سمانه صادقي
نفوذ دوفرقه «ازليه» و «بابيه» به فرآيند سياسي ايران از جمله سرفصلهاي شاخص تاريخ معاصر به شمار ميرود. درباره اين پديده كه براي آغازين بار درآستانه مشروطيت و وقايع بعدي آن رخ نمود، گمانهها و تحليلهاي فراواني وجود دارد كه شمهاي از آن در مقالي كه پيش روي شماست، مورد اشاره قرار گرفته است. اميد آنكه مقبول افتد.
پس از وفات محمدشاه و به سلطنت رسيدن ناصرالدين ميرزا وليعهد در تاريخ 1264ق، ميرزا تقيخان اميركبير به مقام صدارت برگزيده شد اما پس از چندي اغلب شاهزادگان و درباريان و اعيان عليالخصوص مادر شاه -كه تاب درايت و كارداني و شيوه صدارت ميرزا تقي خان را نداشتند- خواستار عزل و تبعيد و مرگ وي از شاه شدند. با مرگ ميرزا تقيخان دوباره بيثباتي و هرج و مرج در دربار رواج يافت. به همين روي شاه، ميرزا آقا خان نوري را به مقام صدارت برگزيد ولي پس از چندي وي را نيز عزل كرد و از طرفي حاجي ميرزا حسين خان ملقب به مشيرالدوله را كه تربيت شده فرنگ و وزير سنديكاي ايران در اسلامبول بود به كشور فراخواند. اما اوضاع نابسامان كشور مشيرالدوله را بر آن داشت كه مشاهداتش از جنبشهاي قانونخواهي اروپا را كه در اسلامبول آن روزگار بازتاب گستردهاي داشت را در ايران اجرايي كند. وي با جلب نظر شاه توانست مجلسي براي مشورت وزرا در شوال 1289 افتتاح كند. ميرزا حسين خان همچنين 9 وزارتخانه در دربار تشكيل داد. ايجاد فضاي خفقان در كشور، پرداخت ماليات و گراني و كمبود ارزاق ناشي از احتكار چنان عرصه را بر مردم تنگ كرد كه نهايتاً در سال 1313 ق ميرزا رضاي كرماني، سلطان صاحبقران را در حرم حضرت عبدالعظيم به ضرب گلوله از پا درآورد.
زمينههاي شكلگيري جنبش مشروطه
اوضاع فلاكتبار مردم و نابسامان كشور با به سلطنت رسيدن مظفرالدین ميرزا نيز بهبود نيافت هر چند عبدالحسين ميرزا و سپس ميرزا عليخان امينالدوله به جاي اتابك اعظم بر تخت صدارت نشستند ولي پس از چندي دوباره ميرزا علياصغرخان به عنوان صدراعظم برگزيده شد. چون مظفرالدين شاه نيز همچون پدر هوس سفر به اروپا را در سر داشت و براي درمان بيمارياش به وي پيشنهاد شده بود به ويشي يا كارلسباد برود، اما از آنجا كه خزانه خالي بود، امينالدوله نتوانست اين هزينه را تأمين كند و براي همين از مقام صدارت كنار گذاشته شد. امضاي امتيازنامهها و واگذاري منابع كشور به دول خارجه، نابساماني اوضاع دربار و عزل مكرر صدراعظمها، خاموش كردن صداي مخالفان، اوج گرفتن هرج و مرج در كشور و نارضايتي مردم از استبداد شاهزادگاني كه به عنوان والي در مناطق مختلف حكومت ميكردند فضا را براي توسعه محافل آزاديخواه فراهم آورد. اما پيروان فرقه ازلي و ماسوني با نفوذ در محافل آزاديخواهان و تأسيس انجمنهاي مخفي نقش مهمي در هدايت و به ثمر رسيدن مشروطيت داشتند. بنا به نوشته پروفسور ميس لمبتن: «يكي از مجامع، دسته مخفي فراماسونها بودند كه آنها اصطلاحاً فراموشخانه ناميده ميشود. عدهاي از اشخاص كه بعداً رهبري انقلاب مشروطيت را عهدهدار شدند، جزو دسته فراماسونها بودند.»
نخستين جلسه انجمن مخفي
انجمن مخفي که دومين انجمن مهم آن دوران بود نامي نداشت و به وسيله ملكالمتكلمين و سيدجمالالدين واعظ كه هر دو از اعضاي برجسته لژ فراماسوني ايران بودند، رهبري و اداره ميشد. مهدي ملكزاده فرزند ملكالمتكلمين در خصوص شكلگيري و تشكيل نخستين جلسه اين انجمن مينويسد: «در آن زمان، مجالس كوچك از آزاديخواهان در مركز و شهرهاي بزرگ به طور خفا تشكيل مييافت... خوشبختانه نهضت فرهنگي كه در آن سالها به دست آزاديخواهان برپا شد و كتابخانه ملي كه در تهران تأسيس گشت، افراد روشنفكر و آزاديخواه مركز را به هم نزديك كرد... رهبران آزاديخواهان كه از دير زماني با هم سر و سري داشتند و در مجامع سري گرد هم جمع ميشدند، موقع را مناسب ديدند كه اين گروه منزوي و منفرد و بيسر و سامان را گرد هم جمع كرده و طبق اساسنامهاي كه تهيه كرده بودند، شروع به فعاليت اجتماعي كنند... پس از مشاوره زياد، باغ ميرزا اسماعيل خان ميكده را در خيابان گمرك كه در آن زمان محل كمجمعيتي بود و به غير از در عمومي يك در متروك كوچك در صحراي معروف امينالملك داشت، انتخاب نمودند و جماعت را در آنجا براي عصر روز دوازدهم ربيع الاول 1322 هجري دعوت كردند.»
نفوذ بابيان و ازليان بر انجمنهاي آزاديخواه
آنطور كه ميگويند حدود نيمي از اعضاي آن جلسه بابي و ازلي بودند. سيدجمالالدين واعظ در اين رابطه ميگويد: «نفرات بابي- ازلي بر آن انجمن حاكم بود و بيشتر حاضران آنگونه ميانديشيدند.» با نگاهي به متن گفتوگوهاي انجام شده در اين جلسه، به خوبي ميتوان دريافت كه هدف از تشكيل چنين جلساتي، صرفاً درمان درد ملت ستمديده ايران نبوده و انگيزههاي استعماري و فرقهگرايانه در آن نقش داشته است.
قطعنامهاي براي هدايت جنبش
در آن جلسه كه بيش از پنج ساعت به طول انجاميده بود، قطعنامهاي 18 مادهاي قرائت شد و به امضاي اعضا رسید، رياست جلسه بر عهده شيخ مهدي شريف كاشاني - يكي از پيروان فرقه ازليه كه با صبح ازل پيشواي اين فرقه در قبرس ديدار داشته - قرار داشت. بخشهايي از قطعنامه مصوب بدين شرح است:
- اشخاص متنفذ و پاكنيت را در جرگه آزاديخواهان وارد كنيم.
-در اين اختلافات و دودستگي ميان پيروان عينالدوله و طرفداران ميرزا علياصغر خان اتابك، حداكثر استفاده را براي پيشرفت منظوري كه داريم بنماييم.
-به آتش اختلافاتي كه ميان دو دسته مذكور شعلهور شده، دامن بزنيم و مخالفين عينالدوله را كمك نموده، تشويق به پايداري بنمايیم.
- اشخاص جاهطلب را به مخالفت با دولت و دستگاه فعلي تشويق كنيم.
- با حوزه علميه نجف ارتباط پيدا كرده و مفاسد دستگاه كنوني و مخاطراتي كه براي مملكت در پيش است را به آنها خاطرنشان كنيم.
- در ميان شاهزادگان و رجال دولت كساني كه ناراضي هستند، جمع كرده و با خود همفكر كنيم.
- در ميان روحانيون متنفذ تهران، با آنهايي كه جسارت و شجاعت دارند، بدون اينكه از منظور ما آگاه شوند، همكاري كنيم.
- اگرچه مردان و روشنفكري كه در ميان دولتيان هستند، ترسو و محافظهكار ميباشند، ولي چون اطلاعاتي از سياست جهان دارند، بايد با آنها به طور مخفيانه مشورت كرد و نظامنامه اصلاحي كه پس از موفقيت بايد اجرا كرد اول تهيه و آماده كرد.
- رفقا مكلفند دستگاه ژلاتين تهيه كرده شبنامههاي مهيج در ميان مردم منتشر كنند.
- براي اينكه از اول كار دچار حمله مخالفين و مستبدين و ملاهاي رياكار نشويم، رفقا بايد تمام مطالبي را كه به وسايل مختلفه منتشر ميكنند، با احكام اسلام مسابق كنند و چيزي كه حربه تكفير به دست بدخواهان بدهد، ننويسند.
- به برادران تذكر داده ميشود كه در كشورهاي آسيايي و شرقي بيش از هر چيز از جاهطلبي اشخاص ميتوان استفاده كرد و چون در ميان روحانيون و رجال دولت و شاهزادگان مردان جاهطلب و خودخواه بسيارند، ما بايد با تشويق و تحريك آنها حداكثر استفاده را براي به وجود آوردن انقلاب و رسيدن به مقصودي كه داريم، بنماييم.
- گرچه در سرلوحه مرام آزاديخواهان جهان آزادي عقيده است، ولي به واسطه مشكلاتي كه در پيش است اكيداً به برادران توصيه ميكنيم كه از اين به بعد از حضور در مجالس ديني و مذهبي، غير از مجالس اسلامي خودداري نمايند و وسيله به دست بدخواهان ندهند.
كميته منتخب 9 نفره
تمام موارد-كه حكايت از خط مشي اين به اصطلاح آزاديخواهان داشت- بيهيچ مخالفتي به تصويب حاضران جلسه ميرسد و براي آنكه در ابتداي راه خطري متوجه جنبش نشود، 9 نفر به عنوان سرپرست آن جماعت انتخاب ميشوند. ملكالمتكلمين، سيد جمال واعظ، سيد محمدرضا مساوات، سيداسدالله خرقاني، شيخالرئيس ابوالحسن ميرزا، آقا ميرزا محسن برادر صدرالعلما، ميرزا سليمان خان ميكده، حاجي ميرزا يحيي دولتآبادي، ميرزا محمدعلي خان نصرتالسلطان.
ملكزاده در مورد كميته منتخب 9 نفره يا به گفته وي كميته انقلاب و فعاليتشان مينويسد: «اولين موضوعي كه مورد نظر و تصويب كميته قرار گرفت، فرستادن نمايندگان برگزيده و باشخصيت به حوزه علميه عتبات بود، زيرا در آن زمان حوزه علميه نجف مركز روحانيت و مرجع تقليد بيش از 100ميليون مسلمان شيعه جهان بود و آن جامعه علم كه از بزرگترين روحانيون آن زمان تشكيل يافته بود، بر روح و عقايد ايرانيان حكومت مطلقه داشت و هرگاه تمايلي از طرف آنها نسبت به اسامي مشهود ميشد، مردم از آن پيروي ميكردند. اين بود كه كميته سيد جمالالدين واعظ را- كه در فضل و دانش معروف در ايران بود...- به علاوه عمويش صدراصفهاني يكي از روحانيون مرجع تقليد كه در نجف ميزيست و سيداسدالله خرقاني كه سالها در نجف روزگار گذرانده و به مقام اجتهاد نائل شده بود و سيد محمدرضا مساوات كه به حوزه علميه نجف آشنا بود... به سمت نمايندگي براي رفتن به عتبات انتخاب نمودند و به آنها تأكيد كردند كه هرچه زودتر به طرف مقصود حركت كنند.»
تلاش براي جذب روحانيون بانفوذ تهران براي همكاري
در آن دوران روحانيون زيادي در تهران حضور داشتند اما تنها چهار نفرشان روحانيون تراز اول مركز به شمار ميرفتند؛ حاج شيخ فضلالله نوري اعلم علماي تهران، ديگري حاج ميرزا ابوالقاسم امام جمعه (داماد شاه) و سيد محمد طباطبايي و سيدعبدالله بهبهاني. مهدي ملكزاده در خصوص سيد محمد طباطبايي مينويسد: «طباطبايي مردي بود در تمام معني كلمه يك روحاني حقيقي و تا حدي آگاه به اوضاع جهان و دشمن ظالمين و... با عدهاي از روشنفكران و احرار، مخصوصاً آنهايي كه در جمعيت فراماسون عضويت داشتند، سر و سري داشت و با آنكه در مجامع امرار رسماً عضويت نداشت از افكار آنها اطلاع داشت و با رهبران آنها تشريك مساعي ميكرد.» جلب همكاري و نزديكي سيد عبدالله بهبهاني و ميرزا سيد محمد طباطبايي و تشويق آنها به مخالفت با دولت مسئله بسيار مهمي بود به همين خاطر دو نفر از محارم بهبهاني براي جلب اعتماد و همكاري وي با طباطبايي از سوي كميته انتخاب ميشوند، بيآنكه وي از مقاصدشان اطلاع يابد.
گراني قند و تنبيه تجار، كليد آغاز نهضت
جلسات پنهاني كميتهها و سخنراني در منابر توسط اعضا براي مردم ادامه داشت اما آغاز ماجرا با گران شدن قند در تهران به دست تجار شكل گرفت. بدين صورت كه علاءالدوله حاكم وقت تهران 17 نفر از بازرگانان و دو سيد را به جرم گران كردن قند در حياط مسجد شاه فلك ميكند و اين كار با تأييد عينالدوله صدراعظم وقت انجام ميشود. هنوز چند ساعتي از چوب خوردن تجار نگذشته سران نهضت در منزل ملكالمتكلمين جمع ميشوند و ميرزا حسن رشديه كه شاهد و ناظر وقايع بوده، به نقل آنچه گذشته ميپردازد.
نقش سران ازلي نهضت در تنبيه تجار
راپرتي كه ميرزا حسن رشديه به شريف كشاني مينويسد، به خوبي گوياي نقش وي در ماجراي چوب خوردن تجار است. وي در اين نامه مينويسد: «چون تجار و كسبه را ديدم كه از آقايان كنارهگيري دارند، صلاحاً امروز رفتم جناب علاءالدوله حاكم را ملاقات كردم. گفتم: هرچه در اخلال امور صدراعظم اقدامات كرديد، اثري ندارد ولي امروز ميتوانند به يك اقدام تمام مقاصد خود را نائل شوند؛ يعني عينالدوله به كلي معزول شود. اول از شنيدن اين كلام تحاشي كرده كه بهتر از اين صدراعظم ديده كه به عزلش بكوشيم؟ مرا چرا متهم ميكنيد كه عليه ايشان اقدام كرده باشم؟ چند فقره از اقدامات محرمانهشان را ذكر كردم. دانستند كه من بيخبر نيستم. آنگاه فرمودند: حالا چه بايد كرد؟ گفتم: شما حاكم هستيد. فردا دو، سه نفر از تجار را به يك مستمسكي چوب بزنيد تا تجار به علما بگروند. تجار كه به علما مع بشوند، صدراعظم معزول ميشود و مقاصد شما حاصل ميگردد. فرمود: عاقبت من به كجا ميرسد؟ گفتم: از حكومت معزول و به صدارت يا وزارت منصوب ميشويد. قبول كرده، قول داد كه فردا اقدام خواهد شد.»
ملكزاده همچنين در خصوص اظهارات رشديه پس از فلك شدن تجار به دست حاكم مينويسد: «ميرزا حسن رشديه همان شب در انجمن مليون اظهار كرده بود كه من امروز در دارالحكومه بودم و شاهد و ناظر چوب خوردن تجار بودم و ميتوانستم وساطت كنم و مانع شوم كه آنها را چوب نزنند ولي چون منظور ما برپا كردن انقلاب است، نه فقط مانع آن عمل خلاف نشدم بلكه تا حدي هم او را تحريك كردم.»
نخستين اقدام سران انجمن آن بود كه به سرحوزههاي پنج نفري كه از چندي قبل تشكيل داده بودند، اطلاع دهند جلساتشان را به طور مستمر تشكيل دهند و هرچه ميتوانند به آتش ماجرا كه روشن شده، دامن بزنند و مردم را به مقاومت در مقابل دستگاه تشويق نمايند و در مجامع عمومي، خصوصاً جلساتي كه در خانه روحانيون تشكيل ميشد، شركت كرده و به مردم و تجار اميدواري بدهند. عدهاي از آزاديخواهان مأمور شدند كه با روحانيون مخالف دولت تماس بگيرند و آنان را براي همكاري ترغيب نمايند. به همين خاطر عدهاي از مردم و بازاريان و علما به مدرسه مروي رفته در آنجا اجتماع ميكنند.
آغاز هجرت صغري
به قول آن ضربالمثل معروف «ما را از آن نمد كلاهي است»، آزاديخواهان وابسته به فرقههاي گوناگون در پي براندازي حكومت قاجار و تغيير شيوه مديريتي و فرهنگي کشور به سبك اروپايي، شاهزادگان مغلوب همچون مشيرالدوله در پي كسب منصب بهتر و مردم بخت برگشته در پي لقمهاي نان بودند!
همانطور كه سران انجمنهاي سري ميخواستند، آتش اعتراضات هر روز داغتر ميشد. با اين همه گفتوگوها با دولت به نتيجه نرسيد تا اينكه يك دفعه تجار كاروانسراها و بازار را بسته و با اطلاع سيدعبدالله بهبهاني در حرم حضرت عبدالعظيم متحصن و خواستار عزل موسيو نوز بلژيكي (وزير كل گمركات ايران)، عينالدوله (صدراعظم)، علاءالدوله (حاكم تهران) و عسگر گاريچي(كنترلچي ترابري ميان تهران- قم) ميشوند. اما بعضي از دولتيان و سران انجمن محرمانه به بهبهاني پيغام دادند كه «مسئله عزل موسيو نوز چندان اهميتي ندارد، به جهت اصلاح امور مملكت عدالتخانه بخواهيد.» پس از كشمكشهاي بسيار و با گذشت يك ماه نهايتاً محمدعلي ميرزاي وليعهد به منزل تجار ميرود و به آنها وعده ميدهد در جهت رسيدن به خواستههايشان ايشان را همراهي كند. سپس عرايض آنها را به گوش شاه ميرساند و پس از دريافت جواب مساعد از شاه تجار را از اين موضوع باخبر ميكند و همين سبب بازگشت تجار به شهر و گشايش بازار ميشود. اين مسئله در حالي رخ ميدهد كه سيدعبدالله بهبهاني از توافق تجار بياطلاع بوده است.
هجرت كبري و صدور فرمان مشروطيت
پس از گذشت يك سال متحصنان كه تا آن روز خواستار ارزاق ارزان و عزل موسيو نوز بودند از آنجا كه تغييري در رويه اداره كشور مشاهده نكردند در 24 تير 1285 تصميم به هجرت گرفتند. به همين روي سيد محمدطباطبايي و سيد عبدالله بهبهاني رهبري گروهي هزار نفري به قم را بر عهده گرفتند. سه روز پس از آن، آيتالله شيخ فضلالله نوري نيز همراه با جمعيت بسياري از مردم تهران به سمت قم رهسپار شد. اين مهاجرت موجي از يك قيام در سراسر كشور ايجاد كرد بهطوري كه علماي ديگري همچون آقا نجفي اصفهاني و آخوند ملا قربانعلي زنجاني نيز به اين تحصن پيوستند. در اين دوران سيد عبدالله بهبهاني اخبار تحصن را با تلگراف به شريف كاشاني ميرساند. با گسترش دامنه اعتراضات مردم و فتاواي علما نهايتاً عينالدوله استعفا کرد و ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله كه در طول جريانات نهضت با سران انجمنها در تماس بود، به صدراعظمي رسيد و مظفرالدين شاه به الاجبار فرمان مشروطيت را در قالب نامهاي به صدراعظم صادر كرد.
انحراف نهضت
در اين ميان تنها شهيد آيتالله شيخ فضلالله نوري بود كه پس از تشكيل نخستين جلسه مجلس و تصويب قانون اساسي بر اساس نسخه اروپايي، به فتنه پي برد و دست انگليس را كه همچون دم خروس از زير نهضت مشروطه بيرون زده بود مشاهده كرد. دكتر عبدالهادي حائري در خصوص علت جدايي شيخ فضلالله از جريان مشروطيت مينويسد: «پس از تصويب قانون اساسي شيخ فضلالله که متوجه شد مشروطه با اسلام سازگاري ندارد، از ديگر رهبران روحاني انقلاب جدا شد و به مخالفت با تصويب قوانين برگرفته از قوانين غربي پرداخت.» وي معتقد بود براي مطابقت اين قوانين با قوانين اسلام پنج نفر از مجتهدين تراز اول تهران به انتخاب علما، امور مجلس را تحت نظرات خود قرار دهند؛ امري كه نهايتاً رخ نداد و به فتح تهران و پس از آن خودسازي نهضت مشروطه ايران به دست اعضاي انجمنهاي سري انجاميد.