوباما ایجاد نشده بود. در واقع قطار اقتصاد امریکا از زمان اوباما در مسیر رشد قرار گرفته و ترامپ فقط سوار آن شده بود، اما با ورود ویروس کرونا هر چه ترامپ در اقتصاد رشته بود، پنبه شد.
بیتردید بزرگترین فاجعه دوران مدیریتی ترامپ مربوط به همهگیری ویروس کرونا بود. در حالی که تمام دانشمندان هشدارهای جدی را در خصوص امکان همهگیری ویروس کرونا میدادند ترامپ عملاً همه چیز را به تئوریهای توطئه ارتباط داد. با در پیش گرفتن این نوع مدیریت در کمتر از دو ماه ویروس کرونا تمام امریکا را فرا گرفت. خود ترامپ هم در نهایت تنها یک ماه مانده به انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۰ به کرونا مبتلا شد. قرنطینه ایالتهای مختلف رشد اقتصادی امریکا را ناگهان به منفی ۲۰ درصد رساند و ارائه بستههای جدید اقتصادی میزان بدهی امریکا را به شدت افزایش داد. به این ترتیب رؤیای امریکاییها به زودی پایان یافت و ترامپ در انتخابات باخت.
دولت سیزدهم و گذر از فضای پوپولیسم
ایران هم در صحنه سیاسی خود چنین صحنههایی را به خود دیده است. در طول ۱۶ سال گذشته همانند تجربیات تلخ این کشورها، ایران نیز گرفتار نوعی پوپولیسم برای جلب آرا و رأی تودههای مردم بوده است.
چه وعدههایی که در زمان انتخابات داده شد، اما در نهایت به جایی نرسید و به یک تجربه تلخ برای جامعه ایران تبدیل شد. پول نفتی که قرار بود بر سر سفرههای مردم بیاید با ندانمکاریها در هزینهکردها و خرجهای زائد و نداشتن برنامه تنها باعث شد از این ثروت خدادادی، افزایش چند برابری قیمتها و همچنین تورم بالای ۳۰ درصدی نصیب نهایی جامعه ایرانی شود، در مقابل عدهای نیز با وعده برداشته شدن تحریمها به قدرت رسیدند، از رابطه عادی با تمام کشورهای جهان سخن گفتند و بازگشت اعتبار به پاسپورت ایرانی را وعده دادند، اما نتیجه این وعدهها هم در انتها، سالهای مداوم رکود و باز هم جهش چند برابری ارز بود. صفهای طویل گوشت مرغ و روغن که مردم ایران تنها تجربه آن را در زمان جنگ داشتند، باعث شرمندگی هر ایرانی است.
با توجه به تجربههای جهانی و آنچه در سالهای اخیر بر سر مردم ایران آمد، دیگر مردم گوششان پر شده است از وعدههای پوچ و توخالی بر سر میز رقابتهای انتخاباتی. دوران حرف زدن و شعار دادنها تمام شده است و مردم ایران برنامهای برای درمان ریشهای مشکلات میخواهند، آنها دولتی پاسخگو میخواهند.
به نظر میرسد انتخاب آیتالله رئیسی پاسخی به همین مسئله بود. واقعیت هم این است که دولت سیزدهم فاصله فراوانی با تمام دولتهای ۱۶ ساله گذشته خواهد داشت. دولت سیزدهم چه در شعارهای انتخاباتی و چه در شعارهای تبلیغاتی بیشترین فاصله ممکن را با شعارهای پوپولیستی داشت، در حالی که برخی کاندیداها به صراحت از افزایش یارانه برای مردم سخن گفتند، اما در نهایت بخش بسیار کوچکی از این رأیدهندهها جذب چنین شعارهایی شدند.
یکی از مهمترین دلایلی که دولت سیزدهم به دنبال این شعارها نیست، شرایط فعلی اقتصادی کشور است. در حقیقت بسیاری از نمودارهای اقتصادی نشان میدهد دولت سیزدهم با مشکلات فراوان تأمین بودجه روبهرو خواهد بود و دادن شعارهای اینچنینی نه امکان اجرا دارد و نه میتوان به آینده آنها دلخوش بود.
در کنار این تمرکز بر بهبود واقعی اقتصاد با استفاده از برنامههای جدی همچون هدایت نقدینگی به سمت تولید، کاهش مالیات بر مشاغل تولیدی و قطع ارتباط دلار با کالاهای اساسی مهمترین برنامههایی خواهد بود که دولت سیزدهم به دنبال آن است، از این رو میتوان با قاطعیت گفت که دولت سیزدهم دورانی است که حکمرانی به تدریج از شعارهای پرطمطراق فاصله میگیرد و به سمت نوعی عقلانیت سیاسی حرکت میکند؛ عقلانیتی که نبود آن در طول سالهای گذشته با تکیه بر مُسکنهای کوتاه مدت صدمات فراوانی بر کشور وارد کرده است، البته شاید در آینده نیز مخالفان دولت سیزدهم تلاش کنند باز هم با استفاده از شعارهای همهپسند و در عین حال بدون پشتوانه همچون محدود کردن آزادیهای اجتماعی یا بهبود روابط خارجی دولت را تحت فشار قرار دهند، اینجاست که ضرورت اهمیت توجه به رسانهها و روشنکردن افکار عمومی بیش از گذشته خود را نشان میدهد.