موسوی در مقابل پرسشهای احمدینژاد که بنیان گفتمان وی را به چالش میکشید، سکوت و گریز را ترجیح داد.
در ادامه واکاوی حوادث و فتنه پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری 88 برآنیم که ساختار، شاکله و اهداف مسببین این غائله که هزینههای گزاف مادی و معنوی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی در بر داشتهاند را مورد بررسی قرار دهیم. از همین رو پس از بررسی " شکلگیری و برخی مؤلفههای ایدئولوژی تجدیدنظرطلبان "، "فرایند دستیابی "، " راهبرد تبلیغاتی و گفتمان انتخاباتی میرحسین موسوی " و " گفتمان محمود احمدینژاد از انتخابات نهم تا دهم ریاستجمهوری " به فصل پنجم "بررسی نتیجه انتخابات دهم ریاست جمهوری با روش "تحلیل گفتمانی " میپردازیم:
مناظرهها؛ نقشی تعیین کننده در انتخابات
اما با برگزاری مناظرهها و به ویژه مناظره سیزدهم خرداد شفافیتهای سیاسی افزایش یافت. در واقع از آن پس نتیجه انتخابات را مناظرهها تعیین کرد.
سنت مناظره که برای نخستین بار در این رقابتهای انتخاباتی مورد استفاده قرار میگرفت، روشی جدید و تجربهناشده برای جریانهای سیاسی و نامزدهای انتخاباتی بود که تا اندازهای نتیجه انتخابات را به قابلیتهای فردی و ویژگیهایی نظیر اعتماد به نفس کاندیداها پیوند میزد. از لوازم این مناظرهها حفظ خونسردی، داشتن حضور ذهن، اطلاعات کافی، استفاده به جا از دادههای پیشین، صدای رسا و گیرا و آشنایی با آداب مناظره بود. در این مناظرهها که هر کدام دهها میلیون بیننده داشت، اگر نامزدی نمیتوانست از گفتمان خود دفاع کند، تبلیغات خیابانی و ستادی نیز چندان مؤثر نمیافتاد.
بر اثر تحولات سیاسی سالهای اخیر، جامعه نسبت به چهار کاندیدا، شناخت اجمالی داشت و هیچکدام چهرهای ناشناخته نبودند، لذا تبلیغات شهری از کارایی چندانی برخوردار نبود و اکثریت جامعه شناخت تکمیلی خود را بیشتر به مناظرهها واگذار کرده بودند.
پرسشهایی متفاوت
در میان هر شش مناظره هم، مناظره احمدینژاد و موسوی که رقبای اصلی محسوب میشدند، از اهمیت ویژهای برخوردار بود به قدری که حتی پنج مناظره دیگر نیز بر اساس این مناظره تفسیر میشدند. تلقی ابتدایی درباره مناظره سیزده خرداد آن بود که چون مسئولیت اجرایی در چهار سال گذشته بر عهده احمدینژاد بوده و موسوی نیز با رویکردی انتقادی وارد عرصه انتخابات شده و در طول سه ماه گذشته نیز به طور پیوسته انتقاداتی را به دولت نهم وارد ساخته است، در این مناظره موسوی بیشتر در قامت منتقد و احمدینژاد در قامت پاسخگو ظاهر خواهند شد که به تعبیر دیگر به معنای برتری گفتمان موسوی بود.
اما برخلاف انتظار، آنچه که در ابتدای مناظره رخ داد صراحت و رویکرد رو به جلو و فعالانه احمدینژاد بود که تلاش داشت با مطرح ساختن برخی پرسشها و تردیدها، پارادوکسها و تناقضهای گفتمان رقیب را آشکار سازد و از این طریق گفتمان یاد شده را به چالش بکشد. از آن جا که در افکار عمومی دوران هشت ساله مسئولیت موسوی دورهای منفک از دوره شانزده سال بعد به ویژه سالهای 1376-1368 محسوب میشد و بر همین اساس مدیریت اجرایی دوران او به دلیل اقتصاد دولتی و یارانهای مردمیتر به شمار میآمد که وضعیت اقشار ضعیف را نیز در نظر میگیرد، احمدینژاد تأکید خود را در این گفتگو بر آن قرار داد که 24 سال مدیریت گذشته را همسو و ادامه یک سیستم مدیریتی معرفی کند. مدیرانی ثابت که در شرایط متفاوت سیاستهای متفاوت را در طی 24 سال اجرا کردهاند.
مناظره؛ پرمخاطبترین تریبون داخلی
احمدینژاد با مطرح ساختن برخی پرسشها و اینکه چه کسانی از ستاد تبلیغاتی موسوی پشتیبانی کردهاند، ضمن آن که تلاش داشت محوریت مسئله مستضعفان را در گفتمان موسوی به چالش بکشد و آن را با وضعیت سیاسی جریان حامی او در تعارض بداند، همچنین در پی آن بود که انتخابات 1388 را در تداوم انتخابات 1384 و با همان مرزکشیهای سیاسی گذشته معرفی کند.
در واقع این دو هدف، انتظار اصلی احمدینژاد از مناظره را تشکیل میداد. زیرا با تحقق این اهداف و انتظار، گفتمان "عدالت، اصلاحات " موسوی دچار پارادوکس میشد و نمیتوانست رشد پیشین خود را ادامه دهد و به این ترتیب احمدینژاد در گام نخست میتوانست از ریزش آرای چهار سال پیش خود جلوگیری کند و در گام بعد و در صورت افزایش مشارکت عمومی که بسیار قابل دسترس به نظر میرسید بر میزان آرای خود بیفزاید.
در واقع مناظره برای احمدینژاد حکم پرمخاطبترین تریبون داخلی را داشت تا بغض فروخورده خود از چهار سال گذشته را که در ماههای آخر به دلیل افزایش تخریبها به اوج خود رسیده بود، بشکند. احمدینژاد از روزها قبل تصمیم خود را برای شفاف سخن گفتن گرفته بود و آن را در رسانهها اعلام کرده بود. وی در سفر به ساوجبلاغ و مشهد مقدس پارهای از سخنانی را که در مناظره گفت، مطرح کرد و باقی را به زمان مناظره واگذارد.
احمدینژاد در ساوجبلاغ در تاریخ 10 خرداد گفت: من چهار سال سکوت کردم تا کشور جلو برود اما امروز اگر سکوت کنم جریان، معکوس جلو میرود و در مناظره اگر صلاح باشد اسامی برخی مفسدان را افشا و پرونده بسیاری را باز خواهم کرد. وی خطاب به توهینکنندگان به دولت گفت: من از یکی از آقایان سئوال کردم که شما که 24 سال کشور در دستتان بود چه کردید و آیا یک گلستان تحویل ما دادید و این دولت آن را خراب کرد؟ در حالی که دولت تلاش کرد تا مشکلات به ارث رسیده را کاهش دهد. به او گفتم خوب شد احمدینژاد هم کاندیدا است که او را بکوبید و اگر او نبود چه چیزی برای گفتن داشتید.(1)
احمدینژاد: آقای موسوی برای شناخت مشکلات کشور باید سفر کرد
گرچه بخشی از افشاگریهای احمدینژاد در مناظره با موسوی در سخنرانی وی در مشهد نیز بیان شده بود، اما وی برای اینکه بتواند در مناظرهها با فراغت بیشتری سخن بگوید و پیشاپیش تحت فشار فعالان و رسانههای سیاسی قرار نگیرد، در مشهد نیز با برخی ابهامات سخن گفت. او در دیدار جنجالی خود در مشهد چیزی بیش از آنچه که فردا شب در مناظره گفت، نگفت.(2)
با وجود این، سخنگوی وقت قوه قضاییه یک روز پیش از مناظره در اظهاراتی عملاً خواستار آن شد که رئیسجمهور وارد چنین مطالبی نشود. او ضمن آن که بیان کرد در ادبیات ما، مافیای نفتی یا اقتصادی جایگاهی ندارد، درباره افشای اسامی مفسدان گفت: "برای اجرای این امر، قانون تنها یک مرجع دارد و فقط به موجب حکم قطعی از سوی قوه قضائیه اعلام میشود. "(3)
به این ترتیب، احمدینژاد در شرایطی پا به عرصه مناظره گذاشت که میدانست از آن، چه میخواهد. هر چه فضای سیاسی شفافتر میشد و مرزبندیهای سیاسی برای عموم جامعه واضحتر میشد، احمدینژاد خود را پیروزتر میدید. اما هر چه ابهامات در جبهه مقابل برای جامعه بیشتر باقی میماند، احتمال شکست وی بیشتر میشد.
او باید نشان میداد که "میزان حال فعلی افراد است "، آرایش سیاسی گذشته تغییر کرده، بسیاری از افراد انقلابی به ایدئولوژیهای تجدیدنظرطلبانه رسیدهاند، بسیاری با مخالفان گذشته خود ائتلاف کردهاند و گروهی نیز با ایدئولوژیهای جدید تجدیدنظرطلبانه اما پشت نمادهای گفتمان انقلاب اسلامی سنگر گرفتهاند.
لذا احمدینژاد که آغازگر مناظره بود، از همان ابتدا به جای آن که طفره برود سراغ اصل مطلب رفت و به طور ناباورانه و دور از انتظاری که در تاریخ سیاسی پس از انقلاب بینظیر به شمار میآمد به دور از تعارفات و بسیار صریح سخن گفت. احمدینژاد مناظره را چنین آغاز کرد:
من میخواهم در ابتدای عرایضم گله بکنم از برخوردهای بسیار غیرمنصفانه و ظالمانه، بلکه دروغپردازیهای بزرگ و تخریب بیسابقهای که علیه یک دولت انجام شده است.
در طول تاریخ بعد از انقلاب، ما نداشتیم؛ چه در طول دوران یک دولت چه در ایام انتخابات، این قدر هجمه سنگین علیه دولت. به نظرم علتش این است، دوستانی که تصمیم گرفتند وارد عرصه بشوند احساس کردند که در هیچ یک از عرصههای مثبت و سازنده قدرت رقابت با این دولت را ندارند... ای کاش به جای این همه تخریب و تبلیغات سنگین و بیسابقه یک برنامهای ارائه میشد... من شخصاً علاقهمند به ورود به این بحثها نبودم، چهار سال تحمل کردم و...
اما از توهین به مردم، توهین به انتخاب مردم، از توهین به فهم و شعور مردم و منافع مردم نمیتوانم بگذرم... قبلاً هم وعده کرده بودم که بگویم. باور من این است که امروز آقای موسوی در برابر من نیست. تنها آقای موسوی نیست، بلکه سه دولت پی در پی در برابر بنده قرار گرفتهاند. هم آقای موسوی، هم آقای هاشمی و هم آقای خاتمی که این سه، در گذشته با هم بودند. در دوره گذشته هم آقای موسوی از آقای خاتمی حمایت کرد و هم از آقای هاشمی حمایت کرد و هم آقای خاتمی از آقای هاشمی حمایت کرد.
در واقع اینها همه با هم بودند... باید جوانها هم بدانند که بنده در برابر یک کاندیدا نیستم. در برابر یک مجموعهای هستم که با محوریت آقای هاشمی و همکاری آقای موسوی و خاتمی علیه بنده حرکت کردند. علت این فشار سنگین به بنده در طول چهار سال و فشارهای سنگینتر در ایام انتخابات، به نظر من، به یک مسئله برمیگردد، این که در این سه دوره یک ساختار اداری و حلقههای مدیریتی شکل گرفت که از مسیر انقلاب و ارزشهای انقلاب فاصله گرفت. نه اینکه در این سه دوره خدماتی نشد، چرا شد اما آرام آرام یک جریانی شکل گرفت که خود را مالک ملت، مالک انقلاب، حاکم بر مردم و دست خودش را در بیتالمال و مسایل کشور باز میدید. آنها در انتخابات قبل صفآرایی کردند اما ملت بر آنها غلبه کرد. در طول این چهار سال تلاش کردند که دولت را ناموفق جلوه بدهند، اما خدای متعال عنایت کرد با حمایت مردم تا اینجا آمدیم.
در انتخابات قبل، از داخل و خارج رقیب من پشتیبانی شد و کمک شد. در همان اوایل این دولت، آقای هاشمی پیغامی برای یکی از این پادشاهان حاشیه خلیجفارس فرستاد که شما نگران نباشید ظرف شش ماه این دولت ساقط میشود که بعداً افرادی رفتند توضیح دادند و مسئله تا حدودی حل شد... من البته آقای موسوی را دوست دارم. همیشه هم به ایشان احترام گذاشتهام اما اتفاقی که در این سه ماه افتاد برای من قابل توجیه نیست.
جناب آقای موسوی! برای اینکه متوجه بشویم در کشور مشکل هست و اعتیاد هست، ما نیاز نداریم که برویم یک بازیگر را بیاوریم در اتوبوس تا بفهمیم اعتیاد هست. شما چند تا سفر کردید متوجه شدید که در کشور مشکلات هست؟ آیا این مشکلات در چهار سال ایجاد شده است؟ پس 24 سال چه؟ یعنی یک گلستانی را دوستانِ جنابعالی، متحدانِ جنابعالی، به من تحویل دادند و بنده این را تبدیل کردم به یک خرابه؟ هیچ اتفاق مثبتی هم نیفتاده است؟ تازه معلوم شده که بنگاهها مشکل دارند؟ تازه معلوم شده که بیکاری هست؟... این جمله را هم بگویم، در همین عرصه رقابت هم رقابتی بین چهار نفر نیست. سه نفر علیه یک نفر است. همه حرفها حتی مناظره دیشب مناظره نبود، علیه یک نفر بود. به نظرم این فاقد منطق است. ما باید بیاییم بر مبنای عدالت و منطق کار کنیم.(4)
میخی بر تابوت فتنهگران
به عبارت دیگر، جلوگیری از رشد گفتمان "عدالت، اصلاحات " که در چند هفته اخیر در حال گسترش بود با روشهای معمولی ممکن نبود و تنها به یک شوک نیاز داشت. اگر مناظره سیزده خرداد بدون چالش اساسی به پایان میرسید و اهداف دوگانه و مورد انتظار احمدینژاد به مرحله عمل نمیانجامید توقف رشد گفتمان "عدالت، اصلاحات " در جامعه امکانپذیر نبود.
زیرا گفتمان یاد شده، هم مدعی ارزشهای گفتمان "عدالت، معنویت " بود و هم مدعی ارزشهای اصلاحطلبی و با خاطراتی که هنوز جامعه از دهه 1360 در ذهن داشت، چندان هم باور این مسئله مشکل نبود. اما با شوکی که احمدینژاد در آغاز مناظره بر گفتمان "عدالت، اصلاحات " موسوی وارد ساخت، باورپذیری آن گفتمان را مورد تردید قرار داد.
در واقع احمدینژاد پرسشهایی را در این مناظره مطرح ساخت که در طول هفته بعد و تا زمان انتخابات، پرسشهای اصلی جامعه را تشکیل میداد. یعنی موسوی برخلاف هفتههای گذشته که تنها خود را به صورت منتقد مطرح ساخته بود، اکنون باید به بسیاری از پرسشهای مطرح شده پاسخ میگفت که همین موضوع از گفتمان فعالانه "عدالت، اصلاحات " گفتمانی انفعالی به وجود آورد. به عبارت دیگر، بخش بزرگی از فضای حاکم بر انتخابات در هفته آخر را پرسشهای احمدینژاد از موسوی تشکیل میداد که به معنای غلبه یافتن گفتمان او در این انتخابات بود. این پدیده همان موجی بود که عدهای با نام "سونامی احمدینژاد " از آن نام بردند.
این موج از لحظاتی پس از مناظره در میدانهای شهر تهران آغاز شد و صبح فردا در مرقد امام خمینی(ره) و در مراسم سالگرد امام خمینی به روشنی خود را نشان داد. در واقع شعارهای جمعیتِ فراوان حاضر در این مراسم در حمایت از احمدینژاد بیانگر نتیجة مناظره شب گذشته بود. شعارهایی نظیر "احمدی دلاور، پیرو خط رهبر " و "احمدی، احمدی، حمایتت میکنیم ". این شور مردمی پاسخی به پرسشهای صاحبنظران سیاسی بود که اکنون، با توجه به مطالب مطرح شده در شب گذشته، چه خواهد شد؟
سکوت و گریز موسوی نسبت به افشاگری و پرسشهای احمدینژاد
به عبارت دیگر، افشاگریهای شب گذشته گرچه شوکی را بر جامعه وارد ساخت و نقاب از گفتمان دو چهره "عدالت، اصلاحات " برکشید و برخلاف حملات آنها، صداقت گفتمان یاد شده را مورد تردید قرار داد، اما از سوی دیگر، نشان داد که جامعه نه تنها با آن مطالب نسبت به انقلاب اسلامی تغییرموضع نداده، بلکه با افزایش شفافیتها، با احساسات بیشتری به حمایت از آن برخاسته است.
از سوی دیگر، انفعال موسوی و فهرستی از اتهامات از پیش طراحی شده او که ارتباط چندانی با پرسشها و مطالب احمدینژاد نداشت، نشان داد گروه مشاوران موسوی نتوانستهاند رویکرد احمدینژاد در مناظره را به درستی پیشبینی کنند. در واقع به همین دلیل بود که موسوی مجبور میشود در شب بعدی و در مناظره با کروبی بیانیهای را علیه احمدینژاد صادر کند. موسوی برای دفاع از گفتمان خود باید به پرسشهای احمدینژاد پاسخ میگفت تا بتواند از ضعیف شدن آن جلوگیری کند. اما موسوی در مقابل آن پرسشهایی که بنیان گفتمان وی را به چالش میکشید، سکوت و گریز را ترجیح داد.
او در آغاز کلام خود در مناظره با احمدینژاد پس از آن که از پاسخ دادن به پرسشهای وی شانه خالی کرد، گفت: صحبتهای خوبی مطرح شد که بنده به صورت روشمند میخواهم با آن برخورد کنم و جواب بدهم... ما دوست داشتیم که ایران یک نقشی داشته باشد به عنوان قدرت اول منطقه در همة شئون علمی و اقتصادی، آبرو داشته باشد، الگویی باشد برای همه جهان، پس انقلاب کردیم، برای اینها انقلاب کردیم که ایران بزرگ بشود، ایران اسلامی بزرگ باشد، تأثیرگذار باشد و بتواند ترجیحاً اثرگذار باشد و پیام خودش را به همه جهان برساند؛ منتهی در برخورد با حل مسائل کشور و اینکه ما ایران را به جایگاه واقعی خودش برسانیم.
من احساس میکنم که دو نوع میشود رو به رو شد، دو نوع مدیریت میشود داشت. یکی مدیریتی هست که بر اساس ماجراجویی و بیثباتی، رفتارهای نمایشی و قهرماننمایی و شعاری است، خیالبافی و خرافهگرایی است و خلافگویی و پنهانکاری است، خودمحوری و قانونگریزی است، سطحینگری و روزمرهگی است و افراط و تفریط. من بقیه بحثهایم را در این چهارچوب پیش خواهم برد. یک موردی هم هست که ما بیاییم بر اصل متانت رفتارهای منطقی و کارشناسی شده، واقعبینی و خرافهستیزی، شفافیت و... قانونگرایی و اتکا به خرد جمعی، دور اندیشی و آیندهنگری و اعتدال و میانهروی کار کنیم.
دستپاچگی و فشار عصبی موسوی
در مناظره سیزده خرداد، عملاً احمدینژاد بود که در اغلب اوقات موضوعات بحث را تعیین میکرد. در این مناظره گرچه احمدینژاد از تسلط و خونسردی همیشگی به ویژه آن چه که در دانشگاه کلمبیا و ژنو از خود نشان داد، برخوردار نبود و حتی گاهی لحن سخنانش به ویژه درباره مدرک غیرقانونی زهرا رهنورد نامناسب به نظر میآمد، اما دستپاچگی و فشار عصبی در موسوی بسیار نمایان بود که موجب شده بود صدا و دستانش بلرزد.
موسوی به دلیل اضطراب فراوان، حتی از آن که بتواند کلام خود را به درستی منتقل کند، ناتوان بود. چنین نمایش ضعیفی این تلقی را در مخاطب ایجاد میکرد که وی درباره مباحث مطرح شده متحیر مانده و بدون آن که انتظار چنین مباحثی را داشته باشد، بدون برنامه مشخص وارد مناظره شده است و تنها برای تکرار برچسبزنیهای گذشته پا به مناظره نهاده است. این ذهنیت زمانی تقویت شد که وی در مناظره بعدی خود در حدود بیست دقیقه تلاش کرد به پرسشهای مناظره پیشین پاسخ دهد و در آغاز سخنان خود نوشتهای را به صورت بیانیه قرائت کرد.
اما موسوی در پاسخ به این پرسشها نیز در متن گفتمان احمدینژاد حرکت کرد، به این معنا که با شفافتر ساختن مواضع خود و حمایت از جریان حامی خود به نوعی در تبلور بخشیدن به دو خواسته احمدینژاد یاری رساند. او برای مقابله با گفتمان احمدینژاد مجبور شد از مؤلفههای عدالتخواهانه گفتمان خود بکاهد و بر مؤلفههای گفتمان اصلاحطلبی بیفزاید و به نوعی تداعیگر همان مرزکشیهای سیاسی سال 1384 باشد. موسوی در پاسخ به پرسشهای گفتمان احمدینژاد، پاسخی را که آن گفتمان نیاز داشت ارائه کرد. او با مطرح ساختن نظریه "قواعد بازی " نوعی منش محافظهکارانه از خود بروز داد که گویی قرار است پس از به دستگیری قدرت، دوباره تیم مدیریت گذشته را به حوزه مدیریت بازگرداند.
چنین رویکردی میتوانست در بخشهایی از جامعه حرکتی رو به عقب تلقی شود. البته سنِ به نسبت بالای او نیز در تقویت این باور مؤثر بود. همچنین اظهارات صریح گذشته او مبنی بر آن که وی در دوران هاشمی و خاتمی "احساس خطر " نمیکرده است و تنها در زمان دولت نهم احساس خطر کرده است به نوعی جانبداری از فراز و فرودهای دورههای گذشته و حرکتی رو به عقب تلقی شد. گر چه جمله اخیر موسوی در روزهای تبلیغات به دلیل آثار منفی آن کمتر شده بود، اما در شب مناظره سیزدهم خرداد دوباره مرور و یادآوری شد.
احمدینژاد برای نشان دادن عدم صداقت گفتمان موسوی، به ادعای حضور مستقل وی در انتخابات اشاره کرد و با بیان جبهه پشتیبان موسوی که در ایام انتخابات چند صد میلیارد دلار هزینه کرد. خطاب به او میگوید: "آقای موسوی من دوست دارم شما را، (اما) این چه نحوه هزینه کردن است؟ از کجا میآید؟ یک مورد رشت الکتریک، بدون هیچ مزایدهای دادند به دوستان جناب آقای کرباسچی... بیقانونی اینهاست جناب آقای موسوی! استات اویل بیقانونی است که طرف میآید اینجا محاکمه میشود و محکوم میشود، از زندان فراری داده میشود و میرود خارج و تهش پسر آقای هاشمی است. بیقانونی در پسران بعضی از همین آقایانی است که از شما حمایت میکنند. " در واقع آنچه که از مناظره آن شب بیش از همة مسائل در ذهن جامعه باقی ماند و پس از انتخابات به ضمیر ناخودآگاه جامعه انتقال یافت، همین بخش از مطالب احمدینژاد بود.
عدم شفافیت برنامههای موسوی
نکته دیگری که موجب به حاشیه راندن گفتمان "عدالت، اصلاحات " شد، عدم اصرار موسوی بر گفتمان خود و برگزیدن رویکرد تخریبی علیه گفتمان احمدینژاد بود. موسوی به جای آن که به طور مشخص برنامههای خود را بیان کند و در حوزه اقتصاد، فرهنگ، سیاست خارجی و داخلی، راهبردهای خویش را تبیین سازد به گونهای که گفتمان "عدالت، اصلاحات " را برای بخشهای مختلف جامعه به روشنی نمایان و متبلور سازد، به صرف اکتفا به کلیات بیشتر تلاش داشت با برخی واژههای هنجاری احساسات مخاطب را تحریک سازد. موسوی در این ابتذال تبلیغاتی کار را به واردات "سیرِ چینی " رساند تا شاید با این کلیدواژهها ذهن توده جامعه را به سوی خود معطوف سازد.
این رویکرد که کاندیدایی بخواهد برنامههای خود را برای مخاطب بیان سازد شاید برای احمدینژاد که در طول چهار سال گذشته آنها را به مرور به نمایش گذاشته بود چندان ضرورت نداشت، اما برای موسوی و دیگر نامزدها ضرورت داشت. به هر حال، احمدینژاد رئیسجمهور کنونی بود و برنامههایی همچون هدفمند کردن یارانهها، سهام عدالت، مسکن مهر و مواردی از این دست را پیشتر پی گرفته بود، اما این مسئله برای موسوی اهمیت داشت.
با وجود این، وضعیت برنامههای موسوی چندان روشن نبود. او حتی به طور مشخص و شفاف بیان نکرد که پس از انتخابات با سیاستهایی همچون سهام عدالت و مسکن مهر چگونه رفتار خواهد کرد. لذا هر چه به روزهای آخر انتخابات نزدیکتر میشد گفتمان موسوی بیشتر جنبه "سلبی " میگرفت و کمتر وجوه "ایجابی " پیدا میکرد. دورافتادگی از گفتمان "عدالت، اصلاحات " که به معنای دور شدن موسوی از اندیشههای خود و ترجیح دادن نظرات مشاورانش بود، هم القاگر وجود پارادوکسهایی در این گفتمان بود و هم عاملی بود برای توقف توسعه این گفتمان در میان لایههای درونی جامعه.
آثار معکوس تخریب احمدینژاد
نکته بسیار حساس این بود که رویکرد تخریبی و توهینآمیز علیه احمدینژاد که با رأی بیش از هفده میلیونی در دوره پیش به قدرت رسیده بود، نوعی ریسک و خطر سیاسی محسوب میشد. به این معنا که به هر حال اکثریتی که چهار سال پیش به وی اعتماد کرده بودند، نمیتوانستند در این مدت چهار ساله که اقدامات و پرکاری او را نیز مشاهده کرده بودند به شدت علیه او برخیزند. به هر حال رأی بار اول به یک شخص میتواند نوعی تعصب را درباره او، در افراد جامعه ایجاد کند. لذا اتخاذ رویکرد تخریبی و توهینآمیز در چنین شرایطی میتواند آثار معکوسی را در پی داشته باشد.
جریان رقیب احمدینژاد بدون توجه به این مسئله تمام تلاش خود را در روزهای تبلیغاتی علیه او به کار گرفت و حتی برای آن که همنوایی بیشتری را در میان فعالان سیاسی به دست آورد، برخلاف دورههای گذشته و به جای آن که جریان اصولگرایی را مورد نقد قرار دهد، بیشتر شخص احمدینژاد را نقطه هدف خود قرار داده بود.
در واقع مناظره سیزده خرداد، گوشهای از تناقضات بیشمار گفتمان موسوی را که پس از انتخابات با وضوح بیشتری آشکار شد، برای اکثریت برملا کرد. در مناظره، اکثریت ایرانیان با استدلالهای احمدینژاد و تناقضات موسوی آشنا شدند، در حالی که جمعیت زیادی هم به دلایلی تا زمان تحولات پس از انتخابات به این موضوع دست نیافتند.
اما نباید فراموش کرد که این تناقضات رفتاری، مقولهای زمانی نبود که تنها به حوادث پس از انتخابات و سرباز زدن از پذیرش نتایج انتخابات مربوط باشد، بلکه پارادوکسی گفتمانی بود که ریشه در گفتمان "عدالت، اصلاحات " داشت. این گفتمان گرچه در جوهر خویش به سکولاریسم و ارزشهای غربی وفادار بود اما با برگزیدن برخی نمادهای متناسب با گفتمان انقلاب اسلامی و امام خمینی به شیوهای ظاهرسازانه و مزورانه در پی آن بود که خود را فراگفتمانی، فراطبقاتی معرفی کند که هم به ارزشهای اصولگرایانه پایبند است و هم به ارزشهای اصلاحطلبانه. بنابراین هم نیروهای اجتماعی وفادار به اصولگرایی باید به آن رأی بدهند و هم نیروهای وفادار به اصلاحطلبی. لذا تقلب رخ داده در انتخابات دهم ریاست جمهوری بیش از هر چیز ریشهای گفتمانی داشت.
این گفتمان با رفتاری که پس از انتخابات از آن سر زد و به یکباره تمام ارزشهای اجتماعی را به مسلخ قدرتطلبی شکستخوردگان برد، "گفتمان فریب و ریا " بود که تلاش داشت با صورتی هزار چهره، "هفتاد و دو ملت " را به سوی خود جلب کند و برای جذب هر بخش از جامعه نیز نمادی را طراحی کرده بود و در کلیت ساختمان گفتمان خود به کار میبرد. این گفتمان پس از انتخابات با برگزیدن رویکردهای شبه آنارشیستی (هرج و مرجطلبانه) نه به ارزشهای دمکراتیک و جامعه مدنی وفادار ماند و نه به ارزشهای نظام ولایی و انقلاب اسلامی.
انتخابات عرصهای است که در آن تضاد منافع طبقاتی به سمت اکثریت تمایل پیدا میکند. به این معنا، پس از مناظره سیزدهم خرداد، گفتمان جریان اصلاحات از این توانایی محروم ماند که بتواند نمایندگی طبقات بالا و پایین جامعه را همزمان بر عهده گیرد. این گفتمان بیشتر طبقات بالای اقتصادی و جدید جامعه را نمایندگی میکرد و از نگاه این طبقات گفتمان یاد شده میتوانست خواستها و نیازهای اجتماعی و سیاسی آنان را برآورده سازد.
در صورتی که طبقات پایین و طبقه متوسط سنتی، گفتمان "عدالت، معنویت " را سازگار با خواستها و نیازهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود تشخیص دادند. در این میان اکثریت جمعیت کشور نیز با طبقات مذکور بود. لذا پس از مناظره که حضور دو مؤلفه "عدالتطلبی " و "اصلاحطلبی " در گفتمان موسوی پارادوکسیکال و باورناپذیر تلقی شد، جبهه اصلاحات و تجدیدنظرطلب در روزهای بعد به اصل خویش بازگشت و مانند سالهای گذشته بر عناصر و مفاهیم اصلاحات تأکید کرد. در واقع مفاهیم و ارزشهایی که دیگر مخاطب عام نداشت و بسیاری از طبقات اجتماعی آنها را نیاز و خواست اصلی خود نمیدانستند.
نکته بسیار مهم دیگری که باید به آن دقت کرد این است که پیام یک گفتمان نباید به طور مستقیم با انگارهها و پیشفرضهای عمومی جامعه در تضاد باشد. لذا یکی از دلایل شکست موسوی را باید در عدم رعایت این اصل دانست. در باور جامعه همواره دوران مدیریت دهه 1360 به دلیل نزدیک بودن مدیران به بدنه جامعه و نیز اقتصاد یارانهای معطوف به طبقات پایین جامعه متفاوت از دورههای بعدی نگریسته میشد. در حالی که ائتلاف موسوی، خاتمی و هاشمی به نوعی این باور عمومی را به چالش کشید و از این جهت چنین ائتلافی که دامنههای گستردهتری داشت در نگاه گروهها و افرادی که به سالهای مدیریت 84-1368 انتقاداتی داشتند، امتیازی منفی به شمار میآمد.
به این ترتیب، موسوی برخلاف بیست سال سکوتی که کرده بود و موجب شده بود تصوری ثابت به عنوان نخستوزیر دهه 1360 از او در اذهان نقش ببندد، اکنون با ائتلافها و رفتار سیاسی جدید، هویت خود را بازتعریف کرد. این هویت دو ویژگی داشت: نخست این که قالب تصویر پیشین را شکست و دیگر آن که شخصیتی منحصر به جریان دوم خرداد را از وی به نمایش گذاشت. لذا در چنین شرایطی دیگر تفاوت نمیکرد که کاندیدای جریان اصلاحات چه کسی و با چه سابقهای است. مهمتر از ویژگیهای فردی و گذشته تاریخی او نامزدی وی به عنوان نماینده جریان اصلاحات بود.
با فرض چنین مطلبی میتوان مدعی شد که جریان اصلاحات اگر از نامها عبور میکرد و نمایندهای را که در ویژگیهای فردی نکات مثبت بیشتری نسبت به موسوی داشت برمیگزید، از ضریب موفقیت بالاتری برخوردار بود. افرادی که دست کم سادهتر بتوانند لبخند بزنند و با گروههای مختلف مردمی با رفتار ساده خود، رابطه برقرار کنند.
موسوی در زندگی دوبارة سیاسی خود با برخی ائتلافها، رفتارها و گفتارها، تصویر پیشین به یاد مانده از دهه 1360 درباره خود را در اذهان عمومی جامعه مخدوش کرد و همین تصویر پارادوکسیکال نقش مهمی در شکست وی داشته است. به هر طریق یکی از پرسشهای اساسی جامعه پیش از مناظره سیزده خرداد که احمدینژاد تلاش کرد به نوعی پاسخ آن را برای جامعه بیان کند، این بود که وقتی احمدینژاد با رهیافت عدالتخواهی و توجه به طبقه "مستضعف " در انتخابات حضور یافته است، چرا موسوی نیز که اهداف خود را همین موارد اعلام میکند در این انتخابات شرکت کرده است؟
در واقع در مناظره یاد شده، برخلاف احمدینژاد که به نوعی تلاش کرد به این پرسش عمومی پاسخ دهد، موسوی نتوانست پاسخی که اکثریت را قانع کند، ارائه نماید.به همین دلیل است که پس از مناظره، رشد گفتمان موسوی متوقف شد و رشد گفتمان احمدینژاد شتاب افزونتری یافت. با چنین مناظرهای در اذهان اکثریت جامعه، موسوی نسخه بدلی احمدینژاد شناخته شد که برای جلوگیری از رأی مجدد احمدینژاد در انتخابات حضور یافته است. نکتهای که حتی در برداشتی آزاد از انتهای فیلم دوم انتخاباتی احمدینژاد، با نام "محدوده ممنوعه " قابل دریافت بود. این برداشت مربوط به پلانی است که احمدینژاد دو نوع گیاه شبیه به هم را مقابل دوربین و در باغچه منزل خویش نشان میدهد. یکی از آنها "ریحان " بود و دیگری گیاهی شبیه به ریحان. لذا در چنین شرایطی طبیعی بود که گفتمان احمدینژاد غلبه یابد و با مطرح شدن چنین مسئلهای در جامعه، اکثریت نسخة اصلی را به جای نسخه بدلی برگزینند.
نتیجه
تحلیل گفتمانی از مهمترین روشهای تحلیل نتایج انتخابات در ایران است. به عبارت دیگر در هر انتخابات پیروزی سیاسی با جریانی است که بتواند در رقابت گفتمانی از رقیب خود پیشی بگیرد. در انتخابات دهم ریاست جمهوری، گفتمان "عدالت، معنویت " احمدینژاد با ویژگیهایی که از خود بروز داد توانست بر گفتمان "عدالت، اصلاحات " موسوی غلبه یابد. نقطه عطف غلبه گفتمانی احمدینژاد بر موسوی به مناظره سیزده خرداد بازمیگردد.
تا پیش از آن مناظره، موسوی با پوشیده نگاه داشتن تعارضهای درونی گفتمان خویش و با بهرهگیری از خلأ تبلیغات ستاد انتخاباتی احمدینژاد توانسته بود با رسیدن به غلبه گفتمانی موضوع بحث جامعه و رسانهها را تعیین کند. اما پس از آن مناظره، تعارضهای موجود در گفتمان محافظهکارانه موسوی که گفتمانی معطوف به طبقات بالای شهری بود، آشکار شد. پس از مناظره، گفتمان موسوی به ضعف و انفعال گرایید و گفتمان احمدینژاد توانست تعیینکننده موضوعات و پرسشهای جامعه باشد. به عبارت دیگر، احمدینژاد توانست گفتمان خود را به جامعه منتقل سازد که نتیجه آن جلب آرای اکثریت به سوی خود بود.
ادامه دارد....
پی نوشت:
1. "احمدینژاد: در مناظرهها افشاگری میکنم "؛ پایگاه خبری فرارو؛ 1388.3.10؛ کد مطلب 1026083.
2. بنگرید به: "احمدینژاد: جریان سوم تیر 84 پایان نیافته "؛ پایگاه خبری تابناک؛ 1388.3.12.
3. واکنش قوه قضائیه به افشاگری احمدینژاد "؛ پایگاه خبری فرارو، 1388.3.12؛ کد مطلب: 1226222.
4. "مشروح مناظره احمدینژاد و موسوی "؛ خبرگزاری جمهوری اسلامی؛ 1388.3.15.
منبع: کتاب شورش اشرافیت بر جمهوریت