سرویس فرهنگوهنر جوان آنلاین_الهام صباحی: تمامی آثار مصطفی مستور را به پیشنهاد زهرا اسدی از دوستان و مربیان خوب داستاننویسیام در یک سیر مطالعاتی که مشخص کرده بودیم، براساس تاریخ نشر آثار مطالعه کردم؛ از اولین اثر «عشق روی پیادهرو» که در سال ۷۷ منتشر شده بود تا آخرین اثر که با نام «پیادهروی در ماه» سال ۹۷ منتشر شده بود. مستور ۱۸ کتاب را منتشر کرده که «زیر نور کم» مجموعه داستانهای چاپهای قبلی است و دو نمایشنامه، دو مجموعه شعر و یک کتاب عکس نگاری هم در بین این آثار است.
به نظرم جا دارد که آثار یک نویسنده در یک قطع چاپ شود، اما، چون مستور کتابهایش را با دو نشر «چشمه» و «مرکز» به چاپ رسانده است، طراحی متفاوتی در کتابها به چشم میخورد. البته نشر چشمه با تغییر رنگ این نظم را حفظ کرده است.
از شروع کتاب اول تا پایان آخرین اثر، حسی بین عصبانیت و شیفتگی در مطالعات من بود. آشنازدایی و ترکیب کلمات و بیان سینمایی مستور مطالعه خط به خط کتاب را در من تقویت میکرد و از سمتی همپوشانی آثار این عصبانیت را در من ایجاد میکرد که یک زیرکی در این نگارش هست که مرا فریب میدهد.
این زیرکی نقطه قوتی است؛ به صورتی که یک زنجیره از شخصیتهای مرتبط با هم را در میان آثار میبینید که شما را به اثر قبلی یا بعدی رهنمون میکند و همین موضوع باعث میشود شما برای خواندن آثار قبلی یا بعدی ترغیب شوید.
مستور در عین تسلط بر موضوع، شخصیتها را رها میکند، یک گزارشگر خوب است بهاندازه کم و قطرهچکانی اطلاعات میدهد، گاهی خیلی دور است و گاهی خیلی نزدیک. او به خوبی میداند چطور خواننده را شیفته و رها کند تا در یک نابسامانی بماند.
نابسامانی شخصیتهای داستانی مستور در همین زمانه ماست که هر روز در زیست شهری و انسانی خود با آن درگیر هستیم، آدمها را میشناسیم و نمیشناسیم. نزدیکیم ولی دوریم. این تم در تمامی آثار مستور در یک تناقض بین ایدهآلیستی بودن و سخیفبودن دیده میشود. آدمهای متفکر و فرهیخته که شبیه خودشان هستند با عادات مخصوص در مقابل آدمهایی که دچار روزمرگی و عادتهای آموخته شده هستند، این مواجهه را دوست داشتم. اگرچه مرا عصبی میکرد که مستور سیاهمشقهایش را در قالب کلمات به خورد من میدهد؛ سیاهمشقهایی که واقعاً از یک برنامه ذهنی چیده شده حکایت دارد. از اثر اول تا آخرین اثر به فاصله ۲۰ سال این ایده را در من تقویت میکند که مستور بیگدار به آب نزده و به دنبال سبک و سیاق خودش است و زنجیره آدمهایش در شهر ذهنش چیده شده و برای نوشتن به آنها مراجعه میکند و خدای گونه قسمتی را گزارش میدهد تا شاید به بطنی دیگر راه پیدا کند.
او در چهار بعد تفکر زیست آدمی یعنی مرگ، تنهایی، عشق و معنا درگیر است و هر بار با یکی از این ابعاد در قالب شخصیتهای افراطی برای نشان دادن اوج حقیقت ذاتی در این لایهها ظهور پیدا میکند.
نیمهشب از خواب بیدار میشوم تا سرنوشت آدمهای کتابهای مستور را بدانم و گاهی در اینترنت جستوجو میکنم. نادر فارابی کجاست و ترسی وجود مرا فرامی گیرد که عشق از دستان زیبای زنی به شبگردیها و سکوت و سقوط مردی انتقال پیدا کند. مستور را دوست دارم بهشدت مشتاق دیدارش هستم.