سرویس بین الملل جوان آنلاین: در سال ۱۸۸۰ میلادی هیاتی از ژاپن راهی آسیای غربی شد تا از ایران و عثمانی دیدار کند. سرپرست هیات، یوشیدا ماساهارو بود که در آن هنگام ۲۸ سال داشت. همراه او کاپیتان فوروکاوا نوبویوشی ۳۱ ساله بود و پنج نفر دیگر از بازرگانان ژاپنی که به خصوص امیدوار بودند چای به ایران بفروشند. دورهی توسعه و پوستانداختن ژاپن بود و انها بسیار کنجکاو بودند ببینند دو ملت قدیم آسیایی - ایران و عثمانی - چطور دارند مدرن میشوند. یوشیدا ماساهارو از روشنفکران تجددطلب ژاپن عصر میجی به شمار میرفت، از آنهایی که در ایران بهشان «غربزده» میگوییم و حرص و ولع زیادی داشتند که نه تنها اروپایی شوند که حتی جزو ملل متمدن اروپایی هم شناخته شوند!
هیات ژاپنی مخصوصا با ناو جنگی هیای (Hiei) رهسپار خلیج فارس شدند تا مثلا قدرت و عظمت ژاپن را به رخ بکشند. از بوشهر عازم تهران شدند و گویا سفر سختی هم داشتند تا به پایتخت رسیدند.
یوشیدا و فوروکاوا روز ۲۷ سپتامبر ۱۸۸۰ برای دیدار ناصرالدینشاه عازم قصر شدند. آداب دربار ایران قبلا با یوشیدا مرور شده بود: باید جلوی در تالار کفشهایش را بکند و در تالار با قدمهای شمرده و آهسته پیش برود. اما یوشیدا، که شمایل اروپایی داشت و لباس و کلاه فرنگی پوشیده بود، حاضر نبود کفشها را دربیاورد و اصرار داشت که کار «متمدنانهای» نیست.
وزیر خارجهی ایران به یوشیدا میگوید، این رسم عام ایرانیهاست که وقتی وارد خانه میشوند کفشها را در میاورند.
البته که ژاپنیها کفشها را در میآوردند - هنوز هم چنین رسمی دارند -، اما یوشیدا پایش را در یک کفش کرده بود و حاضر نبود بیکفش وارد قصر شود. بگومگو داشت بالا میگرفت که رییس تشریفات سلطنتی، ظهیرالدوله اشیک آقاسیباشی، درایت به خرج داد و مناقشهی دیپلماتیک را حل کرد. به یوشیدا گفت که مرحمت خاصه نصیبش شده، برای او استثنا قائل میشوند و اجازه میدهند با کفش وارد قصر شود. مشکل حل شد!
چند روز بعد یوشیدا وزیر مختار انگلیس را میبیند. ماجرای کفشها به گوش تامسون رسیده بود و او به یوشیدا بابت این سنتشکنی آفرین میگوید.
چهاردهسال دیرتر، یعنی سال ۱۸۹۴، یوشیدا سفرنامهی ایران را منتشر میکند. دست بر قضا، این آدم غربزده درس جالبی از مشاهداتش در ایران گرفت و بعدها به ژاپن توصیه میکند که مبادا دچار تجددخواهی ظاهری و تقلید صرف از فرهنگ غربی شود و هویتاش را ببازد.
تنها تصویر موجود از یوشیدا
منبع: این مطلب در کانال ماقال منقول و به قلم علیرضا اشراقی منتشر شده است.