کد خبر: 1030985
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۹ - ۰۷:۰۰
نگاهی به روایت مرحوم احمدعلی راغب در کتاب «بانگ آزادی»
اولین بار از همسایه‌مان سنتورش را قرض گرفتم و احساس کردم با کلنجار رفتن با آن ساز، هرچه بخواهم می‌توانم بزنم، بدون اینکه تا آن وقت آن ساز را دیده باشم.
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: مرحوم راغب که نسل ابتدای انقلاب با آوا‌ها و نوا‌های او بزرگ شده است، در برش‌هایی از کتاب «بانگ آزادی» و هفت پرده از زندگی استاد راغب روایتی از خود ارائه داده است.

احمدعلی راغب در بخشی از کتاب بانگ آزادی می‌گوید: اولین بار از همسایه‌مان سنتورش را قرض گرفتم و احساس کردم با کلنجار رفتن با آن ساز، هرچه بخواهم می‌توانم بزنم، بدون اینکه تا آن وقت آن ساز را دیده باشم. مادرم می‌گفت ذهن تو فواصل را تشخیص می‌دهد و این آهنگی که می‌زنی، نسبت به قبلی، درست یا غلط است. خودت تجزیه‌و‌تحلیل می‌کنی و چیز‌های جدیدی می‌زنی که تا حالا جایی شنیده نشده است. با شنیدن این حرف‌ها، احساس می‌کردم قریحه ملودی‌سازی در درونم وجود دارد و از همان زمان، موسیقی را به سفارش مادر جدی گرفتم. برای همین به اهالی هر خانه‌ای که در آن زمان در انزلی، سازی داشت نزدیک می‌شدم. جز ساز‌های بادی، می‌توانستم با هر سازی که دستم می‌دادند کار کنم، بدون آنکه از قبل آموزش دیده باشم. البته مادرم کمی تئوری‌ها را برایم گفته بود. این آهنگساز در بخشی دیگر درباره ساخت آهنگ‌های انقلابی عنوان می‌کند: کاملاً مشهود بود که شعار‌های مردم در انقلاب، پاسخی است که مردم ایران به حضرت امام (ره) می‌دهند. من این‌ها را لازم داشتم و مدام در کوچه و خیابان دنبالشان می‌گشتم. اغلب با جمعیت به این‌سو و آن‌سو می‌رفتم تا ببینم چه می‌گویند. واقعاً در درونم برای خودم دانشگاهی ایجاد کردم و تصمیم گرفتم این آموزش‌ها را ببینم. مثل روزنامه‌نگاران حوادث را می‌نوشتم. خیلی‌ها که نوشتنم را می‌دیدند، گمان می‌کردند روزنامه‌نگار یا خبرنگار هستم. وقتی آن نوشته‌ها را به خانه می‌بردم، می‌دیدم یک جا‌هایی غلط است و لغزش ادبی دارد. مردم با آن سواد، تفکر و بینش ادبی خودشان چیزی می‌ساختند. می‌دیدم حرفشان درست است، اما نحوه ادبی گفتار درست نیست. کسی باید به این نحوه گفتار سمت و سو می‌داد و اصلاحش می‌کرد.

وی درباره مصائب کار موسیقی در ابتدای انقلاب نیز روایت جالبی دارد: اطراف آقای حداد‌عادل (رئیس وقت رادیو) افرادی بودند که سلام من و گروهم را جواب نمی‌دادند، چون اهل موسیقی بودیم. ما را عمّال طرب می‌نامیدند و سازمان را عصای شیطان می‌دانستند. ما را با این عناوین خطاب می‌کردند. این گروه تا سال‌۱۳۵۹ یعنی قبل از شروع جنگ، کماکان بودند، اما بعد یکی فرماندار شد و دیگری استاندار. به همین منوال تا قبل از شهادت آقای حدادعادل از مجموعه خارج شدند و از اطرافش رفتند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار