سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: دفاعمقدس در دهه ۶۰ و زمانی بود که بسیاری از امکانات رفاهی کنونی وجود نداشت. گاه پیش میآمد رزمندهای از یک استان دور مثل سیستان و بلوچستان، مدت زمان طولانی را طی میکرد تا خودش را به جبهههای جنگ برساند و برعکس، برخی از رزمندهها در شهرهایی مثل دزفول و آبادان، تنها چند ساعت یا حتی چند دقیقه پیاده تا خطوط مقدم نبرد فاصله داشتند. در گفتگو با غلامرضا باغبانی، رزمندهای از زابل و مکی یازع، رزمندهای از آبادان سعی کردیم شرایط حضور آنها را در جبهههای جنگ از حیث بعد مسافت بررسی کنیم.
غلامرضا باغبانی
جنگ که شروع شد، مشکل ما جوانان و نوجوانان سیستان و بلوچستانی فقط اجازه گرفتن از والدین یا مسئولان برای حضور در جبهه نبود. طی مسافت بسیار زیاد از استانمان تا جبهههای جنگ، یکی از عمدهترین مشکلاتی بود که باید با آن دست و پنجه نرم میکردیم. با توجه به شرایط و امکاناتی که در دهه ۶۰ وجود داشت. رفتن به جبهه به این راحتیها نبود. خصوصاً در اوایل شروع جنگ اعزامها نظم و ترتیب نداشت و خیلیها با وسایل نقلیه عمومی، خودشان را به جبهه میرساندند. با وجود فاصله زیاد سیستان و بلوچستان از خوزستان، تقریباً دو و نیم روز یا حتی سه روز در راه بودیم تا به جبهه برسیم. البته اگر وسیله نقلیه سالم گیرمان میآمد! چراکه خیلی وقتها بین راه مینیبوس یا اتوبوس حامل رزمندهها خراب میشد و در راه میماندیم.
معمولاً هر کسی میخواست به جبهه برود باید از دو طریق اقدام میکرد. یا باید به تهران میرفت و از آنجا اعزام میشد، یا به کرمان میرفت و بعد به شیراز و از آنجا به استانهای غربی و جنوبی اعزام میشد. البته همین دو مسیر هم مربوط به رزمندههای شهرنشین بود. آن رزمندهای که در روستایی دورافتاده زندگی میکرد باید چند ساعت صبر میکرد تا وسیله نقلیه به روستایش بیاید و بعد به زابل میرفت و تازه از آنجا یکی از دو مسیری که عرض کردم را طی میکرد. بهرغم همه این سختیها، ما رنج راه را به عشق خدمت به کشور و اسلام به جان میخریدیم.
مکی یازع
آبادان از طریق اروند رود تنها ۳۰۰ متر با عراق فاصله دارد. این شهر ۷۵ کیلومتر مرز آبی با عراق دارد. قبل از شروع رسمی جنگ، دشمن چندینبار به آبادان تجاوز کرد. آنها حتی با سلاحهای سبک هم میتوانستند ما را از آن طرف شط بزنند. شرایط جنگ در آبادان به این نحو بود که یک رزمنده آبادانی از زمان خروج از خانه تا رسیدن به خط مقدم فقط چند دقیقه فاصله داشت. این رزمنده چه آن زمان که در خط مقدم حضور داشت و چه وقتی به خانه میآمد، هیچ وقت در امان نبود.
دشمن در طول جنگ و خصوصاً مقطع یکساله محاصره آبادان، با خمپاره، توپ و بمباران هوایی، خانههای آبادان را میکوبید. خیلی از مردم غیرنظامی به همین ترتیب به شهادت رسیدند و تعداد قابلتوجهی هم، چون کارت شناسایی همراه نداشتند، به صورت گمنام دفن شدند.
جبهههای مختلفی در اطراف آبادان تشکیل شده بود و، چون در محاصره بودیم، بچههای آبادان با دوچرخه یا حتی پیاده هم میتوانستند خودشان را به خطوط مقدم نبرد برسانند. در عملیات ثامن الائمه (ع) (شکست حصر آبادان) ما در خانه خودمان میجنگیدیم. بعد در عملیات طریقالقدس و فتحالمبین و الیبیتالمقدس و دیگر عملیاتهای جبهه جنوب، فاصله خانههای ما تا مناطق عملیاتی خیلی کم بود. در عملیات فتح خرمشهر وقتی که برادرم شهید شد، من ظرف چند ساعت خودم را از منطقه عملیاتی به خانه رساندم و در مراسم تشییع اخوی شرکت کردم و دوباره در مناطق عملیاتی حضور پیدا کردم. هر وقت عملیاتی پیش میآمد، ما از جنگ به جنگی دیگر (شرکت در عملیات) میرفتیم و سپس دوباره به شهرمان برمیگشتیم که به صورت مستقیم در تیررس دشمن بود.