
بنده هيچ دشمني و مخالفتي با عرفان نظري ندارم. گفته ميشود: «الانسان عدوّ لما جهله». بنده هيچ ورودي در عرفان نظري ندارم، اما هيچ عداوتي هم ندارم؛ منتها اعتقادم اين است كه ما نبايد عرفان را به معناي الفاظ و تعبيرات و فرمولهاي ذهني مثل بقيه علوم ببينيم. عرفان، همان مرحوم قاضي است؛ مرحوم ملا حسينقلي همداني است؛ مرحوم سيد احمد كربلايي است؛ عرفان واقعي اينهاست. مرحوم آقاي طباطبايي خودش فيلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشك در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه كه در عرفان از ايشان معهود است، عرفان عملي است؛ يعني دستور، تربيت شاگرد؛ شاگرد به معناي سالك.
عرفان نظري بايد به سلوك بينجامد. خب، موضوع عرفان، ذات مقدس پروردگار است. موضوع عرفان، خداست. از اين جهت، برتر از همه علوم است. خب، اين خدا بايد در زندگي كسي كه اهل عرفان است، تجلي پيدا كند. ما كساني را ديديم كه گفته ميشد در عرفان نظري از همه بهترند، اما در عرفان عملي يك قدم برنداشته بودند. ما افراد اينجوري را ديديم و درك كرديم كه اصلاً مسائل سلوكي و اينها را لمس نكرده بودند. آنچه كه من به آن تكيه دارم، اين است كه واقعاً يك حركت عملي ديده شود؛ كه اين در مورد اهل معقول، به طور عام مطلوب است. آن كساني هم كه به عنوان اهل حكمت و اهل معقول شناخته شدند، غالباً كسانياند كه اين جنبه معنوي در آنها وجود داشته است.
بيانات رهبر انقلاب در ديدار اعضاي مجمع عالي حكمت اسلامي ۲۳ /۱۱/۹۱.