کد خبر: 1330046
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
احسان شیخون

در ادبیات دیپلماتیک ایران، اصطلاح «مذاکره مسلح» به تازگی مطرح شده است؛ عبارتی که در نگاه نخست استعاری به نظر می‌رسد، اما در واقع توصیفی دقیق از ساختار فشار چندلایه‌ای است که امریکا و متحدانش بر تهران اعمال می‌کنند. در جهانی که قدرت سخت دوباره به مرکز تصمیم‌سازی بازگشته، این عبارت صرفاً یک گزاره سیاسی نیست، بلکه نشانه‌ای از یک الگوی تاریخی است؛ الگویی که شباهت‌های قابل توجهی با «صلح مسلح» اروپا پیش از جنگ جهانی اول دارد. روایت امروز ایران از مذاکرات، در واقع بازخوانی همان لحظه تاریخی است که قدرت‌های بزرگ با زبان فشار و تهدید، صلحی ظاهری، اما تنش‌آلود را بر دیگران تحمیل می‌کردند. تفاوت تنها در جغرافیاست، نه در منطق قدرت. برای فهم دقیق‌تر، باید کمی به عقب بازگردیم. در دهه‌های پیش از جنگ جهانی اول، اروپا در وضعیت «صلح مسلح» گرفتار شده بود؛ صلحی که تنها در ظاهر برقرار بود، اما زیر پوست آن رقابت تسلیحاتی، بی‌اعتمادی و تهدید دائمی جریان داشت. قدرت‌های بزرگ، در حالی‌که پرچم صلح را بالا نگه داشته بودند، در عمل چنان مسلح شدند که کوچک‌ترین سوء محاسبه‌ای می‌توانست آتش جنگ را روشن کند. نظم بین‌المللی آن دوران، نظمی پرتنش، شکننده و پر از پیام‌های متناقض بود. امپراتوری‌ها می‌گفتند صلح می‌خواهند، اما برای جنگ آماده می‌شدند. 
امروز وضعیت ایران در برابر امریکا تفاوت ماهوی با آن تصویر ندارد. مذاکراتی که واشینگتن درباره آن سخن می‌گوید چه در قالب گفت‌و‌گو‌های هسته‌ای و چه موشکی و منطقه‌ای در عمل مذاکره‌ای در سایه زور است. امریکا با تحریم‌های چندلایه، تهدید نظامی، جنگ روانی رسانه‌ای و عملیات فشار اقتصادی، شرایطی خلق کرده که حتی واژه «مذاکره» نیز معنای کلاسیک خود را از دست داده است. این همان چیزی است که در ادبیات سیاسی ایران «مذاکره مسلح» نام گرفته است. گفت‌وگویی که در آن یک طرف با اسلحه روی میز نشسته و از دیگری انتظار «تعهد بیشتر» دارد. در چنین وضعیتی، ایران به درستی بر ماهیت نابرابر مذاکرات تأکید می‌کند. محور انتقادی جمهوری اسلامی ساده، اما بنیادین است. قواعد یک مذاکره عادلانه نمی‌تواند بر پایه تهدید طراحی شود. قدرت سخت نمی‌تواند جایگزین مشروعیت شود، همان‌طور که در صلح مسلح نیز قدرت‌های اروپایی هرگز نتوانستند با تکانه‌های نظامی خود یک نظم پایدار بسازند. واشینگتن نیز در برابر ایران همین اشتباه تاریخی را تکرار می‌کند؛ تصور اینکه ابزار فشار می‌تواند جایگزین اعتماد یا حتی جایگزین توافق متوازن شود. 
مشکل اصلی اینجاست که ایالات متحده در طول سال‌های گذشته به جای اتخاذ رویکرد «دیپلماسی سازنده»، مسیر «دیپلماسی تک‌بعدی» را برگزیده است؛ نوعی دیپلماسی که تنها زبان آن تحریم و تنها منطق آن اجبار است. این الگو نه تنها ناکارآمد بوده، بلکه در بسیاری از موارد نتیجه معکوس داشته است. تجربه برجام نمونه بارز آن است. توافقی که می‌توانست اعتمادسازی عمیق ایجاد کند، با خروج یکجانبه امریکا از آن، به نماد بی‌ثبات‌سازی بدل شد. ایران هزینه پایبندی را داد، اما امریکا هزینه خروج را نپرداخت و این پیام آشکاری به جهان داد: «واشینگتن ضامن توافقات خود نیست». به همین دلیل است که امروز ایران از «مذاکره مسلح» سخن می‌گوید. از نگاه تهران، امریکا هنوز به همان منطق قرن بیستمی وفادار است. منطقی که تصور می‌کند برتری نظامی و اقتصادی می‌تواند شکاف‌های سیاسی را پر کند. اما تجربه‌های متعدد نشان داده که فشار حداکثری، حتی اگر در کوتاه‌مدت کارآمد به نظر برسد، در بلندمدت ایجاد مقاومت بیشتر، انسجام درونی و تغییر محاسبات راهبردی طرف مقابل را به همراه دارد. ایران دقیقاً همین مسیر را طی کرده است. از اتکا به تجارت غربی به سمت تنوع‌بخشی شرکای اقتصادی، از محدودیت‌های فناورانه به سمت توانمندی‌های داخلی و از وابستگی امنیتی به بازدارندگی مستقل. این تحولات، امریکا را در برابر انتخابی دشوار قرار داده است. یا باید از الگوی مذاکره مسلح خارج شود و به سمت یک گفت‌وگوی واقعی، مبتنی بر مصالحه و احترام متقابل حرکت کند، یا باید با پیامد‌های یک وضعیت طولانی‌مدت صلح مسلح جدید در خاورمیانه کنار بیاید. وضعیتی که می‌تواند هر لحظه به بحران تبدیل شود. واشینگتن به ظاهر از تنش‌زدایی سخن می‌گوید، اما رفتار آن بیشتر شبیه شکل‌دهی به یک صلح مسلح منطقه‌ای است. ائتلاف‌سازی نظامی، حضور سنگین در خلیج‌فارس و حمایت همیشگی از اعمال فشار علیه تهران. 
در این چارچوب، حقانیت ایران نه یک ادعا، بلکه نتیجه منطقی تحلیل ساختار قدرت است. ایران بر این نکته تأکید دارد که مذاکره باید بر پایه احترام متقابل، تضمین‌های عملی و توازن منافع شکل بگیرد. تهران بار‌ها نشان داده که نه به دنبال تنش است و نه خواهان درگیری، اما در برابر فشار هم امتیازی نمی‌دهد. این موضع‌گیری با منطق حقوق بین‌الملل و با تجربه تاریخی ملت‌ها سازگار است. هیچ کشوری حاضر نیست در شرایط تحریم، تهدید یا حضور ناو‌های نظامی، پای میز مذاکره برابر بنشیند. اگر امریکا واقعاً به دنبال یک توافق پایدار است، باید از منطق «زور برای صلح» فاصله بگیرد. این منطق، همان منطقی است که اروپای پیش از سال ۱۹۱۴ را به آستانه فروپاشی کشاند و نظم جهانی را دچار یکی از خونبارترین فجایع تاریخ کرد. واشینگتن باید بداند که در جهان امروز، قدرت نرم، اعتماد و ثبات بلندمدت بیش از نمایش نظامی ارزش دارد. در غیر این صورت، آنچه اکنون مذاکره مسلح نامیده می‌شود، دیر یا زود به یک «صلح مسلح جدید» تبدیل خواهد شد. ایران در سال‌های اخیر پیام روشنی داده است؛ دست ایران برای مذاکره باز است، اما این مذاکره باید بدون تهدید، بدون تحریم و بدون سلاح روی میز باشد. انتخاب با امریکاست. آیا از تاریخ درس خواهد گرفت یا همچنان در چرخه‌ای گرفتار خواهد ماند که یک قرن پیش اروپا را به لبه پرتگاه برد؟

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار