جوان آنلاین: موضوع مهریه در ایران تنها یک عدد نیست، یک بمب خاموش است. میراثی که سالها در قلب تاریک جامعه زندگی کرده و حالا با تصمیم مجلس دوباره بالا زده است. این بار سؤال ساده نیست: آیا قانونگذار آمده بحران را درمان کند؟ یا فقط آمده صورت مسئله را با یک لبخند اداری پاک کند؟ درست همین جاست که پای سینما، تئاتر، ادبیات و رسانه باید به میان کشیده شود. سالهاست درباره مهریه یا با شوخی حرف زدهایم یا با ترس. بسیاری از سریالها، فیلمها و شوخیهای فضای مجازی آن را مثل یک آیتم طنز ساختهاند، یک «ترکه» که دخترها برای کنترل مردها به کار میگیرند! یا یک «بار اضافی» که مردها از آن فرار میکنند! اما مهریه در میدان واقعی زندگی نه تکهای کمدی است و نه یک ابزار ساده، یک قرارداد حقوقی عمیق و در خیلی از خانوادهها تنها پشتوانه اقتصادی واقعی برای زنان است. رسانهها و هنر اگر از این صحنه بیرون بمانند، جامعه فقط روایت رسمی را میشنود، نه حقیقت را. اینجاست که هنر باید از خواب بیدار شود. هنر، برای زیبا کردن واقعیت، بلکه برای باز کردن شکم واقعیت و نشان دادن احشای آن. اما آیا این کار را کرده؟ پاسخ اغلب منفی است. سینما، تئاتر و ادبیات ایران در مواجهه با مهریه عمدتاً عقبنشینی کردهاند، یا آن را در حد شوخی کمیک تقلیل دادهاند، یا از ورود به قلب ساختار حاکمیت، اقتصاد خانواده و مناسبات قدرت در ازدواج ترسیدهاند.
در سینما نمونههایی داریم، اما نه به اندازه عمق مسئله. فیلم «مهریه بیبی» سالها پیش نشان داد، مهریه چگونه میتواند به یک کابوس بین نسلی تبدیل شود. اما فیلمهای اجتماعی مهمتر مثل «دایره» یا «چهارشنبه سوری» عملاً از ورود جدی به اقتصاد مهریه پرهیز کردهاند. این رفتار به نظر یک نوع خودسانسوری فرهنگی است یا ترس از واکنش مخاطب.
در تئاتر، وضعیت حتی وخیمتر است. مخاطب ایرانی کمتر فرصتی داشته تا این بخش از زندگی واقعی را در صحنه ببیند و لذا درک عمق بحران کمتر شکل میگیرد.
در این میان ادبیات نیز سهم خودش را درست و حسابی ادا نکرده. رمانهای تأثیرگذاری درباره فقر، خانواده و قدرت وجود دارند، اما تعداد آنهایی که مستقیماً به ساختار حقوقی مهریه و پیامدهای قانونی آن پرداخته باشند، محدود است. این خلأ ادبی، خودش بخشی از بحران است: وقتی روایت بزرگ فرهنگی مهریه وجود نداشته باشد، تصویری که مردم از «عدالت مهریه» در ذهن دارند مبتنی بر ایدهآلهای غیرواقعی یا سوءبرداشتهای عمومی خواهد بود. رسانهها و تحلیلگران باید این پرسشها را بهطور پیوسته و قاطع مطرح کنند: این قانون دقیقاً به نفع چه کسی است و چه کسی بازنده است؟ آیا زنان واقعاً از آن سود خواهند برد یا در عمل تنها پشتوانه مالیشان را از دست خواهند داد؟ مصوبه مجلس نه فقط یک اصلاح قانونی، بلکه روایت رسانهای تولید میکند که میتواند واقعیت اجتماعی را وارونه جلوه دهد. وقتی رسانهها این قانون را بدون تحلیل بازنشر میکنند، تصویری در ذهن جامعه شکل میگیرد: عدالت برقرار شده، مشکل حل شده است. در حالیکه هزاران زندگی واقعی همچنان با مشکلات مالی و حقوقی مواجهاند. این همان خطری است که اغلب نادیده گرفته میشود: رسانهها میتوانند با بازنشر ساده، حتی ناخواسته، یک روابط غلط بسازند که فاجعه واقعی را مخفی میکند. سینما، تئاتر و ادبیات باید شجاعت به خرج دهند و روایتهای تازه بسازند.
اگر رسانهها سکوت کنند و هنر این روایت را نگیرد، هزاران زندگی همچنان در تاریکی سقوط خواهند کرد، داستانی که نه دیده میشود نه شنیده میشود و نه کسی برای آن عدالت برقرار میکند.