هميشه از اينكه حق و حقوق ما رعايت نميشود و در بعضي مواقع ناديده گرفته ميشود، ناراحت و شاكي هستيم. ناراحت و شاكي هستيم كه چرا كسي به حق و حقوق ما احترام نميگذارد. اين را بدانيم كه بخشي از اين نقض حقوق برميگردد به خود ما و در كل مردم جامعه كه يا از سر ناآگاهي حقوق يكديگر را زير پا ميگذاريم يا عامدانه. اما بخش عمدهاي از اين نقض حقوق نيز برميگردد به مسئولان كشور. مسئولان با بيتوجهي كامل به موضوعاتي كه مطالبات حقوقي مردم را شامل ميشود، به راحتي اسباب پايمال كردن حق و حقوق مردم توسط خود مردم را فراهم ميكنند. واضحترين حقوقي كه توسط مسئولان ناديده گرفته ميشود همين هواي پاك و سالم در كلانشهرهاي كشور است. ما حتي حق تنفس يك هواي پاك و سالم را نداريم، چرا؟ زيرا مسئولان مربوطه با سوءاستفاده از تغيير سبك زندگي مردم از زندگي سنتي به زندگي ماشيني و از آنجايي كه سود و درآمد هنگفت توليد خودرو براي هر دولتي بسيار وسوسهانگيز است، دست به توليد انبوه خودروهاي بيكيفيت زده و همه مردم را وابسته و معتاد خودروي شخصي كردهاند.
مسئولاني كه به جاي تجهيز ناوگان حمل و نقل عمومي، خودرو بيكيفيت دست مردم ميدهند و به ترافيك دامن ميزنند. در نتيجه شهر به پاركينگ بزرگ ماشينهاي بيكيفيت تبديل شده كه ديگر هيچ هواي سالمي در آن براي تنفس كردن وجود ندارد. پس مهمترين عنصر زيستن كه هواست و در واقع حق مسلم هر موجود زندهاي است از مردم جامعه ما دريغ شده است. نكته جالب اين نقض حقوق در اين است كه خود ما مردم هم به اين نقض حقوق دامن زده و با رعايت نكردن نكات هشدار به اين جريان بيشتر دامن ميزنيم. مثلاً در زمانهاي هشدار و وضعيت قرمز هوا، كه اصلاً نبايد با وسيله شخصي خود در شهر تردد كنيم، نه تنها با وسيله شخصي خود در شهر تردد ميكنيم بلكه فقط به ديگران غر ميزنيم كه چرا رعايت نميكنيد و با ماشين شخصي خود بيرون ميآييد! گويا فقط اين ديگران هستند كه بايد رعايت كنند نه ما !
مورد ديگري كه بيتوجهي مسئولان باعث نقض حقوق افراد جامعه ميشود، همين سطل زبالههاي بزرگ سر هر كوچه است. ما هميشه نسبت به همسايههاي بيملاحظه خود معترض هستيم كه چرا كيسههاي زباله خود را يا وسط كوچه و خيابان يا جلوي خانهها ميگذارند. يك قسمت اين بيملاحظگي برميگردد به بيفرهنگي يا تنبلي برخي افراد كه هيچ وقت ياد نميگيرند كيسههاي زباله خود را بايد داخل سطلهاي زباله مكانيزه بگذارند اما قسمت ديگر آن مربوط به فقدان سطل زباله در برخي شهرها و محلهها ميشود.
حرف اين است كه وقتي هوا آلوده و ترافيك سنگين باشد اعصابها خراب ميشود و تخلفات رانندگي بيشتر، و در چنين شرايط حتي آدمهاي قانونمند هم گاهي تخلف ميكنند.
وقتي در يك بوستان سطلهاي زباله دم دست نباشد مردم زبالههايشان را روي چمن و زير درختها ميريزند. عدم توزيع عادلانه سطلهاي زباله يك سوي ماجراست. وقتي استفاده از سطل زباله در بين افراد جامعه فرهنگسازي نشده باشد كافي است كوچكترين بيتوجهي مسئولان مربوطه، اسباب مزاحمت افراد جامعه را فراهم كند. وقتي در مراكز عمومي مثل مراكز خريد و تفريح يا بيمارستانها، جاي پارك باشد شايد كسي خودرو خود را مقابل پل يا در خانه كسي پارك نكند كه نهايتاً انگ بيشعوري بخورد.
هميشه گفتهايم كه براي فرهنگسازي هر موضوعي در زندگي، اول بايد از خودمان شروع كنيم اما اين بار ميگوييم، اگر در مورد پايمال شدن حق و حقوق افراد جامعه، مسئولان دولتي و حكومتي را در يك طرف كفه ترازو قرار دهيم و افراد جامعه را در كفه ديگر، قطعاً كفه ترازوي مسئولان سنگينتر است چون مشكلات را ميبينند و كاري نميكنند.
در واقع برخي مسئولان با رفتارهاي غيرمسئولانه خود باعث ميشوند مردم جامعه در حق يكديگر بيشتر جفا كنند.
بيشك اين جفاها و ناديده گرفتنهاي حق و حقوق يكديگر اگر ادامه پيدا كند شاهد شكلگيري جامعهاي از هم گسيخته خواهيم بود كه در آن سنگ روي سنگ بند نخواهد شد.