سفر امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه به پکن و ملاقات وی با شی جینپینگ، نه صرفاً یک دیدار دیپلماتیک بر سر اختلافات تجاری و اوکراین، بلکه یک لحظه آشکارساز در درک عمیقترین نگرانیهای نخبگان غربی بود. اوج این سفر، بیانیهای بود که در آن ماکرون به صراحت اعلام کرد: «ما با خطر فروپاشی نظم بینالملل مواجه هستیم، نظمی که دهها سال صلح را به جهان آورده است.» در میان تمام پیچیدگیهای دیپلماتیک و تلاشهای اروپایی برای حفظ تعادل تجاری، این جمله تنها «حرف راست» و صادقانهای بود که حکمرانان غرب طی ماههای اخیر بر زبان آوردهاند!
این فروپاشی که ماکرون از آن سخن میگوید، به هیچ وجه به معنای بازگشت به هرج و مرج مطلق نیست، بلکه اشاره به زوال ساختار جهانی دارد که پس از جنگ سرد، بر اساس مفروضات و ارزشهای غربی (لیبرالیسم، هژمونی دلار و نهادهای تحت رهبری غرب) بنا شده بود. تصور ذهنی حکمرانان غربی از نظم جهانی، نظمی است که در آن ایالات متحده نقش رهبر بیبدیل را ایفا میکند و اروپا به عنوان یک «قطب قدرت نرم» در کنار آن قرار دارد. این نظم، فرض را بر این میگذاشت که چین در نهایت در چارچوب قوانین وضعشده (که عمدتاً به نفع غرب است) عمل خواهد کرد و روسیه نیز پس از فروپاشی شوروی، توانایی چالش جدی ساختاری نخواهد داشت. سفر ماکرون به چین و تأکید شی جینپینگ بر «بالا نگه داشتن پرچم چندجانبهگرایی» در حالی که خواهان «استقلال» از فشارهای خارجی است، نمایانگر نظم جایگزینی است که در حال شکلگیری است. این نظم جدید، نظم «چندقطبی» نام دارد و با آنچه امریکا و شرکای اروپایی آن در دوران پساجنگ جهانی دوم خلق کردهاند، تفاوت اساسی دارد.
واقعیت امر این است که بازیگران غربی دچار تعارضات عمیقی میان «الگوهای حکمرانی غربی» و «واقعیات جاری در نظام بینالملل» شدهاند. به عنوان مثال، آنچه در مواضع غرب نسبت به اوکراین و غزه مشاهده میشود، دقیقاً همان چیزی است که نظم جدید از غرب میگیرد؛ اعتبار. ماکرون تلاش میکند فرانسه را به عنوان یک نیروی مستقل، میانجیگر و حافظ صلح مطرح کند، اما این تلاش در تضاد با ماهیت نظم فروپاشیدهای است که خود او نیز به آن اذعان دارد. در نظم جدید، کشورهایی که آشکارا در مقابل سیاستهای مورد حمایت غرب (بهویژه حمایت از اسرائیل) ایستادهاند، از نظر بسیاری از ملتها در جایگاه اخلاقی برتری قرار میگیرند. در نهایت، اعتراف ماکرون به خطر فروپاشی، نه یک هشدار سیاسی صرف، بلکه مصداق پذیرش این واقعیت است که قواعد بازی در حال تغییر است. نظمی که با ایدئولوژیهای سیاسی و اقتصادی غرب تعریف میشد، در حال جایگزینی با یک سیستم چندجانبهگرایی است که در آن، قدرتهای نوظهور مانند چین، اصول جدیدی را بر مبنای استقلال محوری و منافع متقابل (نه پیروی از ارزشهای تحمیلی) بنا میکنند. این تعارض عمیق میان ذهنیت قدیمی و واقعیت جدید، آینده معادلات جهانی را رقم خواهد زد.