سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: «عروس قریش» رمان جدید مریم بصیری است که به همت نشر «اسم» روانه بازار شده است. در این رمان برای نخستین بار نویسنده به سراغ سوژهای، چون مادر بزرگوار پیامبر اسلام (ص) رفته و روایتی لطیف از زندگی این بانوی بزرگوار را از ولادت تا وفات به رشتهتحریر درآورده است. «جوان» با این نویسنده گفتگو کرده است.
چه دلیلی داشت که حضرت آمنه (س) را برای نگارش کتابتان انتخاب کردید؟
به نظر من قلم زدن درباره ائمه اطهار (ع) و دین اسلام باید جزو برنامههای کاری هر نویسندهای باشد. چطور میشود نویسندهای مسلمان باشد و حتی یک کتاب درباره رهبران دینیاش ننوشته و به آنها ادای دِین نکرده باشد! من هم به اندازه خودم خواستم تا برای آن بزرگواران اثری بنویسم. ۱۸ سال قبل برای اولین بار تصمیم گرفتم درباره «حضرت آمنه» داستان کوتاهی بنویسم. همان موقع هم کار در یکی از جشنوارههای ادبی رتبه برتر داستان را از آن خودش کرد. از همان موقع در فکرش بودم که رمانی هم برای مادر پیامبراکرم بنویسم، اما کمکاری از طرف من نبود، منابع کافی باعث شد تولد این رمان ۱۸ سال طول بکشد.
تا چه میزان از منابع و مستندات بهره بردید؟
برای نوشتن کار تاریخی باید مطالعه زیادی داشت. علاوه بر داشتن اطلاعات کافی درباره آن شخصیت خاص، برای ایجاد فضاسازی، باورپذیری و پرداخت جذاب داستان باید مطالعات زیادی در زمینه تاریخ اسلام داشت. داشتن مجموع اطلاعاتی درباره فرهنگ و آداب و رسوم مردم، پوشاک، غذا، معماری، زبان، دین، خرافات و باورهای عامه، جغرافیا، ادبیات و..؛ و به کار بستن آنها در مواقع لازم در اثر، باعث میشود تا مخاطب حس کند در دل تاریخ است و داستان به دلش بنشیند.
برای پیدا کردن منبع هم تلاش زیادی کردم، اما چند کتاب درباره حضرت آمنه بیشتر چاپ نشده بود و در همه آنها اطلاعات واحدی بود که نمیشد بر اساس آن دست به قلم برد و یک رمان نوشت. اطلاعات زیادی از زندگی حضرت در دوران قبل و بعد از ازدواج و خانواده ایشان در دسترس نبود. مدتها با خودم درگیر بودم با توجه به آن چند صفحه، چه میزان اجازه تخیل دارم، طوری که موجب وهن در اذهان مخاطب عام نشوم.

برخی مخاطبان با توجه به داستانی بودن کار تاریخی فکر میکنند، اینطور کارها صرفاً داستان است و فقط در بستر تاریخ روایت میشود. برخی هم با توجه به شخصیتهای واقعی فکر میکنند تمام وقایع واقعیت دارند. از طرفی کارشناسان ادبی و نویسندگان بنا بر اصل تخیل و داستانپردازی خود را مجاز میدانند هر چقدر دلشان خواست خیالپردازی کنند و از طرفی کارشناسان دینی مخالف این امر هستند و عنوان میکنند نویسنده داستان معصومین (ع) فقط حق دارند درباره قول و فعل مکتوب ائمه (ع) چیزی بنویسند و نمیتوانند از زبان خودشان جملهای در دهان معصومین بگذارند. حتی برخی از این کارشناسان اعلام میکنند هر گونه تخیل درباره معصومین مردود است و نباید هیچ جملهای به روایات تاریخی مکتوب و مستند افزوده شود.
مسلم است که میتوان با تکنیکهای مختلف کاری کرد تا داستان از زبان حضرت نباشد و فقط درباره ایشان باشد، اما همیشه و در هر داستانی این امکان فراهم نیست و نویسنده مجبور است به معصومین نزدیک شود و اینجا همان جایی است که نویسنده درمیماند چطور گفتوگویی را که در تاریخ ثبت نشده بنا بر ضرورت داستانی در زبان ائمه (ع) بگذارد.
از داستان و سبک نگارش کتاب برایمان بگویید.
من در این کتاب از ساختار خطی تولد تا مرگ حضرت و توالی زمانی استفاده کردم. رمان به نیت ۱۴ معصوم، ۱۴ فصل دارد و هر فصل شامل یکی از موقعیتهای حساس زندگی حضرت آمنه است.
با توجه به شخصیتهای واقعی زندگی حضرت آمنه و خردهروایتهای موجود، شخصیتهای فرعی بسیار خلق کردم؛ از جمله دختر همسایه حضرت آمنه و کنیز ایشان را وارد داستان کردم تا به کمک آنان و کشمکشهای فرضی که در داستان ایجاد میشود، به معرفی شخصیت حضرت بپردازم. با توجه به شاعر بودن حضرت آمنه و نقش شعر در زندگی مردم عصر جاهلیت سعی کردم با وارد کردن شاعران مطرح آن دوران در ماجراها و نثر شاعرانه، داستان را پیش ببرم. جایی هم که رسول اکرم (ص) به دنیا میآیند سعی کردم بدون بهرهگیری از فیلمها یا رمانهایی که درباره ایشان ساخته و نوشته شده است، از دید خودم بر اساس تحقیقاتم به دوران کودکی پیامبر اسلام بپردازم.
چرا نام «عروس قریش» را برای کتابتان انتخاب کردید؟
با توجه به اینکه حضرت آمنه اولین عروس در قبیله قریش و مادر اولین معصوم تاریخ میباشند، این عنوان را انتخاب کردم.
چه انگیزهای برای نگارش آثار تاریخی - مذهبی دارید؟
علاوه بر علاقهای که به نوشتن داستان درباره تاریخ اسلام دارم، کلاً به تاریخ علاقهمند هستم. تاریخ مدام تکرار میشود و در این تکرارها میتوان به سرمنشأ اصلی تمام وقایع رسید. هر چند هر دوره تاریخی ویژگیهای خودش را دارد، اما موقعیتهای مشابه باعث میشود شاهد وضعیتهای تکراری در تاریخ باشیم.
حتی نویسندهای که دارد درباره عصر حاضر قلم میزند باید به تاریخ توجه داشته باشد. هر اتفاقی ریشه در وقایع گذشته دارد و نمیتوان از آن غافل شد. من هم با توجه به علاقه و ضرورت چند فیلمنامه و نمایشنامه تاریخی و همچنین رمان شبهای حرمخانه را نوشتهام. برای آن رمان هم تحقیقات زیادی داشتم و سعی کردم تمام واقعیتهای پیدایش تعزیه زنانه در کشور و در دربار قاجاری را در حرمخانه ناصرالدینشاه به تصویر بکشم.
با توجه به شرایط جامعه، پذیرش نسل جوان از رمان تاریخی و الگوپذیری آنان از شخصیتهای دینی را چطور ارزیابی میکنید؟
بیتعارف باید گفت نگرش، حتی زبان نسل حاضر چنان دچار تغییر و تحول شده است که کمتر جوانی حوصله دارد به سراغ نثر سنگین و پرطمطراق تاریخی برود. خواندن و درک چنین زبانی برای هر کسی لذتبخش نیست، اما نویسنده چارهای جز این کار ندارد. نویسنده برای ایجاد اتمسفر لازم و خلق فضا از چنان نثری کمک میگیرد. کاملاً مسلم است در تاریخ اسلام خبری از زبان فارسی و نثری که ما در آثار تاریخی به کار میبریم، نبوده و نیست. نویسنده وقتی میخواهد کاری درباره ۵۰۰ سال قبل ایران بنویسد، با توجه به مکتوباتی که از آن دوران مانده، میتواند به زبان و نثر آن دوره نزدیک شود. بر همان اساس وقتی میخواهد داستانی تاریخی به زبان فارسی بنویسد که جغرافیای اثر در عربستان یا اروپا میگذرد، چارهای ندارد که شبیه نثر تاریخی زبان فارسی و گنجینه لغات مردم در همان دوران بنویسد. مخاطب هم بر اساس قراردادی نانوشته بین خودش، اثر و نویسنده فرض میکند که واژههای رمان به زبان مردم آن منطقه و عصر پشت سر هم قطار شده است.
بارها در احادیث اشاره شده که زبان عربی ائمه (ع) بسیار فصیح بوده، لذا نمیتوان برای آثار تاریخی از نثر آشفته و امروزی بهره گرفت. از طرفی همه مخاطبان با چنین زبانی ارتباط برقرار نمیکند؛ لذا چارهای نمیماند جز اینکه از وزن پنهان و زبان شاعرانه استفاده کرد تا مخاطب درگیر زیبایی کلام شود و موج واژههای آهنگین او را با خودش جلو ببرد.
من هم با توجه به علاقهام به زبان فاخر، تمایل داشتم از بازیهای زبانی، نثر زیباتر و پیچیدهتری بهره بگیرم، اما برای اینکه مخاطب بتواند با اثر ارتباط برقرار کند و بیش از حد درگیر تکلف نثر نشود، داستان را درگیر پیچیدگیهای زبانی نکردم. این کار در واقع احترام به طیف خوانندگان با هر میزان سواد است تا بتواند با کار ارتباط برقرار کند. هر چند برخی نویسندگان چه در حوزه ادبیات داستانی و چه ادبیات دراماتیک، از زبانی به معنی کامل، شلخته بهره میگیرند و دیالوگها یکی در میان محاوره و ادبی هستند. این نویسندهها تعابیر و اصطلاحاتی کاملاً امروزی را در دهان شخصیتهای آثارشان میگذارند تا مثلاً مخاطب عام متوجه گفتوگوی شخصیتها بشود، اما نمیدانند با این کار مرتکب چه فاجعهای میشوند. آنان تغییرات زبانی و کلامی را نادیده میگیرند و مخاطب را مدام از دنیای تاریخی به دنیای معاصر و بالعکس پرتاب میکنند.
لااقل بخشی از مخاطبانی که به سراغ تاریخ نمیروند و اطلاعات زیادی از زندگی معصومین و تاریخ اسلام ندارند، به بهانه داستان خواندن به سراغ رمان دینی میروند. من هم گاهی به مخاطب عام حق میدهم که تمایلی به خواندن آثاری نداشته باشد. آثاری که گاه ترجمه از زبان عربی است و گاه با نثری سنگین و اصطلاحاتی نامأنوس نگاشته شدهاند و نمیتوانند مخاطب امروزی را درگیر خود کنند. اینجاست که باید از معجزه هنر و ادبیات استفاده کرد تا مخاطب به هوای جذابیتهای ادبی و هنری بتواند با شخصیتهای دینی و تاریخی ارتباطی انسانی و واقعی برقرار کند و خواسته یا ناخواسته مجذوبشان شود و آنها را الگوی خود قرار دهد.
اطلاعی از بازخورد کتابتان در میان مخاطبان دارید؟
«عروس قریش» در ۳۲۰ صفحه توسط انتشارات اسم چاپ شده است. پنج ناشر تمایل داشتند که کار را به انتشارات آنها بدهم، اما در نهایت تابستان سال گذشته تصمیم گرفتم «عروس قریش» را به دوستان نشر اسم تحویل بدهم. ناشر اعلام کرده است در همان دو هفته اول انتشار، کتاب فروش خوبی داشته و در حال حاضر هم جزو کتابهای پرفروش فروشگاه انتشارات «اسم» است.
به نظر شما ادبیات میتواند تأثیری در جامعه امروزی ما و نسل جوان داشته باشد؟
ادبیات باعث زنده ماندن فرهنگ و زبان و نثر فارسی میشود. ادبیات سفر ذهنی به دنیاهای ناشناخته و آشنایی با زندگی مردمی است که چیز زیادی از آنها نمیدانیم. ادبیات باعث خوب فکر کردن، خوب خواندن، خوب نوشتن و خوب تصمیم گرفتن ما میشود. تئاتر هنر مخاطبان خاص است و در حال حاضر زمانه طوری شده که انگار ادبیات و کتاب هم ویژه مخاطبان خاص است و لازم نیست هر کسی به سراغش برود. متأسفانه پیامرسانهای اجتماعی با وجود محاسن خود، موجب پایین آوردن سلیقه اکثر مردم شدهاند. همانطور که تنقلات موجب سیری کاذب میشوند، خواندن یادداشتها و پُستهای نویسندههای مبتدی هم موجب میشود خواننده با مطالعه همان اندک نوشتهها فکر کند خیلی باسواد و اهل مطالعه است. وقتی کارشناس ادبی، ارزیاب یا منتقدی کار یک نویسنده نوقلم را تأیید نکرده باشد و داستان و رمان آنلاین بدون هیچ نظارت ادبی و تکنیکی در اقیانوس اینترنت بارگذاری شود، آن نویسنده دچار توهم نویسنده حرفهای بودن میشود، همانطور که مخاطبش دچار توهم خواننده حرفهای بودن میشود و با کامنتهایش شروع به نقد و بررسی اثر میکند.
باید نویسنده و خوانندههای فضای مجازی به این نکته توجه داشته باشند که اغلب آثاری که مجوز نشر کاغذی را نگرفتهاند، از لحاظ ادبی ضعیف هستند و نمیتوان آنها را جزو اثر ادبی به حساب آورد. نویسندههایی از این دست فقط در فکر خودنمایی و نشان دادن خود در صفحات اجتماعی هستند و با زیاد شدن طرفدارانشان فکر میکنند دیگر به قله ادبیات رسیدهاند.
گران بودن کتاب هم بهانه خوبی برای نخواندن کتاب نیست! چراکه تورم و گرانی گریبان همه چیز را گرفته است. چطور میشود حاضر میشویم علاوه بر اقلام ضروری زندگی برای اقلام غیرضروری هم هزینه کنیم، اما وقت نوبت کتاب و نشریه میشود گرانی را بهانه کنیم. چطور میشود حتی در قشر متوسط جامعه به فکر فستفود، تجملات و مارک و برند همه چیز باشیم و فقط بگوییم کتاب گران است. متأسفانه عدهای برای ظواهر خود هزینههای غیرضروری میکنند، اما برای بالابردن سواد و دانش و فرهنگ خود هزینهای نمیکنند و به سراغ کتاب نمیروند.
چه آثاری از شما در آینده نزدیک به چاپ خواهد رسید؟
در حال حاضر دو رمان دینی در انتشارات سروش و کتاب جمکران دارم که مراحل چاپ را طی میکنند. فعلاً هم در حال بازنویسی نهایی رمانی برای مدافعان حرم هستم. از طرفی هم در حال انجام تحقیقات برای نگارش رمانی سفارشی درباره زندگی امام محمدباقر (ع) هستم.
در بخشهایی از کتاب عروس قریش میخوانیم:
ابتسام به زنان نگاه میکرد و فکر میکرد خودش است که زیر سایه ایستاده و دارد عطر و پارچه میخرد. دارد شانه و آینه میخرد تا موهای سیاهش را شانه بزند و به صورت سیاهش بنگرد. آینهای هم از میان بساط حجرهداری برداشت و تا خواست خودش را در آن نگاه کند، مرد غرید: «کنیزی بیبهره از زیبایی، با دستانی خالی از سکه، آینه به چه کارش میآید؟ آن را سر جایش بگذار!» دست ابتسام آینه را به سر جایش برنگردانده، دست بزرگ زُهیر پیش آمده بود.
- برای این آینه زنگار بسته چند سکه میخواهی؟
مرد به ابروهای در هم گره خورده غلام چهارشانه نگاه کرد و تا خواست درشتی بارش کند، غلام سکههایش را از همیانش بیرون کشید. حجرهدار همین که برق سکهها را دید، سیاهی روی مشتریهایش را از یاد برد. ابتسام نه پای رفتن داشت و نه بهانهای برای ماندن. آینه را روی بساط مرد رها کرد و خواست قدم از قدم بردارد که زُهیر سر راهش ایستاد. چیزی در عمق سیاهی چشمان غلام پرپر میزد. چیزی در دل غلام لهله میزد. آینه در دستش برق میزد و ابتسام سربهزیر زلف سیاهش را به روی سیاهش میکشید تا مرد دودوی چشمانش را نبیند.
- وَهب مرد آراستهای است. کنیز خانة او هم باید آراسته باشد.
- و غلامش نیز.
زُهیر به صدای ابتسام جانی گرفت انگار. دستی به سر و روی خاکگرفتهاش کشید و شانههایش را تکاند. به تصویر خودش در آینه نگاه کرد و آن را به طرف صورت زن چرخاند. ابتسام به جای چهره خود، صورت خندان زُهیر را در آینه میدید انگار. از نگاه کردن به آینه خجل بود. انگشتان دستش به زور روی آینه و شانه مشت شد و زیر پیراهنش رفت و پاهایش از زمین کنده شد. ابتسام رفته بود و زُهیر بود که پاهایش در زمین فرو رفته و نگاهش بدرقه راه کنیز شده بود. حجرهدار که نگاهش را از آن دو برنداشته بود با تحقیر نگاهی به زُهیر انداخت و آب دهانش را به زمین پرت کرد.