
درگفتارهاي پيشين حول ضرورت توسعه و موانع آن سخن گفتيم و اشارات داوري اردكاني را نيز به كار بستيم. در بخش پاياني يادداشت ميخواهيم به توسعه «پژوهش» به عنوان يگانه راه توسعه اشاره كنيم. مسيري كه شايد خود داوري اردكاني را نيز در چالش قرار ميدهد چراكه به عنوان نخستين گام از اين مسير، لاجرم بايد گزارشي جامع از برنامههايي كه تاكنون در حيطه انديشه و راه توسعه ريخته شده است ارائه كنيم تا بدانيم در كجاي راه قرار داريم؟ دكتر رضا داوري به عنوان رياست فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران خود اكنون ميبايست گزارشي جامع از وضع توسعه در 40 سال اخير ارائه نمايند تا با اين وصف انديشه خود را پيرامون راه تجدد كامل كنند. حيطه و عرصه انديشه وادي لجبازي و انتقاد براي سرنگون كردن افراد و انديشمندان نيست و اگر اينگونه ميانديشيم بايد تذكر پيدا كنيم كه انتقادها هم در جهت تكميل انديشه و توسعه كشور است. پس اكنون بايد از شعارهايكهنه و منسوخ عبور كرده و وادي انديشه را سر و سامان دهيم تا ببينيم وضعيت علم در كشور چگونه است؟ ما بايد بدانيم كه آنچه اكنون در كشور ما علم خوانده ميشود از كجا و چگونه پديد آمده و در زندگي مردمان چه اثري داشته و اكنون دچار چه وضعي است؟
«فلسفه علم» عقب افتاده ما
پندار رايج اين است كه به عنوان مثال چند سال پيش آمار مقالات دانشمندان ما قابل اعتنا نبود و اكنون تعداد و رقم مقالات بسيار زياد شده است و اين سرعت رو به افزايش است و از طرفي افزايش مقالات ملاكي براي رشد علم در نظر گرفته شده است! گويي عرصه علم و پژوهش در دنياي متجدد به ميدان مسابقه مقالهنويسي تبديل شده كه در اين وضع مقالات روز به روز افزايش مييابد بدون اينكه بدانيم در توسعه علمي كشور چه نقشي را ايفا كرده است. به همين صورت بايد بدانيم كه در اين وضع بحراني علم در كشور، ما به كدام مسير در حركت هستيم؟ بديهي است كه اگر علم رونق و نشاط پيدا كند تعداد مقالات هم افزايش مييابد اما افزايش تعداد مقالات به معني رونق و رشد و توسعه اقتصادي و همچنين شتاب در شناخت غرب و تجدد نيست. به زبان سادهتر بعضي از دانشمندان ما نگاه علمي را رها كرده و به علم به عنوان «قدرت» مينگرند.
فلسفه علم رسمي ما نيز، به جاي اينكه در ماهيت و بسط تاريخي و شرايط احكام و قضاياي علمي بپردازد به بحث در مبادي علوم اكتفا كرده و با نگاهي ذهني به علم مينگرد. به عبارتي سادهتر دانشجويان و دانشمندان اين حوزه به جاي پرداختن به فلسفه علم و پرسشها و مسائل اصلي توسعه فقط در پي نوشتن جزوات و پس دادن حفظيات خود در پايان يك ترم تحصيلي هستند. به همين صورت ما با جزوهنويسهاي آوانگاري مواجه شدهايم كه واو به واو سخنان اساتيد را در كلاس مينويسند كه در اين صورت و عدم تأمل چگونه ميتوان گفت از لحاظ علمي به پيشرفت و توسعه دست يافتهايم؟ پس بايد براي برونرفت از اين بحران بايد دريابيم كه در آغاز دوران ما چه تحولاتي درعلم پديد آمده و اين علم چگونه بسط و توسعه يافته است؟ اما چرا مردمي كه در خارج از اروپا و امريكاي شمالي به سر ميبردند تا پايان قرن هجدهم از اين علم بياطلاع بودند و پس از آنكه به آن رو نمودند اكنون با دشواريهايي مواجه شدهاند. به همين جهت ميبايست بدانيم كه پژوهشگر بايد از لحاظ معاش خيال آسوده داشته باشد تا بتواند در مسائل اصلي علم غور كند و در عين حال از روحيه سوداگري به دور بماند. دانشمند جهان توسعه نيافته و نه آوانگاردهاي جزوهنويس بايد از روحيه سوداگري و تعدي علم به جهان قدرت به دور بمانند تا از اين جهت راهي براي توسعه و علم باز كند. در غير اين صورت انديشه همواره درجا خواهد زد و علاوه بر دور شدن از منطق جهان جديد به جهل و ناداني سوق پيدا خواهد كرد.
اما از ديگر سو عدم اختصاص دادن بودجه پژوهش و همچنين مشكلات اقتصادي ناشي از عدم معيشت كافي دانشمند دليل موجّه و مستندي بر كنارهگيري از رشد و پيشرفت و توسعه علمي نخواهد بود، چراكه ميشناسيم و ميدانيم كشورهاي زيادي در چند دهه گذشته حتي با خاك يكسان گشتند اما به لطف توان و تلاش خود كشورشان را بازسازي كردند و اكنون قطب صنعت و توسعه و زبانزد ديگر كشورها هستند. بنابراين تا زماني كه روحيه «طلب» وجود نداشته باشد و دانشمند نخواهد، دستيافتن به توسعه تمنايي بيهوده و حتي محال است. در نتيجه انداختن مشكلات به گردن ديگران يا حتي ايدئولوژي و جناحبنديهاي سياسي نه تنها، منتهي به پيشرفت و توسعه علمي نيست كه حتي به ضرر آن تمام خواهد شد (تحليلي كه منافاتي با اين ندارد كه سياستمداران انديشه با غرضورزي تأملات را نابود كنند). از طرفي دانشمندان جهان توسعه نيافته بدون روش به سراغ علم ميروند و به حدي اين مورد را سهل ميانگارند كه گويي اكنون علم در اختيار است و به راحتي ميتوان آن را اتّخاذ نمود. اكنون ميبايست با زباني رسا از دانشمندان و دانشجويان طلب نماييم و بدون اغراق و با توان و قوّت از آنها بخواهيم كه گزارشي جامع از وضعيت علم در كشور تهيه كنند تا از همين مجرا هم مجموعه كوششها و تلاشها روشن شود و هم اينكه بدانيم در كجاي مسير توسعه علمي قرار گرفتهايم؟ همچنين در تكميل اين طلب ميتوان گفت بدون اينكه استدعايي در كار باشد و بدون شك تا قومي، ملتي و كشوري احساس نياز و طلب نكند به پژوهش و دستيافتن به روش علمي برنميخيزد. لذا طلب و خواستن و نياز به دانايي آغاز علم است.
زماني كه دانشمند آنقدر با حيرت در برابر جهان مواجه نشده است كه بخواهد در پي طلب باشد چگونه ميتوان گفت وجود خود و كشور را نيازمند به علم تصوّر كرده است؟ به علاوه، دست يافتن به قدرت و سوداي تجاريسازي علوم بر اين بحران دامن ميزندكه گويي علم، ابزاري است، و دانشمند از اين رهگذر ميبايست به قدرت دست پيدا كند.
از همين روي است كه هركس مدح و ستايش علم را به جاي ميآورد به صورت الزاممنطقي دوستدار علم و دانش نيست و به پيشرفت آن خدمتي نميكند. بلكه حتي شايد سخن به مشهورات عادي و معمولي روزمره بپردازد. لذا داوري مينويسد: «اشخاص و مردمان زيادي هستند كه از علم دم ميزنند در حالي كه خود هيچگونه تعلقي به آن ندارند». اين دست از افراد در كشورهاي توسعه نيافته كم نيستند، افرادي كه منتظر ايجاد فرضيه و تئوري علمي هستند تا از همين روي خلأهاي سياسي خود را با الفاظ موهوم، بيمعني و دهن پر كن پوشش دهند.
سياستمداراني كه در شعار خواهان تجددند و در حقيقت حتي به عاملان نظري توسعه توجهي ندارند. اهل علم شعار و حرف نميخواهند. اهل علم نيازمند رفاه و آسايش و دوري جستن از ايدئولوژيهاي سياسي هستند كه بدون اتّهام علمستيزي حسب سياستهاي راهبردي در برنامههاي توسعه كشور بتوانند به رشد علمي و پژوهش كشور كمك نمايند. اين گفتار و اين نوشتار حرف و سخني نيست كه از زبان انديشمندان تراوش كرده باشد، بلكه دغدغه اصلي بزرگان كشور است، اما گويا سخنان و هشدارهايي كه در جهت توسعه علمي شنيده ميشود به راحتي سهل انگاشته شده و آنقدر گردنها زير يوغ تجارت علمي بزرگ شده است كه سخنان اثري ندارد. بنابراين اگر وضع به همين منوال ادامه پيدا كند بايد به گونهاي ديگر و برخورد قاطع و جديتري صورت پذيرد. مگر كشور و توسعه علمي كه براي آن خونها ريخته شده است بازيچه عدهاي معدود است كه هرگونه ميخواهند با آن رفتار كنند؟ مگر كشور با افراد سر شوخي دارد كه بودجههاي اختصاص يافته به علم و پژوهش را صرف بازيهايي كنند كه در آن هيچ سودي نيست؟ مگر ترس از خدا معنايي ندارد؟ مگر بزرگان كشور بدون هدف و بدون جهت درباره روند كنوني توسعه علمي هشدار ميدهند؟ مگر دانشمندان بيجهت هشدار ميدهند كه تعداد مقالات ملاكي براي توسعه علمي نيست؟
همه اين پرسشها بايد و بايد به صورت آگاهانه در آگاهي مردم گنجانده شود تا همه بدانند كه نسلهاي بعدي هم بايد زندگي كنند. گويي سدكنندگان راه توسعه نميخواهند كه بر حقانيت ايمان آورند و عمل درست انجام دهند و از همين رهگذر بازگشتي نيكو داشته باشند. اما مشكل به همين نقطه ختم نخواهد شد، بلكه دانشمند اگر نداند كه باري سنگين بر دوش دارد خود يكي از موانع راه توسعه خواهد بود. اگر ارسطو درست ميگويد كه بشر در ذات خود طالب علم است، پس چرا اكنون اين روحيه طلب فراموش شده است؟ در ضمن چيزي كه يونانيان را به طلب فراخوانده بود همان نيست كه ما اكنون داعيهدار آن هستيم. دانشمند اگر توسعه ميخواهد و اگر در پي اين است كه سهمي در توسعه علمي داشته باشد بايد خواب را بر خود حرام كند و در تحقق و طلب علم مصلحت كشور را در نظر آورد. مگر نه اين است كه تاريخ، اينگونه افراد را به چشم خود ديده است؟ مگر انديشمندان دوره طليعه اسلامي و همچنين دانشمندان غربي پيش از ظهور اسلام از ديار خود و در جهت فراگيري كوچ نميكردند و خطرات راه را بر جان نميخريدند كه سهمي در افزايش دانش و پيشرفت علمي داشته باشند؟ لذا شكي نيست كه تا قومي نياز و احساس به علم و پژوهش پيدا نكنند راه پيشرفت گشوده نخواهد شد. بدين جهت شايد در آستانه ورود به عرصه جديدي از علم و پژوهش باشيم اما بدون هيچگونه ترديدي به علم و پيشرفت علمي نيازمند هستيم و تا اين احساس نياز به جان نرسد و با تار و پود جان آميخته نشود چيزي در وجود ما برانگيخته نخواهد شد. چنانكه در عالم اسلامي فضاي علم و تحقيق فراهم آمد. در دوره رنسانس هم صورت ديگري از بينش و طلب زنده شد. بنابراين علم منتظر نميماند كه تمام شرايط تحقيق مهيا و حاضر شود و آنگاه دانشمند كار تحقيق را آغاز نمايد. در اين صورت تحقيق تابع سياست هم نيست چراكه اگر در كشوري روحيه و استعداد تحقيق و پژوهش وجود نداشته باشد اگر تمام بودجه كشور را هم صرف آن كنند نتيجه مطلوب حاصل نخواهد شد. از همين وجهه علم خريدني نيست، بلكه رسيدني است و در اين صورت اگر همان امري هم كه در اختيار است از روي بازيهاي تجاري به سوداگري تبديل شود ورطه خطرناكي در انتظار آينده كشور خواهد بود.
نياز امروز ما: پژوهش معطوف به عمل حول تجدد
لذا با گفتاري منطقي ميتوانيم نشان دهيم كه مسئله ما در مسير تجدد چيست؟ در اين اثنا به دور از ايدئولوژيهاي سياسي كشور ما در راه توسعه اقتصادي و اجتماعي قرار گرفته است، و از همين جهت نياز به پژوهش حس ميشود. ما نزديك به صد سال است كه با تفكر غربي آشنا شدهايم، اما همچنان در اين وادي گرفتار هستيم كه اين فرصت مهيا نشده است تا نسبت خود را با غرب و تجدد و توسعه علمي بسنجيم. اصلاً آيا راه توسعه و پيشرفت همان راهي است كه غرب آن را طي كرده است؟ و اگر چنين است ما اكنون در كدام قسمت راهي هستيم كه غرب آن را پيمود؟ آيا ما بايد مسير تجدد را چنانچه غرب پيمود بپيماييم يا مسير دشوار ما مختصات خاص خود را دارد؟ اين پرسشها از سر پرحرفي و بوالهوسي انتخاب نشده است، بلكه نشاندهنده راه و گشاينده ميباشد.
اما به راستي راه هماني نيست كه غرب آن را طي كرد، اساس عقلي و نظري انديشه غربي بنيادي بود كه فيلسوفان آن را بنا نهادند؛ از همين جهت صورت اوليه طرح بهشت زميني از قرن 15 به بعد رواج پيدا كرد، و تا زماني كه بحران بورژووازي شدت يافت آرزوي عالم و بهشت زميني و صلح و بيمرگي مطرح شده بود. آنها تفكر را با عهدي جديد آغاز كردند، به عنوان مثال جيوردانو برونو را در آتش سوزاندند و از همين رهگذر در جهت توسعه علمي جان خود را مايه قرار دادند.
علم و تكنيك و توسعه اخذ شدني نيست و نميتوان آن را از جايي گرفت. علم و توسعه را بر در خانه ما نياوردهاند كه بخواهيم در پذيرش آن ترديد كنيم و در پي تحول آن برآييم. علمي كه هنوز آن را نشناختهايم چگونه ميتواند تحول پذيرد؟ گويا همچنان مسائل را سهل ميانگاريم و بر اين خيال هستيم كه ميتوان بنيان انديشهاي را كه 2500 سال بر كشور فرمانروايي ميكرده است و ميكند در عرض يك شب و يك سال، با مبادي خود سازگار نماييم. اكنون هم كسي در پي اين نيست كه ساز مخالفت بر سر زند، بلكه انديشه اصلي اين است كه اوّل گودال نهال فراهم شود، سپس در پي آوردن درخت برآييم. در غير اين صورت نهال نوپا به زودي خشك خواهد شد و تمام آرزوها بر باد خواهد رفت، شايد اين واقعيات به مذاق قشرينگران خوش نيايد اما واقعيتي است كه با آن مواجه هستيم. دكتر رضا داوري اردكاني در پي نگريستن به علوم انساني و تجدد و همچنين غربشناسي صرفاً فقط طرح مسئله نمودهاند. اما پس از گذشت 40 سال هنوز روشي فرضيهمند و گزارشي جامع از وضعيت توسعه كشور و نحوه آشنايي با غرب در اختيار قرار ندادهاند. گويي ملاك و هارموني توسعه كشور فقط در حد شعار باقي مانده است، با گفتن «بايد اين كار انجام شود» مشكلي حل نخواهد شد. فرهنگستان علوم به عنوان داعيهدار توسعه آيا گزارشي جامع از وضعيت علم در اختيار قرار داده است؟ آيا سند راهبردي پيشرفت و توسعه، مطابق با برنامههاي اول تا ششم توسعه موفق بوده است؟ آيا فرهنگستان علوم هم، مانند ادارههاي كاغذانگار هر روز ساعت 8 صبح پژوهشگراني را به خود ميبيند كه منتظر هستند ساعت 4 بعد از ظهر شده و كارت بزنند و خارج شوند؟ و فردا و فرداهاي ديگر نيز اين چنين تا صد سال ديگر نيز بگذرد؛ و اين نيز بگذرد؟ داوري اردكاني، پيش از ديگران، خود بايد پاسخگو باشد كه چندگام از «راه دشوار تجدد» را كه مكرراً از آن سخن گفته است، به عهده گرفته و پيموده است؟ گويا قدرت تكنيك چشم همگان را كور كرده است و آنهايي هم كه ميانديشند يا به بازيهاي سياسي متهم ميشوند يا توان رفتن از آنان گرفته ميشود. همانند كساني كه در آفتاب نشستهاند و منتظر رسيدن سايه هستند. گويا وصل توسعه بسيار دور از دسترس است كه قومي آن را به تلاش و كوشش به دست ميآورند و قومي ديگر دستيابي به آن را بازيچه تقدير ميدانند. انتخاب توسعه با خودمان است و اين جز با روحيه طلب به دست نخواهد آمد و گذر از شعارهايي كه بايد چنين و چنان كنيم.
«قومي بجد و جهد گرفتند وصل توسعه / قومي دگر حواله به تقدير ميكنند»
*دانشآموخته فلسفه