سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: اگر «سال دوم دانشکده من» را یک فیلم اولی مینوشت و میساخت، به عنوان یک تجربه میشد نادیدهاش گرفت، اما پرویز شهبازی آن را نوشته و رسول صدرعاملی هم کارگردانیاش کرده است، فیلمنامه با حفرههای فراوانی همراه است و کارگردانی ضعفهای غیرقابل انکاری دارد، تنها نکته مشترک فیلم با آثار شهبازی تعلق خاطر به دنیای جوانان است و همینطور رسول صدرعاملی که تخصص خاصی در به تصویر کشیدن موقعیتهای بحرانی جوانان دارد، اما در این فیلم نتوانسته موفقیتهای پیشین خود را تکرار کند. مهمترین ضعف فیلمنامه از سطحینگری شهبازی در نگارش آن ناشی میشود.
آوا دوست صمیمی مهتاب روی تخت بیمارستان رو به مرگ است، اما مهتاب صورت خندانی دارد و اصلاً گریه برای او معنایی ندارد، چند قطره اشک میریزد، اما تقلبی است، آوا روی تخت خوابیده و مهتاب وارد خیانت میشود و با علی دوست پسر آوا خوش میگذراند، در این میان مهتاب دوست پسر ازدواجی خود را هم در مقاطعی فراموش میکند و حتی به او دروغ میگوید، این اندازه بیشرفی برای ساختن شخصیت یک دختر دانشجوی نوجوان واقعاً در سینمای ایران نوبر است.
کمی عقبتر برویم، در اتوبوس آوا به مهتاب میگوید که علی به او خیانت کرده خب؟ در چند سکانس جلوتر آوا میگوید حاضر است به علی زنگ بزند و عذرخواهی کند خب؟ اما از زمانی که مهتاب به علی زنگ میزند که به اصفهان بیاید، لحن فیلم دچار سوءتفاهم شده و فیلمساز در روایت سردرگم میشود، اینکه مهتاب با وجود منصور وارد یک رابطه احساسی میشود به هیچ وجه متقاعدکننده نیست، چون شخصیت مهتاب طور دیگری نوشته شده است؛ دختری از طبقه متوسط که حالا با پسر عمهاش هم قصد ازدواج دارد، با این نشانهها خیانت مهتاب نسبت به آوا و منصور غیرقابل توجیه و البته مشمئزکننده است، این اتهام به مهتاب وارد است که او به دلیل شرایط مالی با علی وارد رابطه شده است؛ سکانسی که به مغازه علی میرود و سکانسی که به مغازه منصور میرود را به یاد بیاورید، آوا قرص میخورد، به کما میرود، پدر و مادرش از تهران به اصفهان میروند چه میشود؟ پدری منفعل و سرد چه کاری برای دخترش میکند؟ مادر چمدان دخترش را نمیشناسد! بود و نبود این پدر و مادر برای آوا چه نقش مهمی دارد؟ وقتی بیمارستان آوا را جواب میکند، مادر میگوید با دعا خوبش میکنم! خانم نورزاد چه نقشی در قصه دارد؟ هیچ! با اینکه در بعضی از سکانسها میتوانست نقش مهم و مؤثری داشته باشد، اما ندارد، درددلهای مهتاب با آوا و اعتراف عاشق شدن که باعث ریزش اشک آوا در کما میشود، فیلم را هندی میکند و اساساً زمان فیلم با چنین سکانسهایی تلف شده است.
منطق سکانس پایانی وفاداری علی نسبت به آواست، حالا دیگر مخاطب باید خیالش راحت باشد که علی اهل به اصطلاح تیک زدن و خیانت نیست! به همین سادگی! مهتاب هم که مدتی از دانشگاه رفتن جا میماند، در سکانس آخر در برف قدم میزند و میرود، حالا اینکه آوا چه قرصی میخورده و چرا میخورده یا اینکه علی چگونه به پدر آوا گفته من دوست پسر دخترت هستم، بماند! فیلمساز هیچ اهمیتی به خانواده نمیدهد و اساساً خانواده منفعلترین عنصر این فیلم است؛ مادر و پدری که از حال و احوال دخترشان خبر ندارند. برخورد فیلمساز با مسئله خانواده چیزی شبیه فاجعه است.
فیلم در داستانگویی ضعف اساسی دارد، به همین دلیل تبدیل به یک فیلم موقعیتمحور بیسروشکل شده است، این را اضافه کنید که صدرعاملی فیلمهای متعددی درباره جوانان ساخته و همینطور شهبازی که «نفس عمیق» و «دربند» را در کارنامه دارد، اما این فیلم به شدت با ساختههای این دو سینماگر فاصله زیادی دارد، در خوشبینانهترین شکل ممکن «سال دوم دانشکده من» میتواند یک تلهفیلم باشد.