بسم الله الرحمن الرحيم. بنده در اصفهان براي سخنراني به مجالس گوناگون دعوت ميشدم و مردم را به شركت در تظاهرات و راهپيماييها دعوت ميكردم. يادم هست آن روزهايي كه بختيار ادعاهاي عجيب و غريب ميكرد، در حضور جمع زيادي از مردم اصفهان پيام او را خواندم و با ادله قانوني همه آن را رد كردم!
خير، به تهران آمدم و روزي كه حضرت امام تشريف آوردند، همراه با مقام معظم رهبري، شهيد بهشتي و مرحوم فلسفي به فرودگاه رفتم. در آنجا شهيد بهشتي مرا به آيتالله خامنهاي معرفي كردند. امام تشريف آوردند و آن سخنراني ابتدايي را ايراد فرمودند و آن استقبال بيسابقه و شگفتانگيز تاريخي رقم خورد. جمعيت بهقدري زياد بود كه از فرودگاه تا ميدان انقلاب، ساعتها طول ميكشيد تا برسيد. بنده در اين سفر، در دانشگاه الزهرا و دانشكده كشاورزي دانشگاه تهران سخنرانيهايي را ايراد كردم و سپس به اصفهان برگشتم. يكي دو روز پس از پيروزي انقلاب، در دانشگاه اصفهان مشغول سخنراني بودم كه خبر اعدام نصيري و چند تن از امراي ارتش را به من دادند و آن را پشت تريبون اعلام كردم. شور و شعف مردم از به مجازات رسيدن عمال رژيم ستمشاهي وصفناشدني بود.
بعد از تشكيل كابينه دولت موقت، اين مسئوليت به عهده بنده قرار گرفت. در آن ايام بيش از 120 دانشگاه و مؤسسه مستقل تحت پوشش وزارت آموزش عالي بودند كه اغلب رؤسايشان فرار كرده بودند و تعيين جانشين براي آنان كار بسيار دشواري بود، اما با كمك اساتيد و دانشجويان مسلمان، براي همه آنها سرپرستهايي تعيين كرديم و خوشبختانه كارها بهتدريج سر و سامان گرفتند. چند مؤسسه آموزش عالي و بنياد را هم با وزارت فرهنگ و هنر ادغام كرديم. پس از آن همراه با سرپرستهاي جديد دانشگاهها، در قم خدمت حضرت امام مشرف شديم و بنده ضمن معرفي سرپرستها كتاب «روشنفكر كيست؟» خود را حضور امام تقديم كردم. حضرت امام درباره خط مشياي كه دانشگاهها بايد در پيش بگيرند، نكاتي را متذكر شدند و در پي فرمان ايشان، دانشگاهها را بازگشايي كرديم. نخستين اقدامي كه بايد صورت ميگرفت، سر و سامان دادن به دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي بود. به همين دليل ضمن ادغام برخي از اين مؤسسات در يكديگر، سعي شد با تشكيل گروههايي از دانشگاهيان براي تجديد نظر در برنامههاي آموزشي و ايجاد هماهنگي بين دانشگاهها، اقداماتي به عمل آوريم.
وضعيت در وزارت فرهنگ و هنر هم بسيار آشفته بود و لذا به پيشنهاد برخي از دوستان همفكر، قرار شد با تشريك مساعي شهيد دكتر مفتح، در وزارت علوم سميناري تشكيل و خط مشي قابل قبولي براي اين وزارتخانه مشخص شود. بحثهاي مختلفي مطرح شدند، اما متأسفانه همگان بر سر تصويب يك قطعنامه واحد به توافق نرسيدند. بنده تلاش كردم مسئوليت وزارت فرهنگ و هنر را به فردي آشنا به امور فرهنگي و هنري و در عين حال مسلمان و متعهد بسپارم و خوشبختانه دكتر بركشلي كه هم استاد فيزيك و هم موسيقيداني در سطح عالي بود، مسئوليت قائممقامي اين وزارتخانه را پذيرفت و اوضاع بهتدريج سر و سامان گرفت. ابتدا وزارت علوم و وزارت فرهنگ را با تصويب هيئت دولت ادغام كرديم، اما بعد از كنارهگيري بنده، دوباره اين دو وزارتخانه از هم جدا شدند.
بله، در اوايل سال 1358 چند تن از سران حزب توده به وزارت فرهنگ و هنر آمدند و هشدار دادند: نكند جمهوري اسلامي هنر را محدود كند! بنده گفتم: چطور موقعي كه ماركسيسم هر ايدهاي غير از خودش را انكار و همه را مجبور كرد در محدوده خاصي فكر كنند، نگران نشديد؟ آن زمان كه با انتشار جزوههاي بياعتباري چون اصول مقدماتي فلسفه پوليتزر سعي كرديد اذهان جوانان را منحرف كنيد، چطور نگران تفكر و هنر نبوديد؟ مطمئن باشيد اسلام با هنر اصيل و واقعي هيچ مخالفتي ندارد.
بنده از سال 1329 با مرحوم دكتر سامي سابقه دوستي داشتم. هنگامي كه همراه با مرحوم محمد نخشب و چند تن ديگر هيئت اجرايي حزب را تشكيل داديم، مرحوم دكتر سامي در سال آخر دبيرستان بود. پس از كودتاي 28 مرداد سال 1332، احزاب و سازمانها تشكل سازماني خود را از دست دادند و حتي جبهه ملي هم ناچار شد فعاليتهاي خود را تعطيل كند. بعد از پيروزي انقلاب فرصتي پيش آمد تا احزاب سابق بار ديگر فعاليت خود را آغاز كردند و برخي به گروهكها نزديك شدند. بنده در اوايل سال 1358 به دوستان اعلام كردم كه اين گروهكها در خط انقلاب و مورد اعتماد مردم نيستند. اين موضوع سبب شد از حزب جاما كناره بگيرم.
اولين دليل بنده اين بود كه رفراندوم رأيگيري براي قانون اساسي را تحريم كردند، در حالي كه در آن شرايط بحراني تأييد قانون اساسي ضرورت عاجل جامعه بود، چون قانون اساسي هر كشوري ركن اصلي آن است و مخالفت با برخي از مواد آن، نبايد دليل بر معطل گذاشتن قانون اساسي كه همه چيز منوط به آن است بشود. دومين دليل من زير سؤال بردن حضرت امام بود. يك روز از يكي از سران آنها پرسيدم: «شما با چه صلاحيت و سابقهاي رهبر انقلاب را زير سؤال ميبريد؟ اطاعت از ايشان بر همه ما واجب است». خاطرم هست پس از فاجعه 7 تير هم، در دانشگاه تهران جلسهاي تشكيل شد و بنده در آن جلسه اين ترور ناجوانمردانه را محكوم كردم و گفتم: فدائيان اسلام با ترور هژير و رزمآرا در واقع راه را براي انتخاب دكتر مصدق و ياران او به مجلس شانزدهم و ملي شدن صنعت نفت باز كردند، ولي ترور دكتر بهشتي و ياران او نهتنها راهي را بر شما نگشود كه خون اين مبارزان و بزرگان دامان شما را خواهد گرفت و نهضت اسلامي نيز با قدرت بيشتري به راه خود ادامه خواهد داد.
در دانشگاه تربيت معلم مشغول تدريس شدم و هنگامي كه در سال 1359 ستاد انقلاب فرهنگي تشكيل شد، به امر حضرت امام در آن ستاد و سپس در شوراي عالي انقلاب فرهنگي به خدمت مشغول شدم و تا جايي كه در توان داشتم به كارهاي علمي و فرهنگي ادامه دادم. با فرهنگستان علوم و چند نهاد ديگر نيز همكاري كردم.
به نظر بنده اين ويژگي، بيش از هر چيزي به اعتقاد مردم به حضرت امام به عنوان مرجع ديني مربوط ميشد. مردم حقيقتاً اعتقاد راسخي به حضرت امام داشتند و بدون لحظهاي تأمل به توصيههاي ايشان عمل ميكردند، به همين دليل هم به محض اينكه رژيم پهلوي اندكي دچار تزلزل شد، به اشاره حضرت امام تظاهرات ميليوني شروع شد. مردم واقعاً با اعتقاد قلبي با حضرت امام و انقلاب همراه شدند و حركت آنها ناشي از باورهاي دينيشان بود. انقلاب ما يك انقلاب ديني و معنوي و ملهم از تعاليم اسلامي است و لذا براي حفظ آن نيز، بايد روي اين ويژگي انقلاب تكيه شود. اگر مردم همچنان به انقلاب و آرمانهاي آن وفادار بمانند، براي حفظ دستاوردهاي انقلاب، از هيچ فداكاري و تلاشي فروگذار نخواهند كرد. با حفظ هويت ديني و اعتقادي انقلاب، هر بحراني را ميتوان پشت سر گذاشت.
مهمترين دستاورد انقلاب اسلامي، احياي اسلام است. خوشبختانه انقلاب اسلامي در برههاي اتفاق افتاد كه بخش قابل توجهي از دنيا، هم از كمونيسم و هم از نظام سرمايهداري مأيوس شده بود و به دنبال راه سومي ميگشتند. اين شرايط تاريخي خاص، ويژگي بسيار برجستهاي را به انقلاب اسلامي داد و اسلام را احيا كرد. از ديگر دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي، كندن ريشه جريان چپ و بهخصوص حزب توده از ايران بود. بعد از شهريور 1320 و اخراج رضاخان از ايران و خاتمه جنگ جهاني دوم، احزاب گوناگوني در ايران پا گرفتند كه از همه گستردهتر و بانفوذتر، حزب توده بود. اين حزب با پشتيباني قوي شوروي و استفاده از آموزههاي تشكيلاتي حزب كمونيست شوروي، توانست با كمك كادرهاي قوي، تا اقصي نقاط كشور و در بين تمام طبقات اجتماعي نفوذ كند و بهسرعت دامنه فعاليتهاي خود را گسترش بدهد. حزب توده با طرح شعارهاي جذابي چون رهايي زحمتكشان، مبارزه با استعمار و امپرياليسم و. . . توانست در ظرف مدت كوتاهي، گروه زيادي از افراد تحصيلكرده و كارگران را جذب كند و تبديل به حزبي فراگير و بيرقيب شود. ساير احزاب، از جمله احزاب اسلامي به هيچوجه از نظر تشكيلاتي و تدوين ايدئولوژي و بهويژه بيان آن به زبان روز، قدرت و توانايي حزب توده را نداشتند و قادر نبودند مثل اين حزب در بين مردم رسوخ كنند. جالب اينجاست كه اين حزب دائماً شعار مبارزه با استعمار و امپرياليسم را ميداد، ولي در عمل نهتنها كاري نميكرد، بلكه در واقع جادهصافكن شوروي در ايران بود. انقلاب اسلامي از اين نظر كه همزمان عليه نظام سرمايهداري و در رأس آن امريكا و نظام كمونيستي موضعگيري كرد، انقلاب منحصر به فردي است. حضرت امام با طرح شعار «نه شرقي، نه غربي» در واقع تكليف همه جهانخواران غرب و شرق را تعيين كردند و به سلطه طولاني امپرياليسم شرق و غرب در ايران خاتمه دادند. انقلاب اسلامي با الهام از انديشههاي اسلامي، به مردم ما ثابت كرد كه ميتوانند تحت رهبري روحانيت پس از سالهاي طولاني تحقير و نفوذ روسيه، انگليس و امريكا، روي پاي خود بايستند و سرنوشتشان را در دست بگيرند. عزم راسخ مردم در پيروي از آموزههاي اسلامي و قرآني، بهخوبي در رأي بالاي 98 درصد مردم به نظام جمهوري اسلامي مشاهده شد. در هيچ يك از انقلابهاي دنيا سابقه نداشته است كه رهبران انقلاب ظرف چنين مدت كوتاهي، رژيم جديد را آن هم با چنين رأي بالايي تثبيت كنند. اين نتيجه شگفتانگيز همه مخالفان، از جمله حزب توده، منافقين، سلطنتطلبان، مليگراها و ديگر معاندين را متوجه كرد كه ديگر جايي در بين مردم ندارند، از همين رو برخي از آنها به مخالفت علني با نظام جديد پرداختند و حتي كار را به رويارويي مسلحانه كشاندند. نظام اسلامي توانست نظام سلطنتي را - كه بيش از 25 قرن تسمه از گرده مردم كشيده بود- يكسره ريشهكن سازد. نظام خاني از بين رفت و حتي سران عشاير هم متوجه شدند اسلام پايه معنوي حيات جامعه ايران است و ميتواند قشر محروم را از فلاكت و سلطه خانها و اربابزادهها برهاند.
مهمترين تأثير انقلاب اسلامي ايران در سطح جهاني اين است كه ملتهاي مظلوم و تحت ستم دريافتند ميتوانند بدون اتكا به يكي از دو ابرقدرت دنيا، با توكل و ايمان به خدا روي پاي خود بايستند و اين پديده تازهاي بود، زيرا تا زمان وقوع انقلاب اسلامي، هيچيك از حركتهاي آزاديبخش دنيا، بدون اتكا به شوروي يا امريكا محقق نشده بودند. طبقه محروم در سراسر دنيا احساس كرد كه به رسميت شناخته شده و اين نيز از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي است.
ديگر دستاورد مهم انقلاب اسلامي طرح تفكر اسلام انقلابي در برابر نظام كمونيستي، نظام سرمايهداري و دموكراسي غربي بود. با وقوع انقلاب اسلامي، اسلام به عنوان نظامي كه براي تمام ابعاد زندگي بشر اعم از اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فكري، تربيتي، فرهنگي و. . . حرفهاي مهمي براي گفتن دارد، بار ديگر احيا شد. در پي انقلاب اسلامي، كشورهاي اسلامي به آگاهي بيشتري نسبت به قدرت اسلام دست يافتند كه بخشي از آن در موج بيداري اسلامي تجلي كرد.
بيترديد زنان مسلمان ايران در شكلگيري، تحقق و تداوم انقلاب، نقش بسيار تعيينكنندهاي داشتند و حضور آنها در تظاهرات و راهپيماييها، فوقالعاده تأثيرگذار بود. تا قبل از پيروزي انقلاب، زن به عنوان وسيلهاي براي تبليغ كالاهاي مصرفي ديده ميشد. انقلاب اسلامي به زن ايراني جايگاهي را كه شايسته آن بود بخشيد، بدانگونه كه حضرت امام فرمودند: مرد از دامان زن به معراج ميرسد. زن در نظام اسلامي براي تحصيل و اشتغال با مردان مساوي است. بالا بودن آمار زنان تحصيلكرده دانشگاهي، يكي از شاخصهاي ارزشگذاري به قدر و منزلت زن ايراني است. زنان ايران در مجامع مختلف بينالمللي قدرت علمي و فكري خود را به اثبات رساندهاند.
استكبار جهاني براي به زانو در آوردن انقلاب اسلامي، از تمام حربههاي خود، از جمله ترور، جنگ، تحريم و... استفاده كرده، اما به اهداف خود نرسيده است، لذا براي ايجاد تزلزل در اركان نظام ما، سعي ميكند با رواج فرهنگ مبتذل خود در ايران، ايجاد تزلزل در نظام خانواده، زير سؤال بردن ارزشهاي ديني و فرهنگي و رواج بيبند و باري، به آن ضربه بزند و براي اين مقصود از پيشرفتهترين ابزارهاي تكنولوژيك از قبيل اينترنت و ماهواره استفاده ميكند. راه مقابله با تهاجم فرهنگي، تقويت ارزشهاي معنوي و اسلامي است. اگر نسل جوان ما به ارزشهاي اسلامي پي ببرد و آنها را در زندگي به كار بگيرد، هيچ فرهنگي نميتواند به حيطه ارزشهاي او وارد شود. اگر اهداف و آرمانهاي اسلامي را در تمام زمينههاي فكري خود رسوخ دهيم، ميتوانيم با سرافرازي از اين ميدان مبارزه بيرون بياييم.
من ترجيح ميدهم به اين سؤال، به شكل خرد و نه كلان جواب بدهم. در واقع به اين پديده نگاه آسيبشناسانه دارم. واقعيت اين است كه برخي رفتار اسلامي و درستي با اقشار جامعه نداشتند و بعضي از آنان هم بدون بهرهمندي از تخصص، مسئوليتهايي پذيرفته و چون از پس كار برنيامده به سازمان مربوطه و افراد ديگر خسارتهاي جبرانناپذيري زدهاند. اشكال عمده ديگر اين بود كه در برخي از زمينهها برخلاف دستورات صريح قرآن و ائمه معصومين(ع)، به شيوه عقلايي عمل نكرديم و نميكنيم و از اين جنبه صدمات جبرانناپذيري به جامعه وارد ميسازيم. رسانههاي گروهي ما وظيفه خود را براي تبيين آرمانها و اهداف اسلامي بهدرستي انجام ندادند و لذا تربيت جامع و كامل اسلامي بر جامعه ما حاكم نشد.
من دو سه بار، عميقاً و از ته دل خوشحال شدم! يك بار موقعي بود كه شنيدم شهيد خليل طهماسبي عامل انگليس، سپهبد رزمآرا را ترور كرده است. بار دوم موقع شكست كودتاي 25 مرداد سال 1332 بود كه شاه مجبور شد فرار كند و تصور ميكردم بساط رژيم شاهنشاهي از كشور برچيده شده است، اما متأسفانه اين خوشحالي ديري نپاييد و سه روز بعد شاه با كودتاي امريكايي برگشت. سومين بار هم پيروزي انقلاب اسلامي بود. خوشحال بودم كه به عنوان يك عضو كوچك فرهنگي در اين انقلاب عظيم شريك بودهام.