سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: چه میشود که گاهی دیگران را دستپایین میگیریم؟ ناتوان و کوچک میپنداریمشان و از این رو خود را در جای و توان بالاتر میبینیم؟ گاهی برخی را بیعرضه و بیدست و پا قلمداد میکنیم و این در رفتارمان پیداست. این رفتار از نگاه آنان نیز دور نمیماند، بیآن که حرفی دربارهاش بزنیم. آنان میتوانند درک کنند که ما تحقیرآمیز نگاهشان میکنیم. نگاهی که درونش یک معنی موج میزند: هی! فلانی! تو ناتوان و ضعیفی، ولی من را ببین که چقدر توانمند و پرقدرت هستم! ببین میتوانم با یک امضا دودمان تو را به باد دهم، مگر نمیبینی چه آدم بانفوذی هستم؟ آخر زدن تو برای من کاری دارد آدم ضعیف؟ و ...
شاید ما نیز با مثالهایی از این دست آشنا باشیم. جملاتی که ممکن است شنیده یا خود به کار برده باشیم. وقتی فردی توانمند در برابر شخصی ناتوان قرار میگیرد، طبیعی است که فرد ضعیفتر مغلوب به نظر برسد، این واقعیت وجود دارد، هر چند استثناهایی نیز هست. نگاه تحقیرآمیز ما به مسائل و افراد پیرامونمان نکته قابل تأمل این ماجراست. وقتی دیگری را میتوانیم پایین بپنداریم و کوچک، در حالی که او نیز مانند ما انسان است، با برخی کاستیها، مشکل از ما هم هست. اگر حتی گاهی به این فکر فرومیروید که آخر چرا خودم را از هر طریقی که امکان دارد، مانند زور بازو، موقعیت اجتماعی، دارایی، میزان تحصیلات، اطلاعات عمومی، تجربه و... به رخ دیگری کشیدم، میشود گفت که نوشته درستی را برای خواندن انتخاب کردهاید. هستند بسیاری افراد توانمند که با دیدن افراد ضعیفتر از خود، سر تعظیم فرود آورده و با رفتاری بزرگوارانه با آنان برخورد میکنند. این افراد میدانند که با افرادی ضعیفتر از خود روبهرو هستند، ولی این درک را دارند که این نکته دلیل آن نیست تا چیزی را در روابطشان تغییر دهد.
احساس ضعف درونی در عین توانمندی
گاهی با وجود توانمندیها احساس ضعف داریم. انگار داشتههای زندگیمان نمیتواند خلأ درونی ما را پر کند و این در رفتارمان دیده میشود. گاهی ممکن است در برخورد با دیگران به محض پیش آمدن مشکلی به جای حل مسئله، این فکر به سراغمان بیاید، که این شخص که روبهرویم قرار گرفته، چه موقعیتی دارد و چگونه میتوانم تخریبش کنم تا دست از سر من بردارد؟ این جور وقتها نقطه ضعفهای او را بزرگتر و بیشتر دیده و شروع میکنیم به سرکوبگری. از کجا معلوم شاید نیرویی که با تخریب از او بیرون میرود از آن ما شود! شاید این فرد توانمند به نیروهای این شخص ناتوان که در برابرش قرار گرفته نیاز دارد. شاید این تحقیر کردن فرآیند نامرئی و دور از باوری را دنبال میکند که، چون برای ما ناملموس است و به آن آگاهی نداریم، باورنکردنی مینماید. به این ترتیب انرژی مسمومی به انرژی خودمان میافزاییم تا کمی احساس قدرت بیشتری به ما بدهد. با این کار زمان کوتاهی را با احساس قدرت و توانمندی بیشتر سپری میکنیم، شاید چند ثانیه، چند دقیقه، چند ساعت یا چند روز، ولی بالاخره اثر دلخوشکنک این انرژی مسموم در جایی به پایان میرسد و دوباره همانی از ما میماند که تا پیش از آن بود. این مبحث کمی پیچیده مینماید و شاید کسانی به درک و تجزیه و تحلیل آن بپردازند که دانش زیادی درباره آن دارند یا تجربیاتی غنی از امثال آن داشتهاند. در اینجا سعی بر این است تا به اختصار کمی از تجربیات در اینباره به صورت نظر و پیشنهاد ارائه شود.
چالش از روی خشم و کینه
روی هم رفته ما در مواردی که احساس خشم، کینه، نفرت و هر آنچه وادارمان میکند تا شخص یا اشخاص را به چالش بکشیم و آنان را به نوعی رنجیده و ناراحت کنیم، میشود گفت، خلأیی در وجودمان فریاد میکشد. انگار خلأ فریاد میزند که هی! آن که تو را حقیر و ناچیز میبینم و ناتوان، تو هیچ چیز نیستی، بنابراین این را باور کن که از من کمتری، با تسلیم شدن و ترسیدن از من میدان را خالی کن. این را باور کن که کمترین هستی و بیمقدارترین. این احساس کمبود و ناتوانی را باور کن تا من قدرت بیشتری پیدا کنم. احساس ضعف و بیچارگی تو من را نیرومندتر میکند، پس مقاومت نکن و تسلیم شو.ای مفلوک اگر تسلیم نشوی هیچ فایدهای ندارد، چون تو اگر اکنون ناتوانیات را باور نکنی، وقتی دیگر باید باور کنی و این به نفع تو نیست. چون دیر یا زود این اتفاق میافتد و فقط خودت را خسته میکنی. به هر حال تو در برابر من و امثال من هرگز پیروز نخواهی بود! و این گفتمان ذهنی به این شکل خواهد بود. شاید اختلاف و تضادی هم در کار نباشد، اما آنها که به فرآیند انرژی مسموم نیاز دارند شاید بدون اینکه به آن واقف باشند، به طور غیرارادی وارد این فرآیند شده و آن را دنبال میکنند و در نهایت خودشان آسیب میبینند.
وقتی تسلیم میشویم...
مصداق این سخن در این روزها که مردم، از بیماری ویروسی آورده شده از چین رنج میبرند، مشهود است. چند روز پیش در مغازهای میوه میخریدم که متوجه شدم اطرافم پر شده است از مشتری، بیآن که فاصلهگذاری اجتماعی را رعایت کنند. به تندی از مغازه بیرون رفتم و کمی صبر کردم تا خلوت شود. زنی نزدیکم منتظر کسی ایستاده بود. متوجه دلیل بیرون آمدنم شد. به صراحت گفت: اول و آخرش همه ما باید این مریضی را بگیریم، فقط دیر یا زودش معلوم نیست. با خودم فکر کردم که این نگاه میتواند برگرفته از یک جور حس تسلیمپذیری باشد. وقتی تسلیم میشویم هر بلایی ممکن است به سرمان بیاید. من از زندگی آن زن اطلاعی ندارم، چه بسا که یکی از بهترین و خوبترین زنان شهرم باشد، ولی ناآگاهی نسبت به ریشههای این طرز فکر میتواند برای او و سایرین خطرناک باشد. درست است که ویروس رواج پیدا کرده و خواهی نخواهی برخی را مبتلا میکند، ولی این نگرش که همه آن را خواهند گرفت حتی اگر در واقعیت هم اتفاق بیفتد، باز هم نگاهی مخرب است. در موارد دیگر زندگی نیز همین شکل خواهد بود. وقتی بپذیریم که در برابر عاملی، مانند انسانهای قویتر، موارد ناراحتکننده زندگی، مشکلات رایج در هر زندگی، مشکلات مالی و حتی بیپولیها، و هر آنچه میتواند به ما احساس ناتوانی بدهد، تسلیم هستیم، ممکن است دست به خطاهای بزرگی هم بزنیم. احساس ضعف و کمبود، میتواند احساس ترس و ناتوانی را در دل ما بزرگ کند. مصداق این کلام را میتوانیم در هنگام ترسهای خودمان پیدا کنیم. بسیاری از ما ممکن است فوبیای شدید نسبت به حشرات و برخی جانوران دیگر داشته باشیم. در این صورت ممکن است با دیدن یا برخورد نزدیک با آنها حتی قادر نباشیم شیئی برداریم تا با آن، آنها را از خود دور کنیم. در این لحظه به نظر میرسد از شدت ترس مغلوب شدهایم. در حالی که شاید آن جانداران حتی با اشاره دست هم از ما دور شوند، اما بسیاری از ما در این جور وقتها ممکن است یک جا، نشسته و تنها جیغ کشیده باشیم.
در این لحظه آن قدر ترس به ما غلبه کرده که باور میکنیم روبهرو شدن با آن جانور تمام چیزی است که در زندگی ما وجود دارد و ابزاری هم برای رویارویی با آن نداریم. برای همین فقط میترسیم و تسلیم میشویم. شاید یکی پیدا شود و از آن حالت نجاتمان دهد، با از بین بردن آن جانور و حشره یا دور کردنش.
به سادگی تسلیم شرایط نشویم
شاید بسیاری از ما احساس ناتوانی شدیدی که در آن لحظه پیدا میکنیم را تجربه کرده باشیم. افرادی که حس تحقیرکننده و تخریبکننده دارند نیز ممکن است همین احساس تسلیم شدن را به ما بدهند و ما نیز خود به خود آن را بپذیریم و تسلیم شویم. در حالی که شاید آن فرد تنها در یک یا چند مورد نسبت به ما احساس برتری میکند و این چند مورد تمامیت ما و تمام زندگی ما نیست! بنابراین ترسیدن و جا زدن و پذیرش ناتوانی دیگر برای چیست؟ اگر احساس تحقیر کردن دیگران در ما چشمگیر است و یا در برابر دیگران احساس ترس میکنیم، در هر کدام از این دو دسته که باشیم، به این معنی است که دچار مشکلاتی هستیم. بیتفاوت گذشتن از آنها مشکلی را حل نمیکند. خواندن این نوشته برای مایی که درگیر یکی از این دو دسته هستیم و یا هر دو دسته، شاید مژدهای به همراه داشته باشد، این مژده که شفا در راه است، چون جوینده شفا و درمان شدهایم. واقف شدن به این درد که، چرا دستکم میگیریم و یا اینکه چرا خودمان را دست پایین میبینیم، نکته مهم و انسانسازی است.
شاید برای همین است که گفته شده، ظالم و مظلوم هر دو مقصرند. شاید از این رو که ظالم میخواهد به دیگری ستم کند و مظلوم نیز از روی ترس سر فرومیآورد و با تسلیم، به خود ستم میکند و هر دو در راه و روش درستی نیستند. این روش نادرست همانی است که هم ظالم را میسازد و هم مظلوم را.