نويسنده: آيتالله سيدهادي خسروشاهي
در سال 1332 كه دومين سالگرد رحلت والد معظم، آيتالله سيدمرتضي خسروشاهي بود و در آن زمان اينجانب هم 14، 15 سال بيشتر نداشتم، شرح حال ايشان را در حد معلومات يك فرزند نوجوان نوشتم و با استقراض 100 ريال از آقا ميرزا حسن ـ كه در مسجد بازار پس از منبر والد نوحه ميخواند ـ آن را چاپ كردم كه به قيمت سه ريال به بازار نشر عرضه شد!
از آن زمان كه فهميدم پدرم علاوه بر فضلا و علمايي كه در تبريز ميشناختم يا بعدها شناختم، استاد مشاهيري چون مرحوم آيتالله سيدمحمد حجت كوهكمري (از مراجع قم)، علامه شيخ عبدالحسين اميني (صاحب الغدير)، آيتالله آقا ميرزا محمد مجاهدي (از معاريف اساتيد حوزه علميه قم) و امثال آنان بوده است، فكر كردم شرح حال مبسوطتري از والد بزرگوار و اجداد عظام خود كه هر كدام به نوبه خود در شمار علماي برجسته نجف، تبريز و قم صاحب رساله علميه و مرجع تقليد بخشي از مردم مسلمان ايران بودهاند تهيه و منتشر كنم.
در اين كاوش بهطور طبيعي به مرور كوتاهي بر تاريخ «خسروشاه» هم پرداختم كه در اين بررسي به نام و شرح حال و آثار فلاسفه و علماي برجستهاي از آن خطه مانند فيلسوف نامدار شمسالدين خسروشاهي و فقيه معروف سلّار برخوردم كه اشاره كوتاهي به شرح حال، شخصيت و موقعيت علمي ـ فلسفي آنان را در آغاز اين كتاب بيمناسبت نديدم.
با همين انديشه هرگونه نامه، سند يا عكسي را كه در بين اوراق به دست ميآوردم ـ كه بعضي از آنها را در اصطلاح سند لاي كتاب مينامندـ جمعآوري و نگهداري ميكردم. مجموعه انبوه اين يادداشتها، اوراق و اسناد چه درباره خاندان و چه راجع به علماي آذربايجان يا تاريخچه و منطقه خسروشاه همچنان در طول نيم قرن گذشته در كتابخانه اينجانب و در بين اسناد خاص نگهداري ميشد و فرصت تنظيم، ترتيب، تكميل و نشر آنها نبود،تا آنكه فرزند گرامي و ارجمند جناب سيدمحمود خسروشاهي ـ كه به ياري حق مشغول تحصيل در حوزه علميه قم بود و به فكر جمعآوري و نشر مقالات و نوشتههاي قديمي حقير است ـ از اسناد و مدارك مربوط به تاريخ اين خاندان آگاه شد و درخواست تعجيل در تكميل و نشر آنها را داشت كه كارهاي روزمره مانع اين توفيق ميشد.
در ديدار كوتاهي با دوست ارجمند حجتالاسلام جناب آقاي علياكبر مهديپور (حفظهالله) در قم به ايشان پيشنهاد كردم وي زحمت تنظيم اين اوراق و اسناد را به عهده بگيرد، بهويژه كه او از آشنايان قديمي خاندان ما و مريد پدر بود ولي براي تسريع در كار به پيشنهاد ايشان اين كار به محقق جوان و نويسنده معاصر آقاي كريم فيضي كه آثاري درباره استاد محمدرضا حكيمي، فيلسوف عدالت و شخصيتهاي ديگر دارد، واگذار شد. آقاي كريم فيضي كه از همشهريان عزيز و جواني كوشا و پركار است و در آن ايام در مركز نشر آثار علامه محمدتقي جعفري به كار تحقيق و پژوهش مشغول بود، اين پيشنهاد را پذيرفت و قرار شد در تعطيلات تابستان بدان بپردازد. پس از نخستين ديدار تمامي اوراق و يادداشتهاي چاپ شده درباره شرح حال پدر و دو برادر و جزوههاي مشكاه المصابيح، مقدمه سياست حسيني، اسلام و دموكراسي و غيره، همراه نمونههايي از اجازات، نامههاي مراجع و بزرگان، اسناد ساواك و حدود يكدهم از عكسها و نامهها را در اختيار ايشان قرار دادم كه خوشبختانه در زمان كوتاهي به تنظيم آنها پرداخت و مقدمهاي مفصل و 50 صفحهاي(1) نيز بر آن افزود و محصول آن كتابي شد كه هماكنون در اختيار شما قرار ميگيرد. البته تكميل، اضافات، بازبيني و ويرايش نهايي سرانجام باز نصيب خود حقير شد و چند هفتهاي از وقت مفيد ما را گرفت و چون در بخشهاي خاصي ناگفتههايي مانده بود، چارهاي جز افزودن برخي مباحث نبود.
هدف ما در اين كتاب شناخت اجمالي و فهرستوار موقعيت علمي و تاريخي تبريز و خسروشاه و اشارهاي فهرستوار به اسامي عدهاي از علماي نامدار اين خطه از ايران اسلامي است و بخش بسيار مختصري از اسناد، مدارك و عكسهاي مربوط به آن نيز در اختيار علاقهمندان به تاريخ معاصر قرار ميگيرد.
از زحمات دوستان سپاسگزارم كه اگر كوشش ايشان و اجراي عملي طرح و برنامه نبود، اين اوراق و اسناد همچنان در ميان انبوه اوراق و كتابهاي حقير در قم، تهران و دفتر «مركز بررسيهاي اسلامي» باقي ميماند و پس از ما هم البته سرنوشت آنها معلوم نبود كه چه خواهد شد و به هر حال اگر اقدامي هم ميشد به نحو مطلوب كنوني نميتوانست باشد. اميدوارم دوستان، اساتيد و فضلاي حوزهها نشر اين كتاب را به عنوان اصل مثبت! تلقي نكنند و هر گونه نقد و نظر يا تكميل و توضيحي دارند، در اختيار ما قرار دهند تا در چاپ احتمالي بعدي كاملتر، مفيدتر و به عنوان كتابي كه در باره علماي بزرگوار آذربايجان و بيانگر گوشههايي از تاريخ معاصر ايران است، در اختيار عموم قرار گيرد.
... اصولاً در زمينههاي تاريخي اگر معاصراني آگاه تاريخ را ننويسند، در آينده تاريخسازان! آن را خواهند نوشت كه البته نوعاً به شكل واقعي و حقيقي نخواهد بود، بهويژه در عصر ما كه هنوز اولاد و احفاد خاندانها و صاحب اسناد و عكسها زندهاند، تحريفگراني! به تاريخسازي ميپردازند و در كتابها و نشرياتي كه فعلاً قصد نقد و بررسي آنها را ندارم، مطالبي مينويسند كه كاملاً از واقعيتها به دور است. وقتي در كتابي به نام انقلاب تبريز يا انقلابنامه تأليف واعظ معروف برادر گرامي و دوست محترم مرحوم حاجشيخ محمدحسن بكايي حتي يك بار هم نامي از برادر بزرگوارم، آيتالله سيداحمد خسروشاهي و نقش او در مبارزات تبريز و كل آذربايجان به ميان نميآيد يا در كتابي راجع به زندگي و مبارزات آيتالله قاضي دوستاني كه در آن دوران شايد هنوز به دنيا نيامده بودند به تحريف تاريخ و نقل اكاذيب درباره آيتالله آقاسيداحمد خسروشاهي و برادر ديگرم آقا سيدجعفر خسروشاهي ميپردازند، ظاهراً سكوت ما ديگر توجيهي ندارد. البته تصحيح و نقد كتابهاي دوستان را براي فرصت ديگري ميگذارم و فعلاً همين كتاب و نمونههايي از اسناد و گزارشهاي مندرج در آن براي اهل خرد كافي خواهد بود.اميد آنكه دوستان و قلم به دستان اهل عدل و انصاف سعي در اخفاي حقايق نكنند كه اگر پاداش دنيوي! هم نداشته باشد، بيترديد اجر اخروي خواهد داشت....
در پايان يادآوري اين نكته هم ضروري است كه حجتالاسلام جناب آقاي شيخ محمد الوانساز خوئي، از پژوهشگران تاريخ و تراجمنويسان معاصر حوزه علميه قم توضيحات و اضافاتي در مورد عدهاي از علماي معاصر آذربايجان و شاگردان مرحوم آيتالله سيدمرتضي خسروشاهي نوشتهاند كه در اوايل كتاب و بخش ملحقات نقل ميشود كه جاي تقدير و تشكر دارد. بيترديد اگر همكاري دوستان و همت و پشتكار ستودني مديريت محترم مؤسسه «كتابشناسي شيعه» نبود، كتاب به اين زوديها آماده نشر نميشد و در اين فرصت زماني نه چندان كوتاه! در اختيار علاقهمندان قرار نميگرفت.
*پينوشت در سرويس تاريخ جوان موجود است.