سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، رسیدگی به پرونده از پاییزسال۹۵ با شکایت مردی که در دام اعضای یک باند افغان گرفتار شدهبود به جریان افتاد. وی در حالی که به شدت مجروح شدهبود، بعد از انتقال به بیمارستان به پلیس گفت: «من نظامی هستم و برای کمک هزینه زندگی گاهی مسافرکشی میکردم. روز حادثه در میدان آریاشهر سه مرد افغان را به مقصد آذری سوار کردم. بین راه آنها شروع کردند به گریه و زاری و گفتند برادرشان در شهرک صنعتی در یک چاپخانه کار میکند و به خاطر یک سانحه مجروح شده است. آنها گفتند پولی ندارند که برادرشان را به درمانگاه برسانند به همین خاطر دلم سوخت و قول دادم آنها را تا شهرک صنعتی ببرم و برادرشان را به درمانگاه برسانم.» شاکی ادامه داد: «وقتی به شهرک رسیدیم متوجه شدم در طول مسیر دو خودروی دیگر که آنها هم چند مرد افغان بودند مرا تعقیب میکردند و چند مرد افغان دیگر نیز در مقصد منتظر ما بودند، تازه متوجه شدم که این ماجرا یک نقشه بوده است ولی راه نجاتی نداشتم. مردان افغان دست و پایم را بستند و به شدت کتکم زدند. سپس با چاقو چند ضربه زدند تا اینکه کارت مشخصاتم از جیبم افتاد. ناگهان یکی از آنها گفت او نظامی است به همین خاطر آنها تصمیم گرفتند مرا به قتل برسانند. چند نفر از آنها دست و پایم را گرفتند و یکی از آنها با چاقو گلویم را برید. چشمانم تار شد و زیر لب شهادتین را گفتم و در حالیکه صورت پسر ۱۶سالهام جلوی نظرم آمد بیهوش شدم. نزدیک اذان صبح به هوش آمدم و چشمم به سوی نوری در چند متری خودم افتاد. سینهخیز به هر سختی بود خودم را تا آن سوی نور کشاندم تا اینکه سگی در آنجا مرا دید. آن حیوان شروع به پارس کردن کرد و با صدای حیوان مردی از راه رسید و اورژانس و پلیس را خبر کرد.»
شاکی از مردان افغان به اتهام سرقت خودرو و آدمربایی و اقدام به قتل شکایت کرد. بعد از طرح شکایت تحقیقات در این باره به جریان افتاد تا اینکه خودروی شاکی کشف شد. در بررسی از خودرو مأموران دریافتند مردان افغان یک باند قاچاق موادمخدر هستند که بعد از انتقال مواد خودرو را رها کردهاند. در حالی که تحقیقات پلیس برای بازداشت اعضای باند ناکام مانده بود شاکی درخواست کرد دیه جراحتهای شدید وی از بیت المال پرداخت شود، بنابراین پرونده به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
صبح دیروز شاکی در همان شعبه حاضر شد و گفت: «روحیهام بعد از حادثه به شدت آسیب دید و باعث شد در بیمارستان روانی بستری شوم و همچنان داروی اعصاب مصرف میکنم. از طرفی تارهای صوتیام قطع شد و حدود یکماه صدا نداشتم تا اینکه پزشکان با پیوند تارهای صوتی کمی صدایم برگشت. قبل از این حادثه از قاریان قرآن در نیروهای مسلح بودم. همچنین مربی تیم ملی نوجوانان نیروهای مسلح بودم. بارها از طرف شهرداری برای برنامهها به عنوان قاری قرآن و مجری دعوت میشدم و خودش برایم منبع درآمد بود. این حادثه مرا از این توانمندیها ساقط کرد و همین امروز تیم ملی کشتی نوجوانان به کشور قزاقستان رفت، اما از آنجائیکه به خاطر صدایم توانایی اداره تیم را نداشتم از این مأموریت جا ماندم.» شاکی در آخر گفت: «همزمان با این حادثه متوجه شدیم همسرم باردار است. او همان روز حادثه خواب دیده بود که دو بره سفید در خانه هست، اما یکی از آنها شکمش سوراخ است. بعد از زایمان بود که دکترها گفتند قلب یکی از نوزادان سوراخ است و در این دو سال با هزینههای بسیار وزنش به ۶ کیلو رسیده است. تقاضا دارم حالا که متهمان شناسایی نشدهاند با درخواستم موافقت شود، زیرا چندین میلیون هزینههای درمانم شد و از طرفی به خاطر تحریمها هزینههای درمان فرزندم نیز خیلی زیاد است.»
در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.