کد خبر: 1035391
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۳
ایمانی داشت به سان مسلمانان صدر اسلام و قدرت نفوذی به سان قدیسان و مقربان الهی! هم از این روی پیر و جوان در نخستین دیدار، مجذوبش می‌شدند و سر در گرو خواستش می‌نهادند!

سرویس تاریخ جوان آنلاین: محمد رضا کائینی، دبیر صفحه تاریخ روزنامه جوان، در تازه‌ترین یادداشت خود در صفحه ایسنتاگرامش نوشت: بیست و هفتمین روز از دی ماه هزار وسیصد و سی و چهار، که سید مجتبی نواب صفوی به چوبه اعدام بسته شد، همزمان با شب شهادت حضرت زهرا (س) بود. شنیده بودند که او به همسفران خویش می گوید: "عجله کنید، جده ام منتظر ماست..." آنها در لحظه شلیک، دسته جمعی اذان گفتند، اجازه بسته شدن چشمان خویش را نیز ندادند، گفتند: "می خواهیم گلوله هایی را که در راه هدف می خوریم، با چشمان خود استقبال کنیم..." آن شب که ایشان آنچنان مرگ را، تنگ در آغوش گرفتند، هم بندان توده ای آنان گفته بودند: " نواب رفت و عظمت خویش را بر ما تحمیل کرد!..." هم اینک پس از سپری شدن شصت و پنج سال اما، تقریبا همین تقارن تکرار شده و موسم شهادت مادر و فرزند، به کنار هم آمده است!
این هم زمانی اما، ترجمان زندگی سی و سه ساله نواب و یارانش بود! آنها بی اغراق، موثرترین نیروی نهضت ملی ایران بودند و بارها میراث داران جنتلمن و دیپلمات این جنبش را، از بن بست به در آوردند! با حذف هژیر، نمایندگان فراکسیون جبهه ملی را به مجلس فرستاند و با کنار زدن رزم آرا، مصدق را بر سریر صدارت نشاندند!

این ادعای حامیان او نیست، اذعان سید محمود طالقانی و عزت الله سحابیِ مصدقی است! آنها این همه را، تنها برای تحقق احکام الهی می کردند! در پی خروش بر ظالم، تحقق حق مظلوم می جستند. زیباترین حکایات از نواب، مربوط به لحظه ای است که با کُرنش، به درد دل مظلومی گوش می سپرد و هر چه داشت، به او می بخشید! تلخ ترین خبر برای او، تعطیلی فلان کارخانه و بهمان کسب حلال به دلیل سودجویی یک کمپانی خارجی و بیکاری جمعی مسلمانِ آبرومند بود! حتی برخی اعلامیه هایش، مربوط به همین فقره است. سخت ترین لحظه برای او، ترکتازی شاهزادگان در خیابان ها، برای دستیازی به نوامیس مردم نجیب اما نادار بود! او در این باره یک بار در خیابان، گریبان یکی از فرزندان رضاخان را گرفت و سیلی محکمی به گوشش نواخت! او نغمه خوان واقعی اما بی ادعای "کرامت انسان" بود.


ایمانی داشت به سان مسلمانان صدر اسلام و قدرت نفوذی به سان قدیسان و مقربان الهی! هم از این روی پیر و جوان در نخستین دیدار، مجذوبش می شدند و سر در گرو خواستش می نهادند! او‌ در جوانی و به خط خون، آرمان خویش را بر سینه تاریخ نگاشت و سر بر ستیغ جاودانگی برافراشت! از آن روز تا امروز، معاصران و‌ مخالفانش، ره به پیری و فراموشی بردند و او همچنان جوان و پرآوازه ماند، در سایه جوانی و طراوتِ دین و اولیای آن. آوازه اش همچنان بلند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار