از قديم گفتهاند هر چه بگندد نمكش ميزنند واي به روزي كه بگندد نمك. اين ضربالمثل ناظر به زيان كردن از اصل جنس است. هميشه در آسيبشناسي نابهنجاريهاي رفتاري/ اخلاقي بر فقدان خانواده و كاركردهاي عاطفي آن تأكيد شده است. گويي اينكه خانواده همچون اكسيري است كه ميتواند بسياري از دردها را درمان كند و بر بسياري از زخمها مرهم بگذارد. هميشه بازگشت به آغوش گرم خانواده، كيميايي براي سرديهاي روزگار بوده است. حالا فكر كنيد خود خانواده به كانون بياخلاقي و جرم و جنايت بدل شود آنگاه بايد فاتحه جامعه سالم را خواند. راه شيري در اپيزود خلسه به سراغ خانوادهاي ميرود كه از درون زخمي و مسموم شده و گويي به خلسه رفته است. داستان خلسه درباره وكيلي خوشنام به نام عظيمي است كه هميشه در پروندههاي قضايي موفق بوده، اما به طور اتفاقي با موضوع قتل زني به نام هما مواجه ميشود كه پسرش او را به قتل رسانده است. امين تارخ فارغ از چهره و فيزيك مناسب و مهمتر از همه جنس صدايش براي ايفاي نقش وكيل انتخاب خوبي براي ايفاي نقش آقاي عظيمي بوده، تجربه و سابقه بازي در ايفاي نقشهاي مشابه را داشته و به وزنه اصلي در كل اپيزود راه شيري بدل ميشود. يك نوع درونگرايي همراه با تأمل و سكون و سكوت ذاتي شخصيت كه با سويه استدلالي و عقلاني عظيمي در مقام يك وكيل هوشمند همخواني پيدا ميكند و دوم وجوه برونگرايانهاش كه در مواجهه با موقعيتهاي ملتهب پرونده قتل و البته كنشمنديهاي اجتماعي يك وكيل كاربلد انطباق پيدا ميكند. تارخ هوشمندانه اين دو قطب متضاد شخصيت عظيمي را در بازي دوگانه و موازياش به نمايش ميگذارد. نوع مواجهه او با پسري كه مادرش را به قتل رسانده و بالطبع روانشناسي دراماتيك اين كاراكتر در رمزگشايي از اين پرونده مصداقي از اين معناست. در اپيزود خلسه مخاطب با يك موقعيت بغرنج روانشناختي مواجه ميشود يعني پسري كه قاتل است و جمع اين دو يعني پسر بودن و قاتل بودن، موقعيت پارادوكسيكالي را فراهم ميكند كه كشف رازهاي دروني او و بازخواني همذاتپندارانه او از سوي مخاطب ميتواند تماشاگر را نيز با وكيل قصه همراه كرده و در كشف اين معما سهيم كند. آنهم قتلي كه يك طرف آن مادر قرار گرفته است. در واقع اپيزود خلسه در مجموعه راه شيري يك روايت معمايي/خانوادگي از قصه قتل يك مادر است كه براي مخاطب ايراني كه همواره نسبت به مادر، نوستالژي خاص خود را دارد جذاب و درگيركننده است. اساساً ورود اين سريال به قصهاي اين چنيني و دستمايه قرار دادن يك قتل خانوادگي، خود يك جسارت كمتر تجربه شدهاي است كه ما در تلويزيون شاهد هستيم. انگار رسانه ملي تعارف و ملاحظات مرسوم را كنار گذاشته و بيپرده و شفافتر به طرح چالشهاي خانوادگي در قاب تلويزيون پرداخته است. واقعيت اين است كه متأسفانه جامعه امروز ما درگير يك خشونت پنهان و دروني است كه حتي نهاد خانواده را نيز مصمون نگه نداشته و از مرز خانواده كه خود هميشه يك خط قرمز پررنگ بوده، عبور كرده است. برخلاف اعتقاد برخي افراد كه نمايش اين قصهها ميتواند به شكستن قبح برخي ارزشهاي خانوادگي در جامعه دامن بزند همين مجموعه نشان داد كه برعكس پرداخت به اين موضوعات ملتهب اجتماعي، كاركرد بازدارندگي داشته و ميتواند تلنگر هنرمندانهاي به جامعه بزند كه از خلسه بيرون آمده و با كسب خودآگاهي به فكر چارهانديشي براي حل برخي تهديدها و آسيبهاي اجتماعي باشند. رخدادهايي كه گاه مجريان رسمي قانون را هم گرفتار ميكند چنانچه عظيمي كه هميشه وكيلي خوشنام در كار خود بوده اينك در موقعيت پرسوء تفاهمي قرار ميگيرد كه موقعيت و اعتبار حرفهاي او را نيز در معرض خطر قرار ميدهد. واقعيت اين است كه اپيزود خلسه صرفاً سويه معمايي /جنايي نداشته و تلاش شده تا با يك رويكرد روان/جامعهشناختي در ظرفيت زماني- محتوايي قصه به دلايل و ريشههاي نابهنجاريهاي رفتاري نيز بپردازد. به همين دليل از سويه سرگرمكنندگي خود فراتر رفته و كاركردي تحليلي پيدا ميكند. به عبارت ديگر در راه شيري در همه اپيزودهايش به رغم تفاوت كارگردانها و بالطبع سبك روايي و اجرايي اثر تلاش شده تا رويكرد و نگاه تحليلگر و واقعگرايانه به مسائل و دغدغههاي اجتماعي حفظ شده و سرگرمي آن از جنس قصههاي معمايي/ جنايي متعارف نباشد. راه شيري را ميتوان روايت دغدغههاي طبقه متوسط شهري دانست كه در سالهاي اخير به واسطه بسط اجتماعي خود به طبقهاي دراماتيك در حوزه نمايش نيز بدل شده و چه بسا موقعيت پيچيده و چند لايهتري هم نسبت به ديگر طبقات اجتماعي دارد.