سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: آن روز را یادمان نمیآید. روزی که پا بر این دنیا گذاشتیم و موجودی ناتوان، ضعیف و کاملاً بیدفاع بودیم. روزی که ما گریان بودیم و پدر و مادرمان خندان. آنها از همان اولین دقایق زندگی تا آخرین نفس و لحظه عمرشان، آغوش گرمشان را برایمان باز کردند تا از گزند آسیبها در امان باشیم. چه شبها که تا صبح سعی در فراهم آوردن خوابی راحت برای ما پلک بر هم نگذاشتند و چه روزهایی که به سختی به شب رساندند. اولین قدم را با کمک آنها برداشتیم و اولین کلماتی که بر زبان آوردیم، نام پدر و مادرمان بود. با کدام جمله میتوان از این همه زحمات آنها تشکر کرد؟ با کدام ناز میتوان نوازشهای بیمنت و پیاپی آنان را جبران کرد؟
والدین بزرگترین نعمتهایی هستند که به ما عطا شدهاند و بیاحترامی به آنان از جمله گناهانی است که سخت بخشیده میشود. هرچند آنها آنقدر در مقابل فرزندان خود مهربانند که هرگز کینهای از آنان به دل نمیگیرند، اما به جا آوردن حق فرزندی و احترام به آنها کمترین کاری است که در مقابل آن همه لطف و محبت میتوان انجام داد. متأسفانه گاهی فرزندان ناسپاسی میکنند و از احترام و تکریم آنان غافل میشوند. استفاده از کلمات سبک را نوعی صمیمیت میدانند و جایگاه والای والدینشان را فراموش میکنند و گاهی نیز دانسته یا نادانسته دچار عاق والدین میشوند.
سالها پیش در هر شهر تنها یک آسایشگاه سالمندان وجود داشت. چون افراد سپردن والدین خود را به آسایشگاه نوعی قبح میدانستند. آنها اعتقاد داشتند پدر و مادربزرگها صفای هر خانهای و مانند گنجینهای از تجربیات و خاطرهها هستند. اما امروز سر هر خیابان یک مرکز نگهداری از سالمندان میبینیم. انگار چندی است این رفتار ناپسند به نوعی به مد اجتماعی تبدیل شده است.
متأسفانه امروزه برخی این مسئله را باکلاس بودن تلقی میکنند، اما نمیدانند این امر نه تنها کلاس نمیآورد، بلکه در آینده ما را نیز گرفتار میکند، چراکه دنیا دار مکافات است و قطعاً بازخورد منفی کار امروز ما در آیندهای نه چندان دور گریبان ما را نیز خواهد گرفت. در روایات، احادیث، داستانها، آموزههای قرآنی و... بارها و بارها از بیمحبتی فرزند به والدین خوانده و شنیدهایم.
با اندکی تدبیر و تأمل در این قبیل اتفاقات و رخدادهای تلخ دیروزی و امروزی در روابط بین برخی نوجوانان و جوانان با والدینشان میتوان به یک واژه رسید؛ بیمهری! جای بسی تأسف است که این بیمهرها گاهی با افتخار به دوستان و آشنایان اعلام میکنند که پدر یا مادرمان پیر شده بود و ما هم آنها را به آسایشگاه سپردیم تا برای کسی مزاحمت ایجاد نکنند و دردسر و زحمتی برای ما نداشته باشند! اما غافل از این هستند که پدر و مادرهای پیر زحمتهای بینقطهاند؛ رحمتهای الهی و سعادتهای دنیوی.
چطور میشود که از آن دستها و صدای مهربان دور ماند؟ مگر چه چیزی میتواند چنین آرامش بیانتهایی به انسان دهد؟ چه کسی مثل آنها بیمنت محبت میکند؟ زمانی که اسیر مشکلات و دغدغههای زندگی هستیم، تنها با گذاشتن سر بر پای والدینمان و کشیدن دست پر مهر آنان بر سرمان در یک لحظه تمام گرفتاریهایمان را فراموش میکنیم و قرین آرامش میشویم.