سرویس سیاسی جوان آنلاین: رهبر معظم انقلاب در فرازی از بیانیه گام دوم آوردهاند: «انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریه نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.» ایشان همچنین آغاز انقلاب اسلامی و نظام انقلابی برآمده از آن را، از نقطه صفر میدانند و دستاوردهای انقلاب اسلامی با این شرط را منحصربهفرد میخوانند. در شمارههای پیشین این صفحه با رویکردهای مختلفی به بررسی نظریه «نظام انقلابی» پرداختیم، اما در آنچه پیش رو دارید برای بررسی این نظریه و آغاز آن از نقطه صفر به محضر پژوهشگر برجسته تاریخ، دکتر موسی حقانی رفتیم تا با رویکردی تاریخی به این نظریه و شرایط آغاز آن بپردازیم. دکتر حقانی معتقد است این نظریه قدمتی ۲۰۰ ساله در تاریخ ایران دارد و آموزههای شیعی موجب گردیده مقاومت بخشی از هویت ایرانیها باشد. او همچنین در این مصاحبه به عقبماندگیهای تاریخی ایران در دوران قاجار و پهلوی اشاره میکند تا نشان دهد انقلاب اسلامی چگونه از نقطه صفر آغاز کرد و با اتخاذ نظریه نظام انقلابی به دستاوردهای ارزشمند امروز رسید. مشروح این مصاحبه در ادامه از نظر میگذرد.
جناب دکتر از نظر تاریخی آیا نظریه «نظام انقلابی» یک تناقض است یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا آنطور که دکتر شریعتی مطرح کرده است در تاریخ همه نهضتها پس از پیروزی و نظامسازی به محافظهکاری افتادند؟
همانطور که گفتید نظریه نهضت و نظام را دکتر شریعتی در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی مطرح کردند. ایشان در آن سخنرانی معتقد است نهضتها پس از پیروزی تبدیل به نظام و محافظهکار میشوند و سازوکارهایی را برای تثبیت خود طراحی میکنند که برای حفظ آن سازوکارها به مصلحتاندیشی افتاده و دیگر آن جنبه انقلابی خود را از دست میدهند و بلکه به ضدنهضت تبدیل میشوند. مثالهایی هم میآورند که به نظرم در درستی آنها باید تأمل کرد. مثلاً ایشان صفویه را مثال میزنند که من فکر میکنم خوانش صحیحی نیست. انقلاب اسلامی هم در ۴۰ سال گذشته نشان داده است میتوان هم نظام بود و هم در همه زمینهها و عرصهها از دیپلماسی گرفته تا اداره داخلی کشور اعم از ساختارسازی، نهادسازی، خدمترسانی و عمرانی انقلابی بود.
رهبر انقلاب در بیانیه گام دوم آوردهاند که انقلاب اسلامی و نظریه نظام انقلابی از نقطه صفر شروع شد؛ این نقطه صفر به چه وضعیتی اشاره دارد؟
نقطه صفر را از چند زاویه میتوان تبیین کرد. یکی بر اساس نظام جهانی آن زمان است. میدانید که قبل از انقلاب، نظام جهانی دو قطبی بود. بعد از انقلاب، اما به تعبیر حضرت امام (ره) نظام جهانی سهقطبی شد. یک قطب شرق و یک قطب غرب و یک قطب هم انقلاب اسلامی که مظلومین عالم پشت آن هستند. بعد از فروپاشی شوروی قطببندی اشاره شده، بههم خورد و جهان به دوقطبی نظام استکباری- نظام انقلابی تبدیل شد که امروز این دو قطبی کاملاً شفاف شده است و کشورهای مختلف را میبینید که به مقاومت انقلابی پیوستهاند. مقاومت انقلابی پیشدرآمد نظام انقلابی است. ایران هم قبل از اینکه به نظام انقلابی برسد و این نظام را تأسیس کند، ۱۵۰ سال در تقابل با استبداد و استکبار، مقاومت انقلابی داشت.
یعنی تقریباً از مشروطه؟
کمی عقبتر؛ تقریباً از آغاز دوره ناصری؛ البته میشود مقاومت انقلابی را از ۲۰۰ سال قبل بهویژه از جنگهای روسیه علیه ایران که تماماً مظهر مقاومت بود هم حساب کرد. هرچند حاکمیت نتوانست از ظرفیتهای مردم و روحانیت استفاده کند.
چه چیز باعث این روحیه در مردم ایران شده است؟
برمیگردد به آموزههای دینی و ریشه در تمدن و هویت ما دارد. ایرانیها برخلاف بعضی از کشورهای اطراف ما مثل اسرائیل و حتی امارات که جعلی هستند، یک ظرفیت تاریخی و تمدنی ۶۰۰۰ ساله دارند. ایرانیها یک ملت بوده و هستند. این زمینه تمدنی امروز در خدمت اسلام است. در کنار این ظرفیت تاریخی، روحیه و آموزههای تشیع بهویژه ظلمستیزی و نگاه تمدنی اسلام، به مردم ما چنین ویژگی میدهد. در تاریخ داریم که در دوره قاجار دیپلماتهای فرانسه و آلمان با مترجم میرفتند در مراسم عزاداری اباعبدالله و از مترجم میخواستند روضهها و خطبههای مجلس را برایشان ترجمه کند، وقتی داستان کربلا و قیام حضرت برای عدالت را متوجه شدند، گفتند ما تازه فهمیدیم این ملت چرا مقاوم است و سر خم نمیکند.
پیش از اسلام هم این روحیه مقاومت وجود داشت؟
بله؛ ایرانیها مرتب مورد هجوم بودهاند و این مقاومت را داشته اند. در برابر اسلام هم مقاومت نکردند بلکه تسلیم شدند. بعضیها تعبیر جالبی دارند میگویند ایرانیها به سلام اسلام، درود فرستادند، بعد که با ارتجاع عربی، اموی و عباسی مواجه شدند رفتند به سمت عمیقترین و اصیلترین لایه اسلام یعنی تشیع و گفتند ما اسلام علوی میخواهیم و این باعث شد که مقاومت در جامعه ما رنگ و بوی دیگری بگیرد. دشمن هم در همه این سالها تلاش کرده با انواع فرقهسازیها و ایجاد انحرافات این روحیه را از ملت ایران بگیرد.
درباره «نقطه صفر» میفرمودید...
بله؛ انقلاب وقتی آن قطببندی را بههم و دست رد به سلطه شرق و غرب زد لاجرم نپذیرفت که از الگوهای آنها در نظامسازی استفاده کند و این وجهی از آن «نقطه صفر» است که رهبری فرمودند. نظم جهانی در آن زمان اینگونه بود که کشورهای مختلف عموماً خودشان را ذیل یکی از قطببندیها قرار میدادند و در مدرنیزاسیون پیشرفتهایی به دست میآوردند. مثلاً در بلوکبندیهای آن روز، کره شمالی سهم بلوک شرق و کره جنوبی سهم بلوک غرب شد. در کره شمالی اول روسها و بعد چینیها وارد شدند و، چون در معرض تهدید خارجی بودند، در سلاح و ارتش توسعه ایجاد و کره شمالی را تبدیل به یک قطب نظامی کردند. در کره جنوبی، امریکاییها گفتند ما مدلی را پیاده میکنیم که کره شمالی حسرت آن را بخورد و تحت کنترل خودشان پیشرفتهای صنعتی را در کره جنوبی رقم زدند، اما ما به واسطه دست ردی که بر سینه استکبار و سلطه زدیم، هیچ کدام از این ظرفیتها را نداشتیم که هیچ، بلکه با ما دشمنی و در مسیر پیشرفتمان سنگاندازی میکردند. پس اینکه از صفر شروع کردیم اولاً به خاطر نگاه سلطهجویانه آنها و ثانیاً به خاطر تفاوت مبانی و رویکردی با شرق و غرب ذیل هیچ کدام از قطببندیها نرفتم. از جهت دیگر ما در طول تاریخ تجربه کامل و جامعی برای نظامسازی براساس فقه شیعه نداشتیم. مثلاً در دوره آلبویه شیعه به سوی اداره حکومت رفت، اما نظامسازی اتفاق نیفتاد.
در صفویه چطور؟
صفویه هم به سوی نظامسازی رفت، اما اولاً مسائل حلنشده بسیاری باقی ماند و ثانیاً طبق نگاه و نظر روحانیت شیعه نبود. درواقع صفویه هرچند رویکرد شیعی داشت، اما مبنا و پایهاش نظر روحانیت نبود بلکه روحانیت از همراهی شاهان صفوی استفاده کردند. مثلاً صفویه نگاهی به حمایت از مستضعفین عالم نداشت، بلکه بیشتر به دنبال صیانت از ایران بود که البته اقدامات بزرگی هم انجام داد.
سربداران و حاکمیتی که تشکیل دادند هم نمیتوانست برای ما تجربه به حساب آید؟
سربداران هم دوره حاکمیتشان کوتاه و هم یک حاکمیت محلی بود و فقط در بخشهایی از خراسان رقم خورد و خیلی زود هم درگیر کشمکشهای داخلی شد و نتوانست ادامه دهد. انقلاب اسلامی تنها تجربه پایدار شیعه است که توانست بر اساس نظریه ولایت فقیه که پشتوانه محکم نظریه نظام انقلابی است، شکل بگیرد و ۴۰ سال با موفقیت جلو بیاید.
مواردی که تاکنون بیان شد بیشتر نظری بود، در عرصه عمل و ظرفیتهای کشور چطور؟ آنجا هم «نقطه صفر» بودیم؟
در عرصههای مختلف آنچه به دستمان رسید اگر نگوییم زیر صفر، در نقطه صفر بود یا بسیار نزدیک به صفر. پهلویها از محل درآمد نفت میتوانستند تمام زیرساختهای ایران را بسازند، اما کشوری را تحویل نظام انقلابی دادند که اغلب زیرساختهای آن مشکل داشت. زیرساختها مربوط به زندگی روزمره جامعه است. برای مثال وضعیت روستاها را در آستانه انقلاب رصد کنید، ببینید چطور با اصلاحات ارزی، کمر روستاها و کشاورزی شکست و آن مهاجرت گسترده اتفاق افتاد. البته عرض من بدین معنا نیست که در آن مقطع هیچ کاری صورت نگرفته است. در هر کجای دنیا هر حکومتی که بر سر کار بیاید اقداماتی را خواهد داشت؛ منظورم تناسب اقدامات با درآمدهاست. اگر هر حکومتی به جای پهلوی بود با آن درآمد نفتی میبایست زیرساختهای ایران را بسازد و تکمیل کند. کافی است نگاهی به ظرفیتهای مختلف کشور در آن زمان بیندازید، ما شرایطی را داشتیم که میتوانستیم در اقتصاد جهانی تعیینکننده شویم. اما شاه تمام هم و غمش این بود که خودش را ژاندارم منطقه و حامی منافع امریکا نشان دهد و این چیزی نبوده و نیست که شایسته مردم ایران باشد. پهلوی حتی اجازه نداشت به صورت وابسته توسعه پیدا کند. ارتش رضاخان در جنگ جهانی در طول ۸۰ ساعت شکست خورد و کشور را تحویل متفقین داد! همهجای دنیا وقتی مورد حمله قرار میگیرند، مقاومت میکنند، اما در ایران اصلاً مقاومتی نشد. جادههای ما واقعاً محدود بود. اسدالله علم در خاطراتش شرایط ایران را آورده که فرح و اشرف هم آنها را تأیید کردهاند. مثلاً نوشته برق مکرر میرفت! ببینید جمعیت آن زمان کلاً ۲۳ میلیون بود و برق مداوم میرفت، الان ۸۰ میلیون هستیم و با همه مشکلاتی که داریم، برق هم صادر میکنیم! مشکل اصلی پهلوی این بود که استقلال نداشت و بهشدت درگیر فساد بود. از طرفی مجبور بود برنامههای خارجیها را انجام دهد و از طرفی فساد درونیاش نمیگذاشت ظرفیتهای کشور را برای سازندگی بسیج کند. به همین خاطر است که میبینیم جمعیت ۲۵ میلیونی ایران، ۱۵ میلیونش بیسواد است، برق مرتب میرود، با اینکه ماشین به اندازه امروز نبود ترافیک وحشتناکی داشتیم، آب آشامیدنی در همه مناطق تهران وجود نداشت تا چه رسد به شهرستانها، روستاهای ما نه تلفن، نه راه و نه جاده داشتند. در حوزه علمی هم ما تقریباً صفر بودیم و فقط کارمان ترجمه بود. اینکه انگیزه و روحیهای وجود داشته باشد که خودمان صاحب سبک و حرف شویم و به دانش بشری چیزی بیفزاییم اصلاً وجود نداشت. در حوزه صنعت هم تنها در بعضی از صنایع مثل بعضی وسایل خانگی و خودرو مونتاژکار بودیم. در بحث موشک نهایتاً به پهلوی اجازه دادند موشک با برد ۸۰ کیلومتر بسازد که بعضی میگویند ساخته هم نشد. در صنایع نظامی هم واقعاً خیلی کنترل شده اجازه داشتیم چیزی بسازیم. در هستهای قرارداد بسته بودیم، اما شاه سرگردان بود و مرتب با نقض قراردادها مواجه میشد البته اگر اجازه هم میدادند نیروگاه داشته باشیم میشدیم مثل کره جنوبی که اداره نیروگاههایش با امریکایی هاست؛ شوخی نیست که ۳۵ هزار و در بعضی مواقع تا ۵۰ هزار مستشار امریکایی در ایران بود که اینها اجازه پیچ باز کردن به تکنیسینهای ایرانی نمیدادند. وقتی قطعهای خراب میشد، آن را میبردند در نجران عربستان و تعمیر میکردند که مبادا ایرانیها یاد بگیرند! اصلاً دوره قاجار و دوره پهلوی دوره انحطاط و تحقیر ملی است که عقبماندگیهای شرمآوری برای کشور ایجاد کرد. این رژیمها به خاطر عدم استقلال و سلطهای که وجود داشت اصلاً اجازه ورود به بعضی از زمینهها را نداشتند و اصلیترین دلیل این خفت این بود که به مردم تکیه نمیکردند. سرگور ازلی، سفیر وقت انگلیس در ایران بهصراحت میگوید برای حفظ منافع ما ایران باید در وحوشت و بربریت نگه داشته شود. وزیر خارجه روسیه هم تقریباً نزدیک به همین عبارت را دارد و در تاریخ میبینیم که حرفشان را عملی میکنند و در دوره ناصری میافتند به جان ایران و همه چیز را نابود میکنند بعد هم که دیدند احمد شاه قرارداد ۱۹۱۹ را امضا نکرد یا زیر بار راه آهن شمال به جنوب نرفت و گفت این خط به درد مردم ایران نمیخورد، رفتند رضاشاه را آوردند تا غارتگریشان هموار شود. البته باز هم عرض میکنم که نمیخواهم بگویم در دوران قاجار و پهلوی هیچ کاری صورت نپذیرفت و الان همه چیز عالی است بلکه معتقدم خیلی از این کاستیها جبران شده و خیلیها هنوز باقی مانده است. اما مهم این است که بدانیم وقتی قرار است از نقطه صفر آغاز کنیم دیگر نمیشود با نظریههای معمولی جلو رفت بلکه نیاز به رویکرد و نظام انقلابی داریم بهویژه ما که با پیشینه و نگاه تمدنی به دنبال تمدن نوین هستیم. چون به غیر از این نظریه نمیتوان به قلهها رسید. اصلاً اجازه نمیدهند. الان اقتصاد جهانی دست امریکاست و میبینید که با چین چگونه مواجهه میکند که مبادا چین از او بالا بزند. اگر ما نظریه نظام انقلابی را ترک کنیم باز کشیده میشویم به آن وضعیت و پیشرفتی هم اتفاق نمیافتد. مثل اتفاقی که در برجام افتاد و حالا در موشکی پیگیری میکنند و این هیچ انتهایی هم ندارد. من معتقدم اعاده استقلال ایران با انقلاب شد و تثبیتش با نظریه انقلابی.
یعنی در این ۱۵۰ سال اخیر هیچکدام از پادشاهان و حکومتها به سوی استقلال ایران نرفتند یا رفتند و شکست خوردند؟
در دوره قاجار پادشاهان تصمیم داشتند، اما راه را اشتباه رفتند و سه اشتباه کردند که موجب شد شکست بخورند؛ یکی اینکه به حرف منورالفکرها گوش دادند. آنها که دنبال ایستادگی و نظریه نظام انقلابی نبودند بلکه میگفتند شما به غربیها امتیاز بدهید تا بیایند و کشور را مدرن و پیشرفت ایجاد کنند. همین شد که ما ۷۰-۶۰ امتیاز به روس و انگلیس دادیم، اما کشور آباد نشد که هیچ بلکه کاملاً جای پای سلطهگران محکم شد و کار به جایی رسید که در ۱۹۰۷ ایران را به سه قسمت تقسیم کردند. یک بخش برای روسها، یک بخش برای انگلیس و یک بخش هم مستقل. در ۱۹۱۵ که آن بخش مستقل را هم بین خودشان تقسیم کردند. نامهای ناصرالدین شاه دارد خیلی تلخ است. در آن نامه مینویسد، امروز دولت ایران در دول عالم ضعیفترین و ذلیلترین دولت است. میگوید ما به اندازه بلغاری (بلغارستان امروز) هم نیستیم، به اندازه مونتهنگرو که تازه سمت استقلال پیدا کرده هم نیستیم، به اندازه چکسلواکی و مجارستان که تازه از عثمانی مستقل شدهاند هم نیستیم، یکبار انگلیس و روس بگویند ما استقلال نداریم دیگر! ما میخواهیم برویم شمال آن اعتراض میکند، میخواهیم برویم جنوب آن یکی اعتراض میکند. این نامه خیلی تلخ است و نشان میدهد چقدر ما تحت سلطه بودیم.
اشتباه دیگر قاجارها این بود که به ظرفیتهای داخلی توجه نکردند. وقتی دل به خارجی ببندی، اسیر نفوذ میشوی و به آنجا میرسی که ناصرالدینشاه میگوید من میدانم باید راه بکشم، میدانم باید از ینگه دنیا بذر تنباکو و... بیاوریم و در این کنار کارون بکارم، میدانم باید روی کارون سد بکشم، میدانم باید کارخانه بزنم و انواع محصولات را تولید کنم، اما نمیگذارند!
یک اشتباه دیگر قاجارها عدم توجه به پایگاه اجتماعی و مردمی است. آنها سعی نکردند با اصلاح رفتارهایشان پایگاه مردمیشان را بازسازی کنند. آنطور که باید از ظرفیت مرجعیت شیعه استفاده نکردند. این ظرفیت واقعاً میتوانست به قاجارها کمک کند. مثلاً اگر قاجارها اهل ایستادگی جدی بودند، وقت حمله نظامی با فتوای جهاد علما میشد مقاومت کرد، اما نفوذیها نگذاشتند. کمااینکه وقتی در دوره دوم جنگهای روس، علما فتوای جهاد دادند ظرف مدت سه ماه تمام مناطقی را که در قرارداد گلستان از دست داده بودیم باز پس گرفتیم. علمای در حوزه اقتصاد هم پای جهاد اقتصادی ایستاده بودند. برای نمونه شنیدهاید که عالم شیعی برای تحریم کالاهای خارجی و تقویت کالاهای داخلی فتوا میدهد که ما بر مردهای که کفنش از پارچه ایرانی نباشد نماز نمیخوانیم! قاجارها با خرابکاری جریان نفوذ از این ظرفیت غفلت کردند. یک نمونهاش را بگویم برایتان: مرحوم شریعتمدار استرآبادی از علمای دوره ناصری است. ایشان شاگردی دارد به نام ناظمالاسلام کرمانی که از شاگردان مرحوم شریعتمدار و مشروطهخواه سکولار است. کتابی دارد تحت عنوان «تاریخ بیداری ایرانی»؛ آنجا مینویسد مرحوم شریعتمدار اسلحه انفرادی (تپانچه) اختراع کرد و داد به ناصرالدین شاه و به او گفت این را بده تا تولید داخل شود. ناصرالدین شاه چند جا میگوید و آخرسر میدهد به یک کشور خارجی میسپارد! شریعتمدار ناراحت میشود، میگوید چرا این کار را کردی این را دادم که خودمان بسازیم. در یک مورد دیگر باز به ناصرالدینشاه میگوید اگر حمایت کنی ما میتوانیم ارابه آتشین بسازیم. ناظمالاسلام این را توصیف میکند میگوید ارابه آتشین وسیلهای است که مسافتی را میرود و از چهار طرف درش باز میشود و شلیک میکند! ببینید این برای دوره ناصری است، نه پهلوی! همین آدم ساعت میسازد و کلی کارهای دیگر که ناظمالاسلام روایت میکند. حتی در سال ۱۳۰۰ قانون اساسی اسلامی مینویسد. ببینید تازه ۱۳۲۴ منورالفکرها میروند قانون اساسی بلژیک و فرانسه و انگلیس را ترجمه میکنند و به خورد ملت ایرانی میدهد، اما او در سال ۱۳۰۰ قانون اساسی مینویسد و میدهد به شاه. مرحوم آقا شیخ آقا بزرگ تهرانی صاحبالذریعه مینویسد ایشان قانون را داد به شاه و شاه خواند و گفت خیلی خوب است اجرا کنید ولی فراماسونها نگذاشتند اجرا شود! ببینید این جریان نفوذ است! حتی امیرکبیر که تلاش میکند یکسری کارها را در ایران بکند بلافاصله توطئه کرده و میکشندش و میرزا آقا خان نوری را میآورند که همه دستاوردهای امیرکبیر را بر باد میدهد. حتی شما به دوره افشاری هم نگاه کنید میبینید با اینکه ما قوی بودیم و حتی نادرشاه، هند را هم گرفت، اما به همین آقای نادر اجازه ندادند در خزر نیروی دریایی داشته باشد لذا باز تأکید میکنم که نمیتوان بدون ایستادگی بر نظریه نظام انقلابی پیشرفت کنیم. حالا بعضی از این روشنفکران توصیه میکنند همین اشتباهات قاجار را برای پیشرفت تکرار کنیم. خب تاریخ دارد به ما نشان میدهد که ترک نظریه نظام انقلابی و عادیسازی چه نتیجهای دارد!
در دوره پهلوی چطور؟ آیا آنطور که گفته میشود رضا و محمدرضا برای استقلال کشور کاری کردند؟
دوره پهلوی که بدتر از قاجار است. این دوره، دوره سلطه است. به شاه گفتند توتون ویرجینیا خیلی خوب است، شما سعی کنید بذر این را بیاورید تا در ایران بکاریم. قرار شد شاه طی مذاکراتی مثلاً ۳۰۰ کیلو (دقیقش را یادم نیست) توتون بگیرد. شاه رفت در مذاکرات، از درخواست ۳۰۰ کیلو آمد پایین، آمد پایین تا شد یک کیلو! تازه همان یک کیلو را هم بهش ندادند! یا به رضا شاه اجازه ندادند ذوبآهن در ایران تأسیس کند. رضاشاه کارخانه ذوبآهن را از ایتالیا خرید، حالا کار نداریم که جانمایی آن را در کرج دیده بودند که اصلاً به منابع سنگ آهن نزدیک نبود، سوار کشتی کرد و راه افتاد سمت ایران، در دریا انگلیسیها کشتی را متوقف کردند؛ ذوبآهن را به محمدرضا هم ندادند و او مجبور شد ذوبآهن را از روسها بخرد که روسها هم یک کارخانهای که در اوکراین داشتند و نسل پنجم تکنولوژیشان بود به او دادند! ببینید این کارخانه دست دوم پنج نسل پیش دیگر چه خروجی داشت! انگلیسیهایی که خودشان رضاخان را آوردند و رضاخان بیشترین خدمت را به آنها کرد نمیگذاشتند پیشرفتی حاصل شود. انگلیسها اصلاً ایرانیها را آدم حساب نمیکردند، برای کار در ایران حق توحش میگرفتند. رضاخان را آورده بودند برای ادامه غارت نفت ایران. فکر کنید کل سهم ایران از درآمدهای نفتی ۱۲ درصد بود اگر انقلاب نشده بود، قرارداد دارسی تا سال ۷۲ و ۷۳ ادامه داشت! ظرفیتهای نظامی ما را اینها نابود کردند! رضاشاه که سر هیچ و پوچ ایلات و عشایر را لت و پار نکرد! نبود نظام انقلابی موجب شد در دوره پهلوی حتی به تمامیت ارضی ما تجاوز شود. بخوانید که اینها سر بحرین با ما چه کردند و چطور بحرین را از ایران جدا کردند. فیروزه را محمدرضا داد، حاکمیت ما در اروند و آرارات کوچک را رضاخان داد و واقعاً نتوانستند در مقابل خواست انگلیس مقاومت کنند. نوری سعید که انگلیسها در عراق بر او سلطه داشتند، از رضاخان خواست که حاکمیت اروند را به عراق بدهد. آن زمان کاظمی وزیر خارجه بود، اعتراض میکند و میگوید ما کلی روی اروند مطالعه کردیم، مگر کشک است! رضاخان یکدفعه برگشت و گفت بدهید بهش و حاکمیت ما در اروند رفت، چون انگلیس پشتش بود! اینها اینقدر در مقابل انگلیس و بعد از کودتای ۲۸ مرداد در برابر امریکا ذلیل بودند. در اسناد سفارت انگلیس داریم که بعد از ۱۷ شهریور شاه خیلی افسرده شده بود، به کارتر گفتند یک پیامی به شاه بده که دارد میمیرد، بالاخره کارتر راضی شد. سفیر انگلیس میگوید به اتفاق سفیر امریکا رفتیم که به شاه خبر بدهیم که قرار است کارتر به شما زنگ بزند؛ دیدیم شاه چمباته زده روی صندلی و فرو رفته در خودش، همین که به او گفتیم اعلیحضرت قرار است آقای کارتر با شما تماس بگیرد یکدفعه انگار فنرش باز شده باشد از جا پرید و گفت راست میگویید؟ تماس میگیرد؟ سفیر انگلیس ادامه میدهد که دو روز بعد از تماس کارتر دوباره رفتیم پیش شاه، دیدیم آن آدمی که آنطور در خودش مچاله شده بود و مثل معتادها چرت میزد، فقط با یک زنگ کارتر شق و رق دست به کمر دستور میدهد! این قابل توجه آنهایی باشد که میگویند محمدرضا پهلوی چشم آبیها را فلان کرد و آنها بودند که انقلاب را راه انداختند! این اوج استیصال و وابستگی است. اینها الان هم جمهوری اسلامی را همینطور میخواهند.
به نظر شما و با توجه به تجربههای تاریخی، چه میشود که نظام انقلابی افول میکند؟
همانطور که گفتم اول نفوذ است. جریان نفوذ در عرصههای مختلف از سینما، تئاتر و مطبوعات گرفته تا اقتصاد و سیاست دنبال برنامههایی است که مردم حاضر به دادن هزینه برای استقلال نباشند. یک مورد دیگر هم فساد مالی و اخلاقی است. این فساد ظرفیت مردمی نظام را میگیرد. بخش مهمی از پایداری نظام انقلابی معطوف به درون خودش است. خیلی باید در کارگزاران نظام انقلابی دقت شود، کسی که برای خوردن آمده باشد هرگز انقلابی نمیشود. کارگزاران نظام انقلابی باید نگاه توحیدی داشته باشند و این نگاه توحیدی باید در همه چیز از نگاه به مردم تا نهادسازی تبلور پیدا کند. نظام انقلابی باید دائماً خودش را پالایش کند و این ظرفیت پالایش را دارد. ما اگر سبک زندگی اسلامی را احیا کنیم خودبهخود دارای پالایش خواهیم بود. البته ظرفیتهای نظارتی و قانونگذاری هم باید رصد مداوم داشته باشند تا نظام انقلابی را پاک نگه دارند. اگر این نباشد به سرانجام انقلاب الجزایر دچار میشویم. انقلابی که ۲ میلیون شهید داشت، اما با دست کشیدن از نظریه نظام انقلابی به اینجا رسیده که دیگر نامی هم از این انقلاب وجود ندارد.