خطیب بیبدیل دوران معاصر، در مقاطعی از تاریخ معاصر ایران، مواجهه با جریانات دین ستیز و وابسته به بیگانه را وظیفه خویش شمرد. او در این برههها که کمتر کسی با مکانت وی در میدان حاضر بود، با تمامی بضاعت علمی و کلامی خویش، جریاناتی مانند چپ، بهائیت و نهایتاً سلطنت را با چالش و تنگنا مواجه ساخت. وی در این طریق و در برابر موجی از شایعه و جعل، هزینههای سنگینی پرداخت، اما هرگز در مصاف خویش رو به سستی و خموشی ننهاد جوان آنلاین: در روزهایی که بر ما گذشت، سوگ سرحلقه خطیبان دینی معاصر زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین حاجشیخ محمدتقی فلسفی ۲۷ ساله شد. هم از این روی مروری بر تاریخچه مبارزات دینی و سیاسی آن بزرگ، به هنگام مینماید. مقال پی آمده درصدد است تا با استناد به شش روایت معتبر به بررسی این موضوع بپردازد. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
او از فن بیان در بالاترین حد خود برخوردار بود
پیش از آغاز سخن، مناسب است تا بر مکانت والای زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی در عرصه سخنوری دینی در دوره معاصر نظری بیفکنیم. چه اینکه آگاهی به این مهم ما را در فهم بخشهای بعدی مقال یاریگر خواهد بود. حجتالاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان از خطبای پرآوازه معاصر در اینباره آورده است:
«پروردگار عالم، بهطور ویژه به آن مرحوم فن بیان داده بود. داشتن فن بیان تمرینی نیست، کلاس و درس ندارد، حتی با کتابهایی که در داخل و خارج درباره سخنوری نوشته شده، کسی سخنران پختهای نمیشود و داشتن این نعمت تنها عنایت الهی و فیض پروردگار است. بنده خودم نه کلاس تعلیم سخنرانی دیدم و نه کتابهایی که خواندم، کمکی به من کرده است و این احساسم هست که داشتن فن بیان، یاری پروردگار عالم بوده. یهب لمن یشاء هست و به هر کسی که بخواهد عطا میکند و به مرحوم محمدتقی فلسفی، فن بیان را با نمره ۱۰۰عطا فرموده بود، در حالی که در زمان ایشان وعاظ دیگر نمره بالاتر از ۵۰ نداشتند! از نظر علمی آن مرحوم بسیار پر مایه بار آمده بود! سپس با همان علم، شروع به فعالیت کرد و با مطالعات طولی و عرضی که در کتابهای اسلامی، شرقی و غربی داشت به شخصیتی جامع تبدیل شد. از اینرو میدانست که با آن فن بیان و در منبرهای مختلف، متناسب با فهم مخاطبان باید چه مطالبی بیان کند. در تهران خیلی سریع، در همان ایام جوانی جلوه کرد و تقریباً منبرهای اصیل و مهم تهران را به دست گرفت. مرحوم آیتالله فلسفی، دو اقدام مهم انجام دادند. یکی از آن اقدامات این بود که منبرهای قبل از خودش را از پریشانی و ناهماهنگی نجات داد! برای مثال اگر یک منبری در ماه مبارک رمضان منبر میرفت و میگفت: من ۳۰روز این ماه را میخواهم درباره توحید صحبت کنم، اما در کل آن ایام، آن چیزی که در منبرش مطرح نبود، همان توحید بود! یا اگر کسی بیان میکرد که میخواهد درباره نظام خانواده صحبت داشته باشد، اما واقعاً آن چیزی که در منبرش نبود، در بحث مسئله نظام خانواده بود، اما او این خدمت سنگین را به منبر و منبریان انجام داد و خطابه را نظام بخشید. خدمت دوم ایشان، مقابله با روش فرویدیسم بود که در آن زمان دنیا را پر کرده بود! در دانشگاهها کتب فروید، کتب درسی شده و قبله عملی دانشجویان در آن سالها فروید و افرادی مانند لنین و مارکس بودند. مرحوم فلسفی با کتابهایی که در حوزه مختلف نوشت، فروید را از این مملکت جمع کرد و یکتنه در برابر هجوم فرهنگ غرب و کمونیسم - که با چهرهای علمی و بعضاً در قالب روانشناسی و روانکاوی در حال رخدادن بودند- ایستاد. این را در مجموعه آثار مکتوب کودک، جوان و بزرگسال آقای فلسفی میتوان دید. فلسفی از زمانی که منبر را آغاز کرد تا زمانی که از دنیا رفت از منبر جدا نشد و همواره در اوج خود باقی ماند. بسیاری از منبریها چند سال اوج گرفته و بعد از مدتی به یکباره افول میکنند، اما ایمان، اعتقاد، خلوص، پاکی، ریشهداری و کسب رضای الهی در وجود مرحوم فلسفی سبب شد تا ایشان تا سن ۹۰ سالگی هم افول نکند! از این جهت گویندگان باید ایشان را اسوه و سرمشق خود قرار بدهند، خاطرات و کتابهایش را بخوانند و راز این محبوبیت و در اوج ماندن را کشف کنند.»
مبارزات دینی و سیاسی برای او بسیار گران تمام شد!
خطیب بیبدیل دوران معاصر در مقاطعی از تاریخ معاصر ایران، مواجهه با جریانات دین ستیز را وظیفه خویش شمرد. او در این برههها که کمتر کسی با مکانت وی در میدان حاضر بود با تمامی بضاعت علمی و کلامی خویش جریاناتی مانند: چپ، بهائیت و نهایتاً سلطنت را با چالش و تنگنا مواجه ساخت. وی در این طریق و در برابر موجی از شایعه و جعل، هزینههای سنگینی پرداخت، اما هرگز در مصاف خویش رو به سستی و خموشی ننهاد. آیتالله رضا استادی از عالمان و پژوهشگران حوزه علمیه قم در این فقره میگوید:
«ایشان حقیقتاً در این زمینه احساس مسئولیت و هر بار که احساس خطر میکرد، وارد میدان میشد که یکی دو بار از آنها هم واقعاً برایش گران تمام شد! سابقه مبارزه ایشان با فرقه بهائیت و استمرار بحثهایی که رژیم مانع از ادامه آنها شد، برای تمام کسانی که در آن سالها منابر ایشان را پیگیری میکردند، امر شناخته شدهای است. اگر رژیم جلوی بحثهای منطقی و مستدل ایشان را نمیگرفت، مردم سراسر کشور از ماهیت این فرقه به درستی آگاه میشدند و این فرقه ریشهکن میشد! با روشنگریهای ایشان همه دریافته بودند که بهائیت یک نحله دینی و مذهبی نیست، بلکه یک فرقه گمراهکننده و ساخته انگلیس است. دومین میدان مبارزه ایشان با حزب توده بود. با اینکه تودهایها با امکانات وسیعی که در اختیار داشتند، شایعات فراوانی را درباره ایشان در رسانههایشان به راه انداختند، ولی مرحوم آقای فلسفی با شجاعتی کمنظیر، همچنان به منبر میرفت و سخنرانیهایش در برخی مطبوعات چاپ میشدند؛ لذا در خنثیکردن نقشههای تودهایها، نقش بسیار ارزندهای داشت. البته این تلاشها هم برایش گران تمام شدند. با اینکه مبارزه با بهائیت و چپیها ضرر و زیانهای زیادی را هم متوجه او کرد، اما هیچ وقت دست از رویارویی با آنها برنداشت.»
مصدق گفت: از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند!
یکی از مهمترین سرفصلها در مبارزات دینی زندهیاد فلسفی، مواجهه گسترده و مؤثر با فرقه بهائیت است. ورود وی به این عرصه، مقدمهای دارد که نباید از آن چشم پوشید. وی که همواره به عنوان مشاور و یاور مرجعیت وقت عمل میکرد، نخست به نمایندگی از سوی آیتالله العظمی سیدحسین بروجردی با دکتر مصدق دیدار کرد و از او خواست که به جولان دهی بهائیان کمشمار، اما وابسته پایان دهد. وی با کمال تعجب، شاهد عکسالعملی غیرمنتظره از سوی مخاطب بود:
«در دومین ملاقاتم با دکتر مصدق، بین من و او داستانی اتفاق افتاد. موضوع از آن قرار بود که بهاییها در شهرستانها مسئلهساز شده بودند و قدرتنمایی میکردند. به امر حضرت آیتالله العظمی آقای بروجردی وقت ملاقات گرفتم و نزد او رفتم. مانند همان دفعه قبل، او روی تخت و زیر پتو خوابیده بود. پیام آقای بروجردی را به ایشان رساندم و گفتم: شما رئیس دولت اسلامی ایران هستید و الان بهاییها در شهرستانها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کردهاند؛ لذا مرتباً نامههایی از آنان به عنوان شکایت به آیتالله بروجردی میرسد، ایشان لازم دانستند که شما دراین باره اقدامی بفرمایید. دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه تمسخرآمیزی، قاهقاه و با صدای بلند خندید و گفت: آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند؛ همه از یک ملت و ایرانی هستند. این پاسخ برای من بسیار شگفتآور بود! زیرا اگر سؤال میکرد، فرق بین بهایی و مسلمان چیست؟ برای او توضیح میدادم، اما با آن خنده تمسخرآمیز و موهن، دیگر جایی برای صحبتکردن و توضیحدادن باقی نماند؛ بنابراین سکوت کردم و موقعی که به محضر آیتالله بروجردی رسیدم و این جمله را گفتم، ایشان نیز به حالت بهت و تحیر پیام وی را استماع کرد... درباره دکتر مصدق آنچه میتوانم بگویم، این است که او با نادیده گرفتن اسلامیت مردم، اشتباه بزرگی مرتکب شد. او از طرفی همیشه میگفت: من متکی به ملت هستم و از طرف دیگر، با تفکر روشنفکرانه غربی که داشت، به خداگرایی مردم ایران و روحیه مذهبی آنها چندان بها نمیداد و ملیگرایی را شعار خود ساخته بود.»
در مبارزه با بهائیت روزی ۴۰۰ تلگراف، نامه و تماس حمایتآمیز دارم!
هنگامی که آیتالله بروجردی از مواجهه با فرقه بهائیت از طریق اهرمهای حکومتی مأیوس شد، پیشنهاد زنده یاد فلسفی در رویارویی فرهنگی با این نحله را پذیرفت. در آغاز این فرآیند شاه نیز برای تحبیب بدنه متدین جامعه پس از ۲۸ مرداد، با ایراد سلسله سخنرانیهایی علیه این فرقه موافقت کرد، هرچند که بعدها و تحت فشارهای دولتهای استعماری از این موضع عقبنشینی کرد. زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این خصوص مینویسد:
«هیچیکاز اقدامات آیتاللهالعظمی بروجردی در مبارزه با فرقه بهائیت با ابزارهای حاکمیتی، مؤثر واقع نشد. آقای فلسفی پیشنهاد کرد: در رمضان۱۳۳۴ که سخنرانی وی از رادیو به طور مستقیم پخش میشود، دست به یک تبلیغ علیه بهائیتزده شود. آیتالله بروجردی این پیشنهاد را پسندیدند و اضافه کردند: بهتر است این مسئله به شاه گفته شود که بعدها مستمسک به دست او نیاید که کارشکنی بکند و پخش سخنرانی از رادیو قطع شود، زیرا این مطلب برای مسلمانان خیلی گران خواهد بود و باعث تجری هر چه بیشتر بهاییها میشود. آقای فلسفی با شاه ملاقات کرد و نظر آیتالله بروجردی را به او اطلاع داد. شاه در پاسخ گفت: بروید بگویید. آقای فلسفی موضوع را به وعاظ تهران نیز ابلاغ کرد که در ماه رمضان همه مساجد علیه بهائیان دست به تبلیغ بزنند. ماه رمضان فرا رسید. به گزارش هفتهنامه ترقی: امسال از آغاز ماه مبارک رمضان که ماه عبادت و اجتماع مسلمین در مساجد و تکایا و استماع وعظ و خطابه روحانیون و وعاظ است، موضوع مبارزه با بهاییها و خطر فرقه بهایی در رأس تمامی مطالب مورد بحثاکثر آقایان وعاظ و روحانیون قرار گرفت و هماهنگی روحانیون در مبارزه علیه بهاییها و مخصوصاً اظهارات شدید آقای فلسفی واعظ شهیر که مستقیماً از رادیو تهرانپخش میشد، کمکم به طوری افکار و اذهانعمومی را بهخود جلبکرد که موضوع خطر بهاییها و مبارزه علیه آنان یک هفته بعد از آغاز ماه مبارک رمضان، تمامی مسائل سیاسی و وقایع جاری کشور را تحتالشعاع خود قرار داد. آقای فلسفی و سایر وعاظ در این سخنرانیها، مردم را دعوت به آرامش کرده و میگفتند: اظهار این مطالب، برای هوشیاری دولت [است]و از طریق قانونی و رسمی برای بستن مراکز بهاییها و جلوگیری از فعالیتهای آنان اقدام خواهد شد. همچنین آیتالله بروجردی طی مصاحبهای در قم اظهار داشتند: باید در جریان مبارزه علیه فرقه ضاله بهایی نظم و آرامش در سراسر کشور برقرار باشد. با همه این سفارشها، مردم که از جسارتها و خصومتهای بهائیان به تنگ آمده بودند، فرصت را مغتنم شمردند و بسیاری از محافل بهائیان را در شهرها تخریب و در تهران نیز مرکز بهائیان را به نام حظیره القدس تصرف کردند. به دنبال بسته شدن حظیره القدس و شدتیافتن مبارزات روحانیت علیه بهائیان، سیل طومارها و تلگرافات در حمایت از مبارزات سرازیر شد. طبق اعلام آقای فلسفی در مصاحبه با مطبوعات، تقریباً روزی ۲۰۰ نامهو تلگراف به من میرسد و چهار ساعت وقت من صرف مطالعه آنها میشود و قریب همین تعداد در روز، جواب تلفن میدهم. خبرنگار پرسید: آیا ایننامهها و تلگرافها و تلفنها همه تأیید است؟ ایشان جواب داد: بالاتفاق تأیید این امر است. آقای فلسفی برای تأیید ادعای خود خبرنگاران را به اتاق مجاور برد و طومارهای انباشته شده را به خبرنگاران نشان داد. با همه این تشکرها و تعارفات، نفوذ بهائیان در کنگره امریکا موجب شد که شاه را تحت فشار قرار دهند. تصمیم گرفته شد که آقای فلسفی را از ادامه سخنرانی علیه بهائیان منع کنند؛ بنابراین سرلشکر علوی مقدم رئیس کل شهربانی و سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران مأمور شدند تا از طرف شاه به آقای فلسفی اخطار کنند که از ادامه بحث خودداری کند. آقای فلسفی قاطعانه از پذیرفتن نظر شاهخودداری کرد و عمل به یکی از چهار طرح را پیشنهاد کرد:۱- قطع پخش سخنرانی از رادیو. ۲- دستگیری و زندانیکردن خویش. ۳- اعلام پیام شاه روی منبر. ۴- ادامه سخنرانی به سبک سابق. آن دو این طرحها را نپذیرفتند و گفتند: به اعلیحضرت توهین میشود! آقای فلسفی در پاسخ گفتند: اگر بگویم اعلیحضرت گفتهاند به ایشان اهانت میشود؟ اما اگر اسلام و مسلمانان و آیتالله بروجردی و من مورد اهانت واقع شویم، مانعی ندارد؟ مذاکره بینتیجه قطع شد و آقای فلسفی تا آخر ماه رمضان، به سخنرانی خود علیه بهائیان ادامه دادند. با این همه از زمان صدور این دستور، پخش سخنرانیها از رادیو قطع شد.»
نهایتاً تنها بخشی از گنبد حظیرهالقدس تخریب شد!
مبارزه با بهائیت در فاز فرهنگی خویش نیز نهایتاً با بنبست ممانعت رژیم شاه مواجه شد و موجب ملالت شدید و ناامیدی آیتالله العظمی بروجردی و حجتالاسلام والمسلمین فلسفی شد. زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین علی دوانی پژوهشگر تاریخ اسلام و ایران، در توصیف این شرایط خاطرنشان ساخته است:
«ایشان در سال ۱۳۳۴ و به صلاحدید آیت الله العظمی بروجردی، خطر وجود فرقه ضاله بهایی را که با حمایت بیگانگان در اغلب دستگاهها و ادارات رخنه کرده بودند، در مجموعهای از سخنرانیهای رادیویی مطرح کرد که انعکاس بسیار وسیعی یافت. قرار بود ابتدا آقای فلسفی هویت و مضار آن فرقه ضاله را که ستون پنجم اجانب بود، به شکل مستند و مستوفی در جامعه مطرح کند و سپس با اقداماتی که آیتالله بروجردی به عمل میآورند، طی تسلیم لایحهای به امضای جمع کثیری از وکلای مجلس شورای ملی، این فرقه غیرقانونی اعلام و ایادی آنها از ادارات اخراج شوند، اما با تفصیلی که مرحوم آقای فلسفی در خاطرات خود گفتهاند و بنده هم در کتاب نابغه سخن ذکر کردهام، با حمایتهای خارجی و ضعف محمدرضا پهلوی، این امر مهم عملی نشد و نهایتاً فقط گنبد لانه فساد و مرکز بهاییها به نام خطیرهالقدس تخریب شد. مرحوم آیتالله بروجردی و مرحوم آقای فلسفی، سخت از به ثمر نرسیدن این تلاش متأثر و ناراحت بودند. من در آن ایام در هفتهنامه ندای حق مقالهای نوشتم و به شدت به سردار فاخر حکمت رئیس وقت مجلس شورای ملی که نگذاشته بود لایحه غیرقانونی شدن فرقه ضاله بهائیت در مجلس مطرح شود، تاختم! چند روز بعد خدمت آقای فلسفی بودم و همین که وارد مجلس شدم، ایشان فرمود: مقاله شما را خواندم عالی بود! من از اینکه توانسته بودم تا حدودی از آلام ایشان کم کنم، خوشحال شدم.»
تداوم جهادگری در نهضت امامخمینی
و سرانجام به رغم موانع فراوان در مسیر روشنگری و افشاگری دینی و سیاسی، زندهیاد فلسفی در دوران نهضت امامخمینی و نیز برقراری نظام برآمده از آن، همچنان در میدان عمل به تکلیف حاضر بود و به مقتضای تشخیص خود عمل مینمود. زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین جعفر شجونی از خطبای نامور معاصر و مبارزان نهضت اسلامی، در این موضوع شرحی به ترتیب پی آمده دارد: «مرحوم آقای فلسفی یک عالم حقیقی، با سواد، زمانشناس و بابصیرت بود که طبق دستور خداوند برای تبلیغ به شهرهای مختلف میرفت. مطمئناً ایشان جهالت عدهای را که منبریها را روحانیون کمسواد معرفی میکردند، احساس کردند، اما بیتفاوت به آن کنایهها به وظیفه خود عمل میکردند. ویژگی دیگر آقای فلسفی، ایجاد سبک جدید سخنرانی بود. ایشان سامانه تبلیغاتی و نحوه خطابه را به باب مفاعله بردند. به این معنا که گویی در مجلس، سخنران و مستمع با یکدیگر گفتوگو دارند! ایشان مانند شمشیری بُران، وارد میدان سخن میشد و به عمق جانها نفوذ میکرد. روزی آقای فلسفی فرمودند: عدهای عجب طاقتی دارند که هشت آیه ۱۶ روایت و یک ساعت روضه میخوانند، بدون هیچ اثری! بعد از حادثه مدرسه فیضیه قم و مجروح شدن دهها طلبه و روحانی، آقای فلسفی در مسجد آذربایجانیهای تهران با ایراد یک سخنرانی انقلابی، دولت علم را استیضاح کردند. ایشان با آن سخنرانی نشان دادند که مصداق عالم بصیر و زمانشناس هستند. همانطور که امام معصوم (ع) فرمودند: اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس، کسی که زمان خودش را بشناسد و بفهمد و درک کند، امور مشتبه و گیجکننده به او هجوم نمیآورد. آقای فلسفی عالمی آگاه، بصیر، انقلابی، شجاع، دلسوز، یار ستمدیده و باسواد بود که یک ذره حسد و تنگ نظری نداشت. بنده هرگز قداست و طهارت آن مرد بزرگ را فراموش نمیکنم؛ ضمن اینکه منزل ایشان، محفل گردهمایی منبریها و محل دادخواهی ستمدیدگان و یاری رساندن به فقرا و مستمندان بود. خدایش رحمت کند.»