آيدين تبريزي
چندي پيش با يک تحليلگر فرهنگي سخن ميگفتم. او در اثناي حرفهايش گفت ما از يک شيفتگي 400 ساله به توليدات خارجي رنج ميبريم. از اولين تماسهايي که از دوره صفويه و بعد از انقلاب صنعتي با غرب گرفته شد و تبادلات کالايي به شکل واردات ماشينها و دستگاهها آغاز شد، آرام آرام اين تفکر در ميان ايرانيها رواج يافت که جنس خارجي خوب و مرغوب است.
درست است که اگر ما ميخواهيم کالاي ايراني جايگاه خود را بازيابد بايد دست به اقداماتي بزنيم، مثلاً دولت و نهادهاي مربوطه جلوي واردات کالاي قاچاق خارجي را بگيرند يا فيالمثل قوانين و اجراي آنها به گونهاي باشد که در نهايت توليدکنندگان ايراني در يک فضا و بستر بهتر بتوانند فعاليت کنند. درست است که اگر ما ميخواهيم کالاي ايراني ارج و قرب پيدا کند بايد اصلاحات عمدهاي در سيستم بانکي کشور ايجاد کنيم، چون توليدکننده عملاً با بهره 20 و 25 درصد ميخواهد در اين کشور توليد کند و سياستهايي از اين دست... اما سخن بر سر اين است که به موازات اين اقدامات بيروني و دولتي و حاکميتي ما نياز به يک تحول و انقلاب ديدگاه درباره کالاي ايراني داريم چون اگر حتي فضا براي رشد و توليد کالاي خارجي فراهم شود اما مصرفکننده ايراني همچنان اصرار داشته باشد از کالاي خارجي استفاده کند حتي با وضع تعرفههاي سنگين هم نميتوان مصرفکننده را مجبور به خريد کالاي ايراني کرد، بنابراين يک نکته مهم در اين باره تحول ديدگاه در فرهنگ عمومي ما نسبت به کالاي ايراني است. البته از اين نکته هم نبايد غافل ماند که متأسفانه به دلايل مختلف برخي از کالاهاي ايراني که به نظر ميرسد خودروي سردمدار آنها باشد در اين سالها کاملاً از قافله تحولات روز جا مانده و اگر امروز از مصرفکنندگان ايراني بپرسيد احتمالاً بالاترين شکايتها درباره کيفيت نازل مربوط به توليدکنندگان خودروي داخل باشد، اما با اين همه ما در بسياري از کالاها توانستهايم اقلامي باکيفيت و رقابتي تهيه کنيم. شايد اين تأسفبار باشد که بارها در رسانهها شنيدهايم يا از زبان توليدکنندگان پوشاک به گوشمان رسيده که چون در ميان ايرانيها و مشتريها جا افتاده است که اجناس ترک باکيفيت و مرغوب هستند مجبورند اجناس خود را به نام برندهاي ترکيه ارائه کنند يا برندهاي مشهور ديگر تا هم بتوانند جنس خود را زودتر بفروشند و هم با قيمت بالاتر. در واقع ما در اينجا با يک محدوديت ذهني و رواني و فرهنگي روبهرو هستيم که جا دارد روي اين چالش رواني و فرهنگي کار شود. از اين زاويه جاي خالي برنامههايي از اين دست به ويژه در رسانه ملي کاملاً محسوس است. اينکه در برنامههايي جذاب و خلاقانه و نه به شکل خشک و دستوري به مخاطبان اين پيام فرستاده شود که مقاومت آنها در برابر خريد کالاي ايراني احتمالاً ربطي به کيفيت کالا ندارد و ريشه در باورهايي دارد که چندان قابل دفاع نيستند.
يادم ميآيد چند ماه پيش يکي از توليدکنندگان ايراني شکلات، کليپ خلاقانهاي در اين باره ساخته بود. اين توليدکننده در اين کليپ نشان ميداد که محتويات قوطي شکلات خارجي را خالي ميکنند و در قوطي شکلات خارجي، شکلات ايراني ريخته ميشود و اين دو قوطي يکي به اسم برند ايراني و يکي به اسم يک برند خارجي به ميان مردم برده ميشود. در واقع يک نوع شکلات در اين ظرفها وجود دارد. هر دو شکلات ايراني است اما يکي به اسم برند ايراني و ديگري به اسم برند خارجي و نکته جالب اينجا بود که وقتي افراد اين دو شکلات را ميچشيدند اغلب تأييد ميکردند که شکلات برند خارجي خوشمزهتر است. اتفاقي که از يک سو هم خندهدار بود، چون ما تماشاگران ميدانستيم که در واقع آنها يک نوع شکلات را خوردهاند و هم از سوي ديگر بسيار غمبار که چرا ما ايرانيها اينچنين درباره توليدات داخلي گارد بستهاي ميگيريم و اين گارد بسته اطلاعات غلطي به مغز ما ميفرستد، طوري که مزه شکلات ايراني در ظرف خارجي را خوشمزهتر از مزه همان شکلات در ظرف ايراني مييابيم.
و پرسش جدي در اين زمينه اين است که آيا اين اتفاق صرفاً درباره شکلات روي ميدهد؟ اگر منصف باشيم احتمالاً به اين نتيجه خواهيم رسيد که نه! اين اتفاق ميتواند درباره اجناس ديگر هم روي دهد. از لوازم خانگي بگيريد تا لوازم اداري و بيمارستاني و آزمايشگاهي تا دستگاههاي صنعتي و نظاير آن. به نظر ميرسد اگر ما به دنبال اين هستيم که تحولي در اقبال به کالاي ايراني روي دهد هر کسي بايد از خود آغاز کند و از خود بپرسد آيا واقعاً آن جنس خارجي به آن خوبي که در ذهن من حضور دارد در واقعيت هم آن گونه است و جنس ايراني به آن بدي که در ذهن من حضور دارد در واقعيت هم به آن بدي است و از خود بپرسد که چند درصد از اقبال به کالاي خارجي معطوف به تبليغات و فشار افکار عمومي است که اکثر آدمها را گرفتار ميکند؟