سرویس سیاست جوان آنلاین: عصر جمعه اولین خبرها از ترور دکتر محسن فخریزاده در آبسرد منتشر شد. خبرها در حالی دست به دست در شبکههای مجازی میپیچید که قریب به اتفاق مردم ایران حتی نمیدانستند محسن فخریزاده کیست و چرا باید هدف ترور قرار بگیرد؟ کمکم پیچید که او یک «دانشمند هستهای» بوده و «نخستوزیر اسرائیل» از او در سخنانش نام برده است. همین دو گزاره برای مردم کافی بود تا دریابند چه اتفاقی رخ داده است، از ترور دانشمندان هستهای ایران آنقدری نگذشته که مردم ندانند ماجرا چیست یا شرح ماجرا برای این ملت سخت باشد. از سویی، سرچشمه خبر هم دست ایران بود و هیچ رسانه ضدانقلابی نمیتوانست جز از تحلیل خبرهای منابع ایرانی، اتفاقی خبری را کلید بزند. منطقه را به دلیل مسائل امنیتی بسته بودند و گزارش میدانی و فیلمهای غیررسمی و شاهدان عینی بیبیسی فارسی هم در میان نبودند تا خط خبری تخریبی ایجاد کنند.
روال اطلاعرسانیها، اما ذهن مردم را به بیراهه برد و تفرقهای رسانهای ایجاد کرد. اتفاقی که برای چندمین بار به شکلی عمیق، اعتماد مردم را خدشهدار کرد. حال که یک آرامش نسبی خبری حکمفرما شده و از آن هیجان تلخ روزهای آغازین ترور گذشتهایم، نگاهی به آنچه در فضای رسانهای رخ داد، شاید بتواند عبرتی برای آینده شود، گرچه امید اندکی به تغییر رویههای غلط رسانهای توسط نهادهای اطلاعاتی و امنیتی وجود دارد.
انحراف افکار عمومی از نکات اصلی ماجرا
این روزها در فضای مجازی همه کارشناس امنیتی و اطلاعاتی هستند و ابعاد عملیاتی و امنیتی ماجرا را تحلیل میکنند. روایت رسمی از ماجرا هم نداریم و در این فقدان «روایت رسمی» هر روایتی میتواند معتبر قرار بگیرد. ممکن است گفته شود این یک ترفند رسانهای برای انحراف طرف مقابل است، اما حتی دادن اطلاعات نادرست برای عملیات روانی و بازی دادن دشمن هم قواعد خودش را دارد و نباید نتیجه عکس دهد. نگاه کنیم که این آشفتگی در روایت اتفاق رخ داده در صحنه ترور، کدام جبهه را دچار انحراف و آشفتگی ذهنی کرد و چه نتیجهای بر جای گذاشت.
روایتهای متعدد و مختلف و متناقض، در مرحله اول، جزئیات عملیات ترور را برای مردم مهم کرد. بمباران خبری مردم با روایتهای متعدد و دیده شدن بسیار تیتر «جزئیات جدید از ترور...» در ناخودآگاه مردم این گزاره را به وجود آورد که جزئیات ترور و نحوه عملیات مهم است و همه باید پی خبر جدیدتر و روایت جزئیتر ماجرا باشیم. این رویداد در کنار کنکاوی طبیعی مردم، ناگاه همه مردم را تبدیل به کارشناسانی نظامی-امنیتی کرد که برایشان فرق میکرد زاویه شلیک چند درجه بوده یا چند گلوله و به چند نفر شلیک شده و نوع اسلحه چه بوده است! اتفاق مهمتر، اما این بود که مردم را از اصل حادثه و فقدان عمیقی که رخ داده بود و نیز موضوع مهم «تروریسم دولتی» غافل کرد و افکار عمومی را به معرکهای پر از گمانهزنیهای عملیاتی کشاند. معرکهای که خروج از آن ممکن نیست؛ چه آنکه اولاً به دلیل ملاحظات امنیتی امکان بیان همه آنچه رخ داده، ممکن نیست و شفافیت به معنای تام آنکه باعث خروج از این معرکه شود، امکان وقوعی ندارد؛ ثانیاً آنچنان روایتهای متناقض منتشر شده که هر روایتی حداقل یک گزاره خلاف خود در روایت دیگر دارد و این میان مردم به درستی میپرسند کدام روایت را باید باور کنیم و برتری این روایت بر آن روایت چیست؟
بنا بر این است که اگر هم هدف این بوده که رکب عملیات روانی زده شود، خود در آن ماندهایم و ضررش متوجه خود ما شده است. مردم گیج شدهاند و بهجای توجه به آنکه چرا عاملان پیشرفت ایران ترور میشوند و کدام دولتها پشت این ترور هستند و واکنشهای کشورهای مختلف و نهادهای بینالمللی به ترور در روز روشن چه بوده و تحلیل هر یک از این واکنشها چیست، درگیر این شدهاند که مدل ماشین تروریستها چه بوده و چند نفر بودهاند و بعد هم دبیر شورای عالی امنیت ملی تازه سه روز پس از حادثه بگوید هیچ عامل انسانی از تروریستها در صحنه ترور حاضر نبوده است!
انحراف افکار عمومی از نکات اصلی ترور و درگیر کردن اذهان با موضوعاتی که اولویت نخست برای مردم نیست، رویدادی است که نهادهای اطلاعاتی و امنیتی ایران با نابلدی و آشفتگی رسانهای رقم زدند.
منبع واحد اطلاعرسانی؛ فقدانی برای همیشه!
ساعتهای آغازین ترور، آنچنان که گفتیم، مردم از چند نکته مطمئن بودند؛ اول آنکه تروری رخ داده است؛ دوم آنکه هدف ترور یک دانشمند مرتبط با مسائل هستهای و موشکی ایران بوده است؛ سوم آنکه رد صهیونیستها در این تروریسم دولتی عیان است. اما همین نکات اطمینان مردم هم هدف گرفته شد وقتی سخنگوی سازمان انرژی اتمی اعلام کرد همه دانشمندان هستهای ایران در سلامت کامل هستند و کلی سؤال به وجود آورد که آیا اصلاً تروری رخ نداده؟ آیا ترور رخ داده و هدف ترور دانشمند هستهای نبوده؟ آیا قرار است ترور اعلام نشود؟ و ...
اولین بار نبود که اتفاقی مهم رخ میداد و منبع واحد اطلاعرسانی نداشتیم. حتی هنوز تصمیم گرفته نشده بود که محسن فخریزاده چگونه به مردم معرفی شود و تصویر او هم صرفاً یک عکس تکراری بود. پنهان کردن ارتباط دکتر فخریزاده با فعالیت هستهای ایران البته اتفاق مضحکی در فضای رسانه بود. او در فضای سیاسی و اطلاعاتی بینالملل شناخته شده بود و شش سال پیش از این، نیویورک تایمز او را ««اوپنهایمر ایرانی» نامیده بود. جولیوس رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان امریکایی پدر بمب اتمی نامیده میشود. او در لیست تحریمهای شورای امنیت و لیست ترور صهیونیستها بود و نتانیاهو رسماً در یک سخنرانی خواسته بود که «نام او بهخاطر سپرده شود.»
اطلاعرسانیها در مورد ترور آبسرد، با گذشت زمان فضای مبتذلتری هم پیدا کرد. اکانتهای اینستاگرامی و توئیتری قصه خود را که روشن بود از جایی دریافت کردهاند، مینوشتند و خبرگزاریها روایتهای متناقض و متعدد دیگر. یک نفر میگفت محافظ شهید شده، یک نفر میگفت در بیمارستان است، یک نفر از ۱۲ تروریست میگفت و یکی از هیچ تروریست! در کنار اکانتهای متصل به منابع امنیتی و خبرگزاریها، سایت فدراسیون جودو (به دلیل جودوکار بودن محافظ مجروح شده) و دوستان خانوادگی شهید روایتهای دیگر میگفتند و بیقضاوت در مورد درست و نادرستی هر یک از این روایتها، جای خالی یک منبع واحد خبری به شدت عیان بود.
ماجرا ساده بود اگر درک میشد که روایت اولیه، گرچه بدون جزئیات و گرچه خالی از همه اطلاعات باید روایت رسمی باشد. یک بیانیه رسمی و شرح مختصر ماوقع بدون ادبیات تکراری و یک منبع واحد خبری ماجرا را درست میکرد. هر جا هم امکان اطلاعرسانی نیست، صریح گفته شود که به دلیل مسائل امنیتی از بیان جزئیات معذوریم. همین. همیشه که نمیشود غافلگیر شد!