در داستان «زنان پشم ریس»، ماجرای خلق ایده به نظم کشیدن رشتههای در هم تنیده پلیمری را تعریف کردم، کار ایده پلیمریزاسیون قالبی، با الهام از پشم ریسی زنان روستا تمام نمیشد. باید کاری میکردم که پلیمرهادی بتواند در امتداد رشتههای پلیمر قالب به صورت منظم و پیوسته حرکت کند.
در قصه «برههای مادر بزرگ» تعریف کردم که مادر بزرگ، برای آغل کردن برههای شیطون، چگونه مقداری یونجه تازه با دست خود جلوی دهان بره پیشاهنگ میگرفت و با این شگرد همه برهها با نظم و ترتیب روانه آغل میشدند. پس من هم میبایست ماده اکسیدکنندهای را پیدا میکردم که برای منومرها همان نقش را بازی کند که یونجه برای برهها بازی میکرد. ماده مورد نظر را پیدا کردم ولی منومرها بر خلاف برهها یونجههای من را دوست نداشتند و به طرف آنها جذب نشدند.
آخرین راهحل را هم پیدا کردهبودم؛ اصلاً فراموش کنم که من یک مسئله حلناشدنی دارم! روی این راه حل فرصت زیادی نداشتم، بالاخره به این نتیجه رسیدم که من نمیتوانم این فرضیه را ثابت کنم! از دیدگاه پژوهشی رسیدن به هر نتیجهای قابلقبول است! در واقع نتایج یک تحقیق همیشه نمیتواند و نباید به اثبات فرضیه منجر شود. همین که یک فرضیه اثبات نشود؛ یعنی که یک نتیجه از تحقیق حاصل آمدهاست و رسیدن به این نتیجه هم در ارزیابی تحقیقاتی یک نتیجه مثبت قلمداد میگردد. در سنت تحقیقاتی بعد از ارائه یک فرضیه مطالعات دامنهداری در ادبیات موضوع تحقیق انجام میشود. بعد از اینکه تئوریهای لازم آموخته شد و خلاصهای نوشته شد، باروش «آزمون وخطا» ویا به عبارت دیگر «یادگیری زایشی» یک سلسله آزمایشها صورت میگیرد؛ یا فرضیه اثبات و تبدیل به تز میگردد و یا اینکه پژوهشگر به نتیجه دلخواه و مورد هدف خود نمیرسد که در این صورت موظف است مسیر تحقیقات وآزمایشهای انجامشده را به طور دقیق و کامل نوشته و مستند کند تا در آینده در وقت و انرژی دیگران – برای رفتن در مسیر نافرجام رفته شده! – صرفهجویی شود. در اینجا لازم است به یک نکته کلیدی اشاره کنم که روش آزمون و خطا نباید ابتدا به ساکن باشد به نظر من کسی در این مرحله موفق میشود که در اطراف و پیرامون آزمایشهای مورد نظر خود اطلاعات کافی را جمعآوری کردهباشد.
به ویژه به جوانان عزیز و خلاق وطنم توصیه میکنم که برای موفقیت در مسیر زندگی خود وتوسعه وپیشرفت آینده کشور عزیزمان حداقل به طور عمیق تا مرحله کارشناسی را پیش روند، از این مرحله به بعد است که اکثر خلاقیتها به ثمر میرسد. شخصاً در به بارنشستن خلاقیتها در افراد کمسواد – فاقد تحصیلات آکادمیک – با روش آزمون و خطا تردید جدی دارم. احتمال موفقیت این گروه عموماً بسیار ناچیز است، گرچه مواردی هم خلاف آن شاهد بودهام! کم، اما!
شب سختی را گذراندم، دارم از شبی که تصمیم گرفتهبودم پایان کارم را اعلام و مسیر حرکت نافرجام خود را مستند کنم، میگویم. آن شب طعم تلخ شکست فرضیهام را با تمام وجود حس میکردم.
مسئله این نبود که من در اثبات یک فرضیه علمی ناکام مانده بودم، توی این ماجرا من از آبروی مردم سرزمینم مایه گذاشتهبودم، بزرگترین انگیزه من در ورود به این کار دفاع از تواناییهای ملتی بود که من فرزند آن ملت و اینجا نماینده آن ملت بودم، سالهای اوایل انقلاب و پس از ماجراهای اشغال لانه جاسوسی امریکا بود. رسانههای غربی ما را تروریست معرفی میکردند، نگاه غالب مردم سوئد هم اگرنه به شدت امریکاییها و بعضاً اروپاییها، نگاهی متأثر از همین تبلیغات مسموم بود. من آمدهبودم که بگویم ما تروریست نیستیم، بگویم که من فرزند زکریای رازی هستم، بگویم هم او بود که شیمی مدرن را بنیان گذاشت، بگویم که..؛ و حالا ماندهبودم که نتوانستهام این مأموریت سنگینی که برای خودم تعریف کردهبودم، به پایان برسانم.