در ششم مردادماه1360، خبر فرار ابوالحسن بنيصدر و مسعود رجوي از ايران منتشر شد. از آن دوران تا هم اينك، چند وچون اين فرار در پرده ابهام ومحمل سؤالات بيپاسخ بوده است. اين نوشتار ميكوشد با استفاده از پارهاي روايتها به شفافيت موضوع كمك كند، اميد آنكه مقبول افتد.
منزل ناصر تكميل همايون، مخفيگاه بنيصدر
امام خميني(ره) در 20 خرداد 1360 بنيصدر را از فرماندهي نيروهاي مسلح عزل كرد. بنيصدر در زمان صدور اين حكم در كرمانشاه به سر ميبرد و اختفاي وي از همان جا شروع شد. جناحهاي مختلف ناسيوناليست براي پنهان كردن او و سپس بهرهبرداري از وي، نقشه كشيده بودند، ليكن بنيصدر در منزل ناصر تكميل همايون يار قديمي و جبههاي (جبهه ملي) خود مخفي شد. تكميل همايون در تحقيقاتي كه دادسراي انقلاب اسلامي از او كرد، چنين نوشت:«آقاي بنيصدر قرار بود در ايران بماند، نه به ميان كردهاي دموكرات برود كه او را ضد انقلاب بنامند، نه در ميان عشاير فارس كه او را فئودال بخوانند، ناگهان سر از پاريس در آورد كه به ما در اين مقوله يك كلام هم نگفته بود... من هم خوشحال بودم كه بالاخره به هر صورتي كه باشد او را صحيح و سالم به بيت امام ميرسانم و بر مبناي سخن امام هم آشفتگيها به پايان ميرسد و هم او در جايي امن به تأليف و تصنيف ميپردازد، اما از فرداي رفتن ايشان در پناه مجاهدين تمام پلهاي ارتباطي فرو ريخت و به مرور ما «كان لم يكن شيئا مذكورا» شديم. چرا بنيصدر از امام فرار كرد و به دامن ميتران آويخت؟ اين اقدام بنيصدر براي من نيز غيرمستقيم توهينآميز بود، زيرا به اين شرط خودم را داخل معركه كرده و با آخرين روزهاي سياسي بنيصدر گره زده بودم كه او را صحيح و سالم به بيت امام بسپارم. زمزمه تماس مجاهدين چنين شروع شد كه آقاي بنيصدر ميرفت تا به آنها رفع ابهام كند و براي تطهير آن قسمت از موضع ايدئولوژي آنها كه وي التقاطي ميدانست، به گفتوگوي خصوصي بنشيند. بنيصدر چنين وانمود ميكرد كه خواستار تعلق به هيچ گروهي نيست و الفت او با من نيز به همين دليل بود، ولي متأسفانه از فرداي تماس با مجاهدين و رفتن بنيصدر به پناه آنها تمام پلهاي ارتباطي فرو ريخت. آيا اين اقدام بنيصدر درست بود؟ كساني كه با صداقت، عِرق اسلاميت، ايرانيت، عشق به وحدت و اتحاد گام پيش نهند و تحمل انواع مصائب را كنند و ايشان دفعتاً خط ديگري را انتخاب كند؟»(1)تكميل همايون همچنين اظهار داشت: «كارها بدون اطلاع من، كاملاً در خفا به دستياري نواب انجام شد. ظاهراً به من چنين تفهيم شده بود كه يك بحث جدي ايدئولوژيك در پيش است، نه يك فرار و پنهان شدن. اول هم بنا بود يكي دو نفر با بنيصدر همراه باشند از جمله سلامتيان، ولي وقتي آن شب بنيصدر همراه مجاهدين و با وسيلهاي كه آنها تهيه كرده بودند، رفت من آقاي نواب را تا باجه تلفن نزديك بيمارستان ـ هزار تختخوابي ـ همراهي كردم. از گفتوگوهايش فهميدم در يك فرار و اختفا همكاري كردهام. رئوس مطالبي كه گويا نواب مأموريت داشت به من تفهيم كند چنين بود:
1- شما (يعني من) راحت شديد، ديگر مسئوليتي نداريد.
2- خطر از بنيصدر دور شد.
3- آنها (مجاهدين) به خوبي ميتوانند از بنيصدر دفاع كنند.
اگر بنيصدر لو ميرفت نهتنها براي شما بلكه براي حزب ملت ايران هم بد ميشد.
وضع روانيام واقعاً با شنيدن اين حرف بسيار دگرگون شد. اين حرفها يعني من آلت فعل شده بودم، مرا به بازي گرفته بودند، برنامه اصلي يعني رفتن به بيت امام منتفي بود.» (2)
آغاز يك ارتباط ناپايدار
در خصوص نحوه ارتباط بنيصدر با سازمان، سودابه سديفي از اعضاي دفتر وي نيز مطالبي اظهار كرد كه ضمن آن به پيغام بنيصدر به رجوي براي آغاز ترور سران حكومت نيز اشاره كرده است: «پس از عزل بنيصدر عدهاي از جمله نواب او را تحريك ميكردند كه به مجاهدين بپيوندد و بنيصدر نيز به وسيله نواب با مجاهدين ارتباط داشت. روزي من و عدهاي در حضور بنيصدر بوديم. نواب در مورد مجاهدين دو پاكت و يك روزنامه ـ كه فكر ميكنم در آن دفاع از بنيصدر مطرح بود ـ آورد. يكي از نامهها از سازمان مجاهدين خلق بود، نامه ديگر هم اعلاميه چاپي از ناحيه همان سازمان بود. همه را به بنيصدر داد. نواب اصرار داشت بنيصدر با يكي از سران مجاهدين تماس بگيرد. بنيصدر پافشاري ميكرد كه با خود رجوي رو در رو گفتوگو كند. نواب گفت ترتيب يك تماس تلفني را با رجوي خواهد داد، ولي بنيصدر معتقد بود تماس تلفني دردي را دوا نميكند و جز سلام عليك نميشود پشت تلفن حرف ديگري زد و اين مثمر ثمر نيست. نواب استدعا كرد اگر پيامي به رجوي دارد، او ميتواند حامل پيام باشد و بنيصدر پيامش را چنين اعلام كرد: بايد شروع به زدن رأيهاي آنها كرد. چاره ديگري نيست. سپس محافظت بنيصدر توسط مجاهدين مطرح شد كه بنيصدر با طرح كلي آن موافقت كرد.» (3)
توقف تعقيب بني صدر!
مرحوم حاج احمد قديريان، معاون دادستان انقلاب در آن زمان نيز درباره دستگيري بنيصدر ميگويد: «راجع به دستگيري بنيصدر، حدود سه روز دنبال وي بوديم. بنيصدر و مسعود رجوي در ابتداي كار [از نظر اطلاعاتي و مراقبت] در دست ما بودند. ساعت 12 شب آقاي قدوسي [دادستان كل انقلاب وقت] نبودند، با آقاي بهشتي تماس گرفتم و خدمتشان عرض كردم بنيصدر در حدود دو سه ساعتي است كه پيدايش نيست، آقاي قدوسي هم فرمودهاند تعقيب نكنيد. مرحوم بهشتي فرمودند هر چه آقاي قدوسي فرمودند عمل كنيد. آن شب آقاي قدوسي در قم بودند. در ساعت 12:5 يا يك به آقاي قدوسي زنگ زدم. ايشان تشريف آورده و در خيابان خواجه عبدالله انصاري در طبقهاي بودند كه سخت ميشد تلفنشان را گرفت. در هر صورت تماس گرفتيم و ايشان گفتند كنترل و تعقيب بنيصدر را متوقف كنيد و ما هم متوقف كرديم. موضوع از اين قرار بود كه حضرت امام فرموده بودند نسبت به دستگيري بنيصدر اقدام نشود كه اشتباهي از فرمايشهاي حضرت امام چنين برداشت شده بود تعقيب و كنترل بنيصدر متوقف شود.» (4)
فرار با خلبان مخصوص شاه!
به هرروي، ابوالحسن بنيصدر در تاريخ ششم مرداد سال 1360 به اتفاق مسعود رجوي، با همكاري عدهاي از منافقين با هواپيماي بوئينگ 707 با هدايت سرهنگ خلبان معزي ـ خلبان مخصوص شاه كه بعدها به زبالهكش تاريخ شهرت يافت ـ به فرانسه فرار كرد. روزنامهها چنين نوشتند:«ابوالحسن بنيصدر، رئيسجمهور معزول ايران به كشور فرانسه گريخت و از دولت اين كشور تقاضاي پناهندگي سياسي كرد. بنيصدر با يك هواپيماي بوئينگ 707 ربوده شده در ساعت 22:45 شب چهارشنبه به صورت غيرمجاز به سوي قبرس پرواز كرد و پيش از آنكه هواپيماهاي شكاري نيروي هوايي ايران كه در تعقيب هواپيماي ربوده شده حامل بنيصدر بودند، به اين هواپيما برسند از مرز ايران خارج شد. هواپيماي مذكور را سرهنگ بهزاد معزي هدايت ميكرد كه پيشتر نيز هدايت هواپيماي شاه معدوم را به قصد مراكش به عهده داشت. سرهنگ معزي پس از بازگشت از مراكش با تظاهر به جانبداري از انقلاب اسلامي ايران مترصد فرصت مناسبي شد تا خيانت خود را به امت قهرمان و انقلابي ايران كاملتر كند. بنيصدر به محض ورود به فرانسه از فرودگاه نظامي حومه پاريس كه هواپيما به آنجا هدايت شده بود به آپارتمان شخصي خود در كشان عزيمت كرد. او در كنار پلكان آپارتمان خود مصاحبه مطبوعاتي تشكيل داد و گفت: رويدادها و مقاومت مردمي نشان داد ملت ايران مصمم است راه انقلاب را ادامه دهد. تنها 15 درصد از مردم ايران در انتخابات اخير شركت كردند.» (5)
بهزاد نبوي، وزير مشاور در امور اجرايي و سخنگوي دولت در گفتوگويي در عصر 7/5/1360 با خبرگزاري پارس اظهار كرد: «شب گذشته ساعت 10:45 يك هواپيماي سوخترسان نيروي هوايي حامل بنيصدر و رجوي با يك مأموريت عادي پرواز و به روي آسمان با اعلام نقص فني مسير خود را عوض كرد كه به محض تشخيص توطئه دو فانتوم نيروي هوايي جمهوري اسلامي او را تعقيب كردند، اما متأسفانه به نتيجه نرسيدند و هواپيماي مذكور از مسير تركيه ـ يونان ـ ايتاليا به فرانسه رفت.» (6)
مسافران توالت هواپيما!
سرهنگ قاضي عسگر و سرهنگ دهقان دو خدمه هواپيماي نظامي 707 سوخترسان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، در بازگشت از فرانسه در گفتوگويي در باره چگونگي فرار بنيصدر، رئيسجمهور معزول ايران و رجوي، رهبر سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) جزئيات بيشتري را در افكارعمومي دادند. سرهنگ دهقان با اشاره به اينكه در تاريخ ششم مردادماه 1360 طبق برنامه روزانه عازم مأموريت جنگي بود و به همين دليل در ساعت 9 شب سرگرم بازرسي قسمتهاي مختلف براي آماده كردن هواپيما جهت سوختگيري بوديم، هنگام بازرسي هواپيما متوجه شدم در يكي از دو توالت هواپيما قفل است و خواستم اين مسئله را به اطلاع مسئولان برسانم كه مرد مسلحي مرا دستگير كرد و مدعي شد در هواپيما بمب گذاشتهاند و كوچكترين حركت باعث انفجار آن خواهد شد. پس از چند لحظه ديدم سرهنگ قاضي عسگر را كه در آن زمان همافر بود دستگير كردهاند و نزدم آوردند.»
سرهنگ قاضي عسگر در اين خصوص گفت:«آن شب پس از اينكه هواپيما را بازرسي كرديم، سرهنگ خلبان معزي در هواپيما را بست و در پاسخ به سؤالاتم كه پرسيدم همافر دهقان، مسئول سوخت هواپيما كجاست؟ گفت: «انتهاي هواپيماست.» كنجكاوتر شده بودم و ميخواستم براي جستوجو به قسمت عقب هواپيما بروم كه شخصي فرياد زد: «ايست! از جايت تكان نخور، وگرنه شليك ميكنم!» در همان لحظه در توالت باز شد و دو نفر از آن بيرون آمدند. يكي از آنها مردي بود كه ريش داشت و خود را رجوي معرفي كرد و نفر دوم هم شخص لاغر اندامي بود. در همان زمان همافر وكيلي و مهندس پرواز هواپيما از پلكان هواپيما بالا آمدند تا دليل عدم پرواز و تأخير ما را بپرسند كه به محض ورود آنها را نيز دستگير كردند. پس از اينكه درها بسته شد هواپيما به راه افتاد و در حال صعود بود كه در توالت مجدداً باز شد شخص ديگري با چهره عرقكرده و با لباس پرواز بيرون آمد كه رجوي او را دكتر بنيصدر، رئيسجمهور ايران! معرفي كرد. از اين لحظه متوجه شديم بنيصدر نيز در هواپيماست. در تمام مدت پرواز رجوي و يك نفر ديگر با اسلحه ما را زير نظر داشتند و شخص ديگري نيز در كابين مرتباً با فرانسه تماس ميگرفت و ما در عبور از مرزهاي هوايي كشورهاي مختلف با هيچ مشكلي مواجه نشديم. به نظر ميآمد قبلاً فرود اين هواپيما به اطلاع دولت فرانسه رسيده بود و پس از صحبت بنيصدر با نخستوزير فرانسه كه در هواپيما انجام شد، ما در فرودگاه فرانسه به زمين نشستيم.
فرار با سوءاستفاده از ضعف فرماندهي فرودگاه
حجتالاسلام والمسلمين محمدي ريشهري، رئيس دادگاههاي انقلاب و ارتش در خصوص چگونگي فرار و اينكه افراد شخصي و غيرنظامي چطور توانستهاند از يك پايگاه نظامي به اين سادگي فرار كنند، گفت: «اين فرار را بايد ناشي از ضعف فرماندهي منطقه دانست. با اينكه به ايشان تذكر داده شده بود كه افرادي در نيروي هوايي هستند كه ممكن است خطرهايي براي نيرو داشته باشند، اما به اين امر توجه نكردند. حتي خود خلبان معزي از ارتش اخراج شده بود و ايشان را به بهانه اينكه دارد پرواز ميكند به ارتش برگرداندند كه اين هم از حسن رأفت و عطوفت شهيد فكوري بود و سوء نيتي در كارش نبود، ولي بايد قصور را بپذيريم. ضعفهايي هم در مورد تردد، كنترل رفت و آمد در پايگاه و باند فرودگاه وجود داشته است. براي مثال وقتي خلبانان ميهمان يا همراهي داشته باشند، از نظر دژبان درب پايگاهها به ميهمان توجه نميشود، يعني به صورت عرف است. وقتي فرد شناس است افراد ديگر را ميتواند به عنوان آشنا، دوست و همراه و غيره وارد پايگاه كند كه اين نوعي ضعف است.» (7)
توهمات وتوجيهات يك فراري!
مسعودرجوي در توجيه اين فرار مطالبي عنوان كرده است كه ميتواند نشانگر سلطهطلبي وي ـ از نخست حتي با پذيرش ظاهري رياست جمهوري بنيصدر ـ باشد. آنچه او عنوان ميكند تلاشي است براي موجه و منطقي جلوه دادن فرار و گريز. رجوي ميگويد: «بلافاصله بعد از نخستين ضربه نظامي(8) و سلب ثبات و بيآينده كردن رژيم. . . بايد در زمينه سياسي هم كارمان را متعادل و متوازن ميكرديم و آلترناتيو دموكراتيك خودمان را ارائه ميداديم. با اين ديدگاه بود كه به آقاي بنيصدر. . . پيشنهاد تشكيل شوراي ملي مقاومت را كرديم و با تأييد ايشان اين شورا تشكيل شد... به اين ترتيب با تأسيس شوراي ملي مقاومت آلترناتيو (حكومت جانشين) ما در قبال رژيم. . . هم مشخص شد و بعد سياسي حركتمان با بعد نظامي آن متطابق و متوازن شد. يك هفته يا 10 روز بعد از تأسيس شوراي ملي مقاومت هم جريان پرواز به پاريس پيش آمد... پرواز به فرانسه ـ ولو اينكه مبنا و اساسش را حفاظتي تلقي كنيم ـ با اين تركيب و اين شكل به خصوص آمدن در مجموع در خدمت معرفي و تثبيت آلترناتيو بود، بهويژه كه بر محمل يك عمل بزرگ نظامي، يعني خود پرواز نيز سوار بود.» (9)
با فرار و رسوايي بنيصدر و رجوي از ايران ديگر هواداران و نيروهاي سازماندهي شده سازمان روحيه خود را بيش از پيش از دست دادند و هر روز صفوف آنان بيشتر و بيشتر به دست ارتش 20 ميليوني مردمي شكسته ميشد و دائماً خبر هلاكت يا دستگيري اعضاي سازمان منافقين به اطلاع مردم ميرسيد. همچنين بسياري از نيروها و جوانان پاك و مسلماني كه از روي سادهلوحي به طرف سازمان جذب شده بودند و اكنون رسوايي و رياكاري سازمان نفاق را مشاهده ميكردند، به اشتباه خود اذعان ميكردند و پس از توبه به صف مردم ملحق ميشدند، اما رجوي و عمالش دست از دشمني و توطئه برنداشتند و در خارج از كشور با ايجاد پايگاههاي متعدد در كشورهاي مختلف از جمله عراق به جمعآوري مجدد نيروهاي فراري و مهاجر از ايران پرداختند و در تدارك حملاتي مشترك با رژيم عراق به ايران برآمدند.(10)
بدين ترتيب منافقين در كنار استكبار جهاني با هموطنان خود به جنگ پرداختند و موجب ضرر و زيان مالي و جاني بسياري براي مردم اين مرز و بوم شدند. با پايان گرفتن جنگ تحميلي منافقين كه مزدوري صدام را پذيرفته بودند به تحريك وي به ايران حمله كردند و در يك تحليل اشتباه(11) علت پذيرش قطعنامه را ضعف دولت ايران تلقي كردند. آنها با بزرگنمايي قدرت خود، صدام را متقاعد به پشتيباني از خود براي تهاجم به ايران و حمله گسترده عليه ايران كردند كه با شهامت رزمندگان ايران و شهادت تعدادي از آنها اين توطئه نيز با شكست سنگيني مواجه شد. اين عمل باعث به دام افتادنشان در عمليات مرصاد به دست نيروهاي اسلام و شكست مفتضحانه آنان شد و ابهت پوشالي ارتش به اصطلاح آزاديبخش منافقين در هم فرو ريخت كه براي منافقين حاصلي جز ذلت و نمايان شدن ضعف عقيدتي و عملياتي نداشت.
بني صدر، مطرود دوست فراري!
ابوالحسن بنيصدر در خارج از كشور كوشيد دوباره تشكيلات گذشتهاش را احيا كند، ولي دستگيري افراد فعال و انتقال عده زيادي از آنان به ايران مانع تحقق اين برنامه شد. بهطور كلي جز انتشار نشريه انقلاب اسلامي در هجرت و احياناً كار تحقيقاتي همانند دوران قبل از انقلاب و گاه ارتباط با گروههاي مخالف جمهوري اسلامي فعاليت قابل توجه ديگري ندارد. بهرغم هياهو و بزرگگوييهاي بنيصدر منافقين هيچگاه وي را به عنوان يك نيروي مشخص و بارز نپذيرفتند و همواره از وي به عنوان يك مهره بهرهبرداري كردند و حتي شوراي مقاومت نيز از يك موضع برتريجويانه با بنيصدر و ديگر گروههاي همگام با شورا برخورد كرده است. به هر حال بنيصدر در ابتدا ميانديشيد به عنوان يك نيروي مسلط بر قضايا و مشروعيت يافته در بين دولتهاي غربي ميتواند در نهايت بر اريكه قدرت بنشيند و به عنوان محوري در جهت جذب جناحهاي مخالف مطرح شود، ولي سير جريانات طوري پيش رفت كه پس از يك دوره بلندپروازي دريافت آنچه در خيال ميپروراند رؤيايي بيش نيست و نقاط افتراق فراوانتر از آن است كه جمع نيروهاي گرد آمده بتوانند به عنوان يك جريان منظم و منسجم كارايي زيادي داشته باشند و هر روز كه ميگذرد، ابعاد اين افتراق گستردهتر ميشود، هر چند امريكاييها با انحاي مختلف ميكوشند اين وصلههاي ناجور را به هم پيوند دهند و در اين جهت تا حدي پيش روند كه از ازدواج دختر بنيصدر و رجوي براي تحقق اهدافشان بهره جويند.
پينوشتها در دفتر سرويس گفتوگو موجود است.