کارگردان نمی داند نبود قصه را نمی توان با کات های پی در پی و سیاه کردن تصویر واسلوموشن پر کرد،خلا های داستانی را نمی توان با بازی خوب پوشاند،اما می توان اولین فیلم را ساخت و در جشنواره نشان داد.
البته باید به این نکته اشاره کرد که لیلا لاریجانی داستان خود را خوب شروع می کند اما در ادامه درجا می زند و روایت آدم ها به پایان می رسد و کارگردان می توانست کاتش را در دقیقه 40 دهد و یا 100 که هیچ فرقی نمی کرد
ماجان داستان مادری را روایت می کند که برای نگهداری از بچه معلول خود باید با همسرش بجنگد،اما بر سر چه؟سوالی که کارگردان هیچ وقت پاسخ نمی دهد و به همین دلیل مخاطب دنیای ساخته شده کارگردان را در دست می گیرد و گاهی این دعوا را تنها بر سر لج و لجبازی جلو می برد و گاهی هم براساس معلولیت احسان وگاهی هم تنها برپایه نیاز زن و شوهر به یگدیگر فیلم را ادامه می دهد،اما شخصیت ها گنگ هستند و تنها با اتکا به بازی ها کمی شکل می گیرند ،ماجان که نامی اشتباه انتخاب شده است با بازی مهتاب کرامتی تنها در حد یک پرستار می ماند ونه یک مادر و از سوی دیگر بازی فرهاد اصلانی در نقش هاشم مخاطب را یادآور نقش او در کوچه بی نام می اندازد،مسئله ای که می توانست با کمی تامل در بخش طراحی لباس مشکل آن حل شود
اما این ها فقط نقطه آغاز سردرگمی است و سیفی آزاد اسان ترین راه حل را انتخاب می کند وتیتراژ پایانی را در زمانی که باید گره گشایی کند به نمایش در می آورد وتنها سوالی که می ماند این است که هدف چه بود و مقصد کجاست