محمد اسماعیلی
تضعيف فرهنگ انقلابي – مذهبي در جامعه ايراني و در مقابل عجين شدن با عناصر فرهنگي غرب و احساس همذاتپنداري با آن يكي از اهداف نظام سلطه در مقابل جمهوري اسلامي ايران در طول سالهاي پس از انقلاب بوده است، به گونهاي كه بخش مهمي از تلاش مراكز اطلاعاتي، فرهنگي و سياسي وابسته به كشورهاي غربي همواره تلاش كردهاند اين باور را در جامعه ايراني فراگير كنند كه پايبندي به فرهنگ ايراني – اسلامي با مفاهيمي مانند آزادي، رفاه و آرامش در تناقض است و جهت دستيابي به چنين مؤلفههايي بايد نوع زندگي خود را از سبك زندگي ايراني – اسلامي فاصله دهند.
از مصاديق فرهنگي ايراني – اسلامي مهمي كه غرب در تلاش است آن را به عنوان يك شاخص هزينهزا و محدودكننده آزادي و رفاه نشان دهد«انقلابيگري» است؛ شاخصي كه ميتواند مانع از تسلط و چيرگي غرب بر سرمايههاي مادي و معنوي كشور شود و دستكم از وابسته شدن كشور از نظر سياسي اقتصادي و فرهنگي جلوگيري كند.
اهميت فرهنگ مقاومت را رهبر معظم انقلاب اسلامي اينگونه تشريح ميكنند: «بسياري از مشكلاتي كه به نظرمان ميرسد در صحنههاي مختلف اجتماعي و اقتصادي يا حتي سياسي داريم، اگر كاوش كنيم، به مشكلات فرهنگي برميگردد! با اينكه نظام جمهوري اسلامي، از آغاز بر يك مبناي فرهنگي بنيان شد و رهبر و پديدآورنده اين نظام، يك عنصر بيش از همه چيز فرهنگي بود و مسئولان اين نظام هم در طول اين مدت، تقريباً هميشه همينطور بودهاند، در عين حال بايد اعتراف كنيم كه در زمينههاي فرهنگي، آن كار مطلوب و مورد انتظار را خيلي انجام ندادهايم.»
انقلابيگري مؤلفهاي است كه از هدررفت گفتمان انقلاب اسلامي جلوگيري ميكند و شكوه و طراوات و قدرت اثرگذاري انقلاب اسلامي را در طول ساليان متمادي حفظ و در مقابل«استحاله – فروپاشي و تغيير رفتار ايران در حوزههاي مهم منطقهاي و بينالمللي» مانعسازي به عمل ميآورد. در مقابل انقلابيگري گزارهاي به نام انفعال در برابر فرهنگ، مطالبات و تكاليفي است كه غرب از جامعه اسلامي خواسته و تهديد ميكند كه چنانچه به خواستههاي گسترده آنها عمل نشود رفاه، آرامش و زندگي بيدغدغه را بر جامعه مورد هدف سلب ميكند تا آنكه انقلابيگري را از دستور كار خارج كنند.
تلاش براي تهيکردن فرهنگ انقلاب از عنصر انقلابيگري
تلاشهاي غرب براي تهي كردن جامعه ايراني از انقلابيگري در طول چند سال اخير شدت بيشتري به خود گرفته است، به طوري كه حذف پلكاني و زيرپوستي فرهنگ انقلابي از مقاطع ابتدايي و در سطوح پايين آموزش و پرورش مورد هدف قرار گرفته است كه از جمله آن ميتوان به حذف برخي از دروسي اشاره كرد كه محور آن ترويج فرهنگ شهادت و مقاومت در برابر زيادهخواهيهاي نظام سلطه بود يا ميتوان به امضا و اجراي بيسروصداي سند 2030 در دولت اخير اشاره كرد. در حالي اين سند، توصيههاي اساسي مهمي درباره ورود برخي مفاهيم و مطالب به كتابهاي درسي به كشورهاي عضو دارد كه با فرهنگ بومي كشور ما كاملاً در تناقض است.
سند 2030 نمونهاي مشهود
غربيها پيش از گردآوري سند 2030و تحميل آن به كشور ايران و ساير كشورهاي مرجع، شركتهاي چندمليتي با هدايت سازمانهايي مانند يونسكو جهت تصاحب فكري مدارسي را در كشورهاي محروم آسيايي افتتاح كردند تا به مؤثرترين «بخش سني» نفوذ كنند و از همان سنين ابتدايي باورهاي نسلهاي آينده يك كشور دچار تغييرات بنيادين شود.
سند2030 آنقدر براي غرب داراي اهميت و اعتبار است كه پيششرطش پيوستن به «سازمان تجارت جهاني» و بهرهمندي از فاكتورهاي اقتصادي و سياسي كشورهاي توسعهيافته اجراي چنين سندي است كه معنايي جز اين ندارد كه امريكا و متحدانش با توجه به مشكلات اقتصادي ايران در حوزه بانكي تلاش ميكنند با اعمال فشار بر كشورمان در اين حوزه انواع و اقسام تعهدات را در قالب طرحهاي بينالمللي به كشورمان تحميل كنند.
پيش درآمد براي امضاي 2030
اصرار براي اعمال تغييرات دلخواه غرب در سطوح آموزش و پرورش توسط برخي مديران ارشد داخلي براي زدودن فرهنگ انقلابي- اسلامي پيش از امضاي سند 2030 نيز اتفاق افتاده است، به گونهاي كه در اسفند94 «كنفرانس بازانديشي و آيندهنگري در نظام آموزش و يادگيري ايران با توجه به تغييرات پرشتاب جهان معاصر» در تهران برگزار ميشود؛ كنفرانسي كه با هدف شماره 4 توسعه پايدار سند 2030، مبني بر«تضمين آموزش باكيفيت، فراگير و برابر و ارتقاي فرصتهاي يادگيري مادامالعمر براي همه» همخوان اما با مباني آموزش در مدارس و دانشگاهها مغايرت دارد چراكه تساوي مورد نظر فرهنگ غرب ميان مرد و زن در جامعه اسلامي وجود خارجي ندارد.
اصرار دولتهاي يازدهم و دوازدهم بر اجراي اقداماتي كه فرهنگ انقلابي- اسلامي را تقبيح كرده در حالي است كه اساس و شاكله شكلگيري انقلاب اسلامي در سال 57، انقلاب فرهنگي بود، كما اينكه رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز بارها به اين مسئله اشاره كردهاند آن هم در حالي كه استحاله در مفاهيم درسي و آموزشي دانشآموزان كشور ميتواند نهايتاً كشور را در معرض خطرات جدي و هزينههاي سرسامآور قرار دهد كه از جمله آن تزريق روحيه نااميدي نسبت به آينده كشور در نسلهاي فردا، ايجاد و تعميم احساس خود كوچكبيني در جامعه، احساس حقارت در جامعه در مقابل غرب و مقدمهسازي براي وابسته كردن كشور از جمله اين آسيبهاست.
خودکوچکبيني؛ مؤلفهای براي تخطئه فرهنگ مقاومت
احساس حقارت و خودكوچكبيني در مقابل غرب كه نتيجه مستقيم تخريب و تخطئه فرهنگ مقاومت و ايستادگي در جامعه ايراني است با توليد ادبيات غيرانقلابي و ضدمنافع ملي نيز قابل رؤيت است، بهكارگيري ادبياتي مانند «امريكا ميتواند با يك موشك تمام سيستم دفاعي ما را از كار بيندازد» نه تنها اقرار به ناتواني قدرت و توان ايمني نظام در مقابل تهديدات است و سطحي از «احساس خودكمبيني» و «احساس خود كوچكبيني نسبت به توان نظامي خود و اقتدار نظامي غرب» را داراست بلكه اين پيام را براي نسلهاي فردا به همراه دارد كه مقاومت 38 ساله جمهوري اسلامي در مقابل غرب دستاوردي جز ناتواني جامعه ايراني به همراه نداشته است! به همين دليل است كه رهبر معظم انقلاب اسلامي در يكي از سخنان خود از لزوم توجه و ترويج فرهنگ مقاومت و انقلابيگري در مقابل غرب سخن به ميان آورده و ميفرمايند: «ما امروز در همه ميدانها اعتماد به نفس داريم، ميدانيم كه ميتوانيم و دنبال اين توانستن حركت ميكنيم و همه جا هم بحمدالله به مقاصدمان ميرسيم» يا در جاي ديگري ميفرمايند: «اعتماد به نفس ملي يكي از ضرورتهاي ملت ماست در همه دورانها، بهخصوص در اين دوران. علت اين، بهخصوص هم اين است كه دشمن در صحنههاي گوناگون در گلاويز شدن با ملت ايران ناكام مانده، حالا دنبال شيوههاي جديد، راههاي جديد، حيلههاي جديد است و مكرهاي جديدي ميكند... چيزهايي كه اين اعتماد به نفس را ضعيف ميكند، بايد از آن اجتناب شود.»