نويسنده: محمدرضا کائینی
روزهايي كه بر ما ميگذرد، تداعيگر سالروز ارتحال عالم رباني و زاهد صمداني، مرحوم آيتالله سيد جواد حسيني خامنهاي از علماي نامدار شهر مشهد و پدر ارجمند رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله العظمي سيدعلي خامنهاي (دام ظله)است. مقالي كه پيش روي داريد به همين مناسبت به شما تقديم ميشود و در بردارنده جلوههايي از منش فردي و اجتماعي آن بزرگوار است. اميد آنكه مقبول افتد.
عالم رباني مرحوم حضرت آيتالله حاج سيدجواد حسيني خامنهاي، والد ارجمند مقام معظم رهبري، در سال 1274ه. ش در خانوادهاي روحاني و در نجف اشرف پا به عرصه هستي نهادند. پدر ايشان آيتالله حاج سيد حسين خامنهاي، امام جماعت مسجد جامع تبريز و از علماي بزرگ آن ديار بودند كه در سال 1325 ه. ق از دنيا رفتند. نسب ايشان به جناب سلطان سيد محمد ميرسد كه از ساداتحسيني است و با چهار واسطه، فرزند حضرت زينالعابدين(ع) محسوب ميگردد.
شاهد رويدادهاي مشروطيت
آيتالله حاج سيد جواد خامنهاي در كودكي همراه با خانواده به تبريز مهاجرت ميكنند و هنوز نوجوان هستند كه نهضت مشروطه آغاز ميشود و ايشان از نزديك شاهد بسياري از وقايع مهم آن دوران، از جمله مصلوب كردن بزرگان تبريز در روز عاشورا توسط روسها هستند. ايشان هنوز نوجوان بودند كه به فراگيري مقدمات علوم حوزوي پرداختند. ايشان در جواني سفري به عتبات و نيز مشهد دارند و با ديدن آن شهر تصميم ميگيرند تحصيلات خود را در مشهد ادامه بدهند و براي هميشه مجاور حضرت عليبن موسيالرضا(ع) گردند.
مهاجرت به مشهد
ايشان در سال 1336 ه. ق، به مشهد مهاجرت ميكنند و به مدت 9 سال در محضر بزرگاني چون: آيتالله العظمي حاج آقا حسين قمي، آيتالله ميرزا محمدآقازاده خراساني، آيتالله حاجفاضل خراساني و آيتالله حاجميرزا مهدي اصفهاني تلمذ ميكنند. ايشان در سال 1345 ه. ق براي تكميل تحصيلات به نجف اشرف مشرف ميشوند و مدت شش سال در درس آيات عظام: ميرزاي نائيني، حاج سيد ابوالحسن اصفهاني و آقاضياء عراقي كسب فيض ميكنند و از اين سه بزرگوار و نيز آيتالله حاج شيخ محمدحسين غروي اصفهاني اجازه اجتهاد ميگيرند.
ايشان در سال 1311ه. ش به مشهد بازميگردند و با دخترمرحوم آيتالله حاج سيدهاشم ميردامادي معروف به نجفآبادي ازدواج ميكنند كه مقام معظم رهبري حاصل اين ازدواج هستند. رهبر معظم انقلاب مرحوم ميردامادي را اينگونه توصيف ميكنند: «مرحوم حاج سيدهاشم نجفآبادي هم، باز يكي از ملاهاي بسيار معروف مشهد بود. البته معروفيت علمي به قدر پدر من نداشت، اما عنوان و وجههاش از پدر من هم بيشتر بود، در[بين] مردم به خصوص. از ائمة مسجد گوهرشاد بود و آنجا تمام عمر شبها بعد از نماز، هر شب تفسير ميگفت. كه من شيوة تفسير هر شب را- بعدها كه نماز جماعت داشتم- از آن مرحوم ياد گرفته بودم، يعني از آنجا در ذهنم بود كه هر شب آدم تفسير بگويد، هر شب براي مردم صحبت بكند.»
حضرت آيتالله خامنهاي در مقطعي ديگر، در پيامي به كنگره نكوداشت منزلت مرحوم آيتالله حاج سيدهاشم ميردامادي چنين آوردهاند: «اين روحاني عاليمقام كه مراتب علمي را در نجف و در محضر اساتيد بنام آن روزگار طي كرده و مفتخر به اجازه و شهادت علمي از آنان بود، در مدت نزديك به 40 سال اقامت در مشهد مقدس، بيشترين تلاش خود را به تفسير قرآن منعطف ساخته و محفل گرم و بيوقفه تفسيري جذابي در مسجد گوهرشاد (شبستان شمال غربي) برپا نموده بود. هر شب پس از اقامة نماز جماعت، جمعي از ارادتمندان مشتاق، گرد منبر بيپيراية اين عالم عامل، مجتمع گشته و از بيان شيرين و نفس گرم او سخن خدا را ميشنيدند، و اين سفرة گستردة معرفت و حكمت، دهها سال، مائده الهي و قرآني را نصيب دوستداران ميكرد. ثبت و نگارش همين درسهاي شبانه، تلاش ديگر اين عالم قرآني با اخلاص بود كه اكنون بحمدالله در اختيار همگان قرار گرفته است. در كنار اين تلاش ارزشمند قرآني كه در محيط عمومي آن روز مشهد، نظيري براي آن ديده نميشد، توعل و تبحر در كلمات اهل بيت(ع) نيز خصوصيت برجستة ديگر اين عالم منفي متعبد بود.

تسلط او بر حديث چنان بود كه در هر مجلس و محفل، حتي در جمع خانوادگي- كه اين حقير در دوران كودكي و نوجواني تا اوايل جواني از اقبال حضور در آن برخوردار بودم- رشحهاي از آن كلمات نوراني را به كام حاضران ميريخت و مجلس را با ذكر كلمات امامان هدايت(س) منور ميساخت. رفتار و منش علمي ايشان در زندگي شخصي به گونهاي بود كه گفتارش را نافذ و اثرگذار ميكرد. حضور و استفاضه او از محضر علماي بزرگ اخلاق و سلوك توحيدي در نجف از قبيل عالم سالك واصل الي الله مرحوم سيد احمد كربلايي، از او متعبدي مراقب و اهل تضرع و بكاء و خشوع، پديد آورده بود؛ تمتعات متعارف زندگي از قبيل خوراك و پوشاك و شئون اجتماعي و امثال آن، در زندگي او نمودي نداشت.»
آيتالله حاج سيد جواد خامنهاي در ازدواج با دختر آيتالله ميردامادي، داراي چهار فرزند به نامهاي: سيد محمد، سيدعلي، سيدهادي و سيد محمد حسن و يك خواهر به نام بدرالسادات شدند.
فعاليت علمي در مشهد
آيتالله حاج سيد جواد خامنهاي سالها در مشهد به تدريس فقه و اصول و اقامه نماز جماعت در مسجد جامع گوهرشاد و مسجد صديقيهاي بازار بزرگ ميپردازند و شاگردان خصوصي فراواني دارند، از جمله آقايان:حاج ميرزا حسين عبائي و حاج شيخ محمود انصاري از علماي مشهد. ايشان فوقالعاده اهل مطالعه بودند و در دوران نابينايي، فرزندشان حضرت آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب، برايشان كتاب ميخواندند. مخصوصاً كتاب«جواهرالكلام» مورد علاقه ويژه ايشان بود. هر پنجشنبه در منزل ايشان جلسات بحث و گفتوگو برگزار ميشد و عدهاي از علماي مشهد و دوستان ايشان از جمله آيات عظام: سيدعلي علمالهدي، شيخ غلامحسين تبريزي، سيدعلي اكبر خوئي، ميرزا حبيبالله ملكي تبريزي، سيد جليل حسيني، شيخ غلامحسين بادكوبهاي و نيز آيتالله ميلاني در آن جلسات شركت ميكردند. آيتالله حاج سيد محمد خامنهاي از ديگر فرزندان آيتالله سيد جواد خامنهاي، درباره ارتباط والد معظم خود با مرحوم آيتالله ميلاني و از قول پدر ميگويند: «من و آيتالله ميلاني هم مكتب بوديم و با هم درس ميخوانديم و بازي ميكرديم. بسيار به هم نزديك بوديم و در اوايل اقامت در مشهد، ايشان تقريباً هفتهاي يك بار به منزل ما ميآمدند.»
آيتالله العظمي سيد محمدهادي ميلاني، علامه سيد محمدحسين طباطبايي و آيتالله حاج سيدجواد خامنهاي در نجف همدوره و همدرس بودند و دوستي آنان تا اواخر عمر پا برجا بود. مقام معظم رهبري در دوران حيات پدر درباره ويژگيهاي علمي و عملي ايشان چنين گفتهاند: «ايشان مجتهد و صاحبنظر است، صاحب فتواست. نوشتههاي خيلي زيادي از تقريرات مرحوم نائيني دارد. هرگز اهل تظاهر و در جمع آمدن نبوده و مردي است زاهد، كنارهگير، متعبد. تا وقتي من يادم ميآيد، از زمان كودكي تا همين حالا، ايشان هرگز تهجدش قطع نشده، نماز شبش ترك نشده. هميشه دو ساعت به صبح، يك ساعت به صبح بيدار بوده. هنوز هم همينطور است. با اينكه به كلي ايشان بيحال هست. باز هم اين عادت حسنه را و اين ملكه را ترك نكرده، اهل قرآن، اهل دعا، اهل عبادت، اين طور آدمي است و ضمناً اهل درس و بحث. ايشان در ماه رمضانها بعد از نماز، صحبت ميكردند، منبر ميرفتند، منبر اخلاقي خوبي بود، براي مردم مفيد بود، آن عده مردمي كه پاي منبرشان ميآمدند، خيلي مفيد بود برايشان.
در دوران سال هم، مدت طولانياي - كه من يادم است، چند سال - ايشان بعد از نماز مغرب و عشا روي منبر معارف ميگفتند، باز براي مردم. جمع ميشدند مردم، بازاريها، همانهايي كه در نماز ايشان بودند، در درس معارف ايشان مينشستند. ايشان معارف ميگفت، توحيد، نبوت، معاد. يادم هست محور بحث ايشان هم كفايه الموحدين[في عقايد الدين] بود، كه خب كتاب معروفي است و ايشان خيلي آن كتاب را دوست داشتند و به آن معتقد بودند، ميگفتند: كتاب خيلي خوبي است. بعدها من يك وقتهايي مراجعه ميكردم، همين طور هم بود. واقعاً كتاب پرمحتوا و پرمغزي است. آن، محور بحث ايشان بود و زياد تشريح ميكردند، براي مردم.»
بر ستيغ زهد و دنياگريزي
آيتالله سيد جواد خامنهاي در عين حال كه جايگاه علمي والايي داشتند، به دليل قناعت، زهد و سادهزيستي، در ميان مردم عادي نيز، از وجهه و محبوبيت زيادي برخوردار بودند. ايشان ذرهاي به دنيا دلبستگي نداشتند و تا آخر عمر در خانهاي كوچك و محقر، اما باصفا زندگي ميكردند. علاوه براين، آن بزرگوار اهل تهجد بودند و ساعاتي از شب را به نماز و عبادت و نيز زيارت حضرت رضا(ع) مشغول بودند و بر اين امر مداومت داشتند. مقام معظم رهبري درباره زهد و قناعت پدربزرگوارشان چنين روايت كردهاند: «پدرم روحاني معروفي بود، اما خيلي پارسا و گوشهگير. زندگي ما به سختي ميگذشت. من يادم هست شبهايي اتفاق ميافتاد كه در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براي ما شام تهيه ميكرد و آن شام هم نان و كشمش بود.
منزل پدري من - كه در آن متولد شدهام- تا چهار پنج سالگي من، يك خانه 70-60 متري در محله فقيرنشين مشهد بود كه فقط يك اتاق داشت و يك زير زمين تاريك و خفهاي! هنگامي كه براي پدرم مهمان ميآمد (و معمولاً پدر بنا بر اينكه روحاني و محل مراجعه مردم بود، مهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين ميرفتيم تا مهمان برود. بعد عدهاي كه به پدر ارادتي داشتند، زمين كوچكي را كنار منزل خريده و به آن اضافه كردند و ما داراي سه اتاق شديم. . . از جمله خصوصياتي كه هم مرحوم والد و هم مرحوم مادر ما داشتند و واقعاً از خيرهاي عجيب بود و هر وقت فكر ميكنم، در كمتر كسي نظير اين ميبينم، همين بيرغبتي آنها به افزايش زخارف دنيايي بود. همه ما واقعاً بايد اين خصوصيت را تمرين كنيم.»

شهيد آيتالله سيد محمد علي قاضي طباطبايي در سال 1351 ه. ش كه براي ملاقات با آيتالله سيد جواد خامنهاي به مشهد و منزل ايشان ميآيند، خطاب به فرزندان وي ميگويند: «من 40 سال قبل همراه پدرم از تبريز به مشهد آمدم و براي ديدن آقا، سري به ايشان زدم. آقا در 40 سال پيش همان جايي نشسته بود كه الان نشسته و من همان جايي نشستم كه پدرم نشسته بود و اين اتاق و اين خانه كمترين تغييري نكرده است!»
همگام با مبارزات
آيتالله حاج سيد جواد خامنهاي همواره با اقدامات دينستيزانه رژيمهاي ستمشاهي مخالفت ميورزيدند و هرگز قدمي در تأييد و موافقت آنها برنميداشتند. رهبر معظم انقلاب اسلامي در اينباره ميگويند: «پدرم با هر كاري كه رضاخان پهلوي كرده بود، مخالف بود- از جمله اتحاد شكل از لحاظ لباس- و دوست نميداشت همان لباسي را كه رضاخان به زور ميگويد بپوشد.»
ايشان با امام خميني از نزديك آشنا بود و حتي ميتوان گفت كه با حضرت امام رفاقت داشتند. اين آشنايي احتمالاً به پيش از سفر ايشان به نجف و به دوراني برميگردد كه حضرت امام در يكي از سفرهاي زيارتي خود به مشهد مهمان آيتالله حاج شيخ علي اكبر نوقاني ميشود و ايشان موجبات ديدار آيتالله سيد جواد خامنهاي و آيتالله سيدهاشم ميردامادي را با امام فراهم ميآورد. سلوك و منش و جذابيت حضرت امام همواره در خاطر ايشان بود و از آن ياد ميكردند. با شروع نهضت امام و درگير شدن جدي فرزندان ايشان با مسائل سياسي، خانواده آن بزرگوار همواره تحت فشار و مراقبت پليس بود و گاه پيش ميآمد كه سه پسر ايشان در زندان بودند. رهبر معظم انقلاب اسلامي درباره سلوك سياسي پدر ارجمند خود ميگويند: «ايشان ديدشان مثل اغلب علماي شيعه اماميه، ديد بغض و نفرت نسبت به دستگاه بود. حتي يك لحظه از عمر ايشان براي دستگاههاي گذشته مفيد واقع نشد و هرگز در هيچ جلسهاي، در هيچ دعوت عمومي، در هيچ دعوت خصوصي ايشان شركت نكرد، حتي مراسم موزه آستان قدس رضوي. سالن تشريفات موزه جايي بود كه در اعياد، از علماي مشهد دعوت ميكردند و بسياري از موجهين و علماء ميرفتند. تنها كسي كه (با يكي دو سه عالم ديگر) هرگز در اين مراسم شركت نكرد، پدر من بود.»
خدمت به پدر، عامل توفيقات شگرف فرزند
همانگونه كه اشارت رفت، رهبر معظم انقلاب انس عاطفي و شخصي فراواني با پدر ارجمند خويش داشتهاند. ايشان دراين باره به داستاني اشاره كردهاند كه ميتواند نمايانگر تأثير خدمت پدر به فرزند در آفريدن توفيقات فراوان براي او باشد: «مرحوم پدرم در سنين پيري، به بيماري آب چشم، دچار شد. بنده آن وقت در قم بودم. تدريجاً در نامههايي كه ايشان براي ما مينوشت، روشن شد كه ايشان چشمش درست نميبيند. من به مشهد آمدم و ديدم كه چشم ايشان محتاج دكتر است. قدري به دكتر مراجعه كردم و بعد براي ايام تحصيل به قم برگشتم. در سال43 بود كه من ناچار شدم ايشان را به تهران بياورم.
چون معالجات در مشهد جواب نميداد. به چند دكتر كه مراجعه كرديم، ما را مأيوس كردند. گفتند: هر دو چشم ايشان معيوب شده و قابل معالجه و اصلاح نيست. البته بعد از دو سال، يك چشم ايشان معالجه شد و تا آخر عمر هم چشمشان ميديد. براي من غصّه درست شده بود. اگر پدر را رها ميكردم و به قم ميآمدم، ايشان مجبور بود گوشهاي در خانه بنشيند و قادر به مطالعه و معاشرت و هيچ كاري نبود و اين براي من خيلي سخت بود. از طرف ديگر اگر ميخواستم ايشان را همراهي كنم و از قم دست بردارم، اين هم براي من غير قابل تحمل بود، زيرا كه با قم انس گرفته بودم و تصميم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم و از قم خارج نشوم. بر سر يك دو راهي گير كرده بودم. به سراغ يكي از دوستانم كه در همين چهارراه حسن آباد تهران منزلي داشت، رفتم.
مرد اهل معنا و آدم بامعرفتي بود. رفتم و قضيه را گفتم. گفتم: من خيلي دلم گرفته و ناراحتم و علت ناراحتي من هم همين است و از طرفي نميتوانم پدرم را با اين چشم نابينا تنها بگذارم. از طرفي هم اگر بنا باشد، پدرم را همراهي كنم، من دنيا و آخرتم را در قم ميبينم. اگر اهل آخرت باشم آخرت من در قم است و اگر اهل دنيا هم باشم، دنياي من در قم است. آن دوست يك تأمل مختصري كرد و گفت: «شما بيا يك كاري بكن و براي خدا از قم دست بكش و برو در مشهد بمان. خدا دنيا و آخرت تو را ميتواند از قم به مشهد منتقل كند!» من يك تأملي كردم و ديدم عجب حرفي است، انسان ميتواند با خدا معامله كند. دلم باز شد و ناگهان از اين رو به آن رو شدم، يعني كاملاً راحت شدم و همان لحظه تصميم گرفتم و با آسودگي به منزل آمدم. والدين من كه ديده بودند من چند روزي است ناراحتم، تعجب كردند كه من بشّاشم. گفتم: بله من تصميم گرفتم كه به مشهد بيايم، آنها هم اول باورشان نميشد؛ از بس اين تصميم را امر بعيدي ميدانستند كه من از قم دست بكشم. به مشهد رفتم و خداي متعال توفيقات زيادي به ما داد.»
برآستان جانان
سرانجام اين عالم بزرگوار پس از تحمل چند ماه بيماري و مقاومت در برابر آن، در 14 تير سال 1365 ه. ش و در سن 93 سالگي دارفاني را وداع گفت و پيكرش پس از تشييعي باشكوه در توحيدخانه (رواق پشت سر حضرت رضا(ع)) به خاك سپرده شد. امام خميني در پيام تسليتي به مقام معظم رهبري، ضمن تأكيد بر علم و تقوا و تعهد ايشان فرمودند: «رحلت والد معظم جنابعالي كه عمري با علم و تعهد و تقوا به سر بردند، موجب تأسف گرديد. اين مصيبت را به جنابعالي و اخوان محترم و خاندان جليل تسليت گفته، سلامت و موفقيت آن جناب را از خداي تعالي مسئلت دارم.»
از ايشان آثاري چون حاشيه استدلالي بر شرايعالاسلام، حواشي بر مسائل و مكاتب و تقريرات، دروس استادشان ميرزاي نائيني به جامانده كه هنوز به چاپ نرسيده است.