در روزهایی که جامعه بیش از هر زمان دیگری نیازمند الگوهای مثبت، چهرههای الهامبخش و روایتهای امیدبخش است، انتشار مصاحبه با فردی که سابقه حضور در پروندههای متعدد خشونت، نزاع خیابانی و درگیری با قانون را دارد، پرسشهای جدی و قابل تأملی را مطرح میکند. گفتوگوی اخیر مجید واشقانی با هانی کرده ــ که پس از واکنشهای گسترده از صفحات رسمی حذف شد ــ مصداق روشنی از پدیدهای است که جامعهشناسان رسانه آن را «قهرمانسازی معکوس» مینامند، یعنی تبدیل رفتارهای ناهنجار به موضوعی عادی، جذاب و حتی قابل همذاتپنداری.
در چنین شرایطی، طرح چند پرسش ضروری به نظر میرسد؛ پرسشهایی که مستقیماً خطاب به مجید واشقانی ــ به عنوان فردی شناخته شده در عرصه هنر و رسانه ــ مطرح میشود:
۱- چه ملاحظه حرفهای یا ارزش رسانهای، انتخاب چهرهای با پیشینه خشونت و رفتارهای ضداجتماعی را بهعنوان میهمان یک گفتوگوی رودررو توجیه میکند؟
در شرایطی که نوجوانان و جوانان بخش عمده مخاطبان فضای مجازی هستند، انتخاب چنین فردی برای گفتوگو، چه پیام پنهانی به مخاطب منتقل میکند؟ آیا این تصمیم با مسئولیت اخلاقی و اجتماعی صاحبان تریبون سازگار است؟
۲- هدف برنامه از این مصاحبه چه بود؟
اگر هدف آسیبشناسی و بازنمایی روند سقوط یک بزهکار بوده، چرا گفتوگو در چارچوب علمی، هشدارآمیز و تحلیلی پیش نرفته است؟ چرا پاسخها بیشتر به طنز و نمایش جنجال شباهت داشت تا بازدارندگی اجتماعی؟
۳- آیا تبدیل چهرههای پرحاشیه به «ستارههای گفتوگویی»، باعث نمیشود مرز میان الگوی مثبت و مخرب در ذهن نوجوانان مخدوش شود؟
مطالعات روانشناسی اجتماعی نشان میدهد برجستهسازی بزهکاران خشونتورز، احتمال رفتارهای تقلیدی را در نوجوانان افزایش میدهد. آیا این خطر در چنین مصاحبهای مورد توجه قرار گرفته بود؟
۴- چرا روایت فردی که بارها به دلیل اخلال در نظم عمومی با قانون روبهرو شده، بدون حضور کارشناس اجتماعی، روانشناس یا حتی نماینده نیروی انتظامی ارائه شد؟
حذف این نگاه کارشناسی، گفتوگو را از سطح «تحلیل آسیب» به سطح «نمایش هیجان» تنزل میدهد، روندی که نهتنها سودی برای جامعه ندارد، بلکه به بازنمایی جذاب یک سبک زندگی ناهنجار منجر میشود.
در شرایطی که خشونتهای شهری از یکسو به عنوان یک آسیب اجتماعی جدی میتوانند فراگیر شوند، نظم و امنیت اجتماعی را مختل کنند و بر کیفیت زندگی و سلامت جامعه اثر منفی بگذارند و از سوی دیگر، نوجوانان و جوانان بیش از هر گروه دیگری در معرض تأثیرپذیری از الگوهای نادرست و خشونتهای شهری قرار دارند، رسانهها بهویژه چهرههای شناخته شده شایسته است به حساسیت نقش خود واقف باشند.
روایت زندگی فردی با سابقه رفتارهای تهاجمی زمانی ارزشمند است که با رویکردی بازدارنده و اصلاحمحور ارائه شود، نه در قالب یک گفتوگوی جذاب، بیپرسشگری جدی و خالی از چارچوب حرفهای.
آنچه امروز به آن نیاز داریم، قهرمانسازی از مسیر تلاش، خلاقیت و مسئولیتپذیری است، نه از مسیر حاشیه، خشونت و شهرت ناگهانی.
مصاحبه اخیر بیش از آنکه آگاهیبخش باشد، به تقویت همین چرخه نگرانکننده انجامیده است.
امید است، صاحبان تریبون و از جمله مجید واشقانی به عنوان یک شخصیت شناخته شده در حوزه فرهنگ، هنر و رسانه پیش از هر گفتوگو و تولید محتوایی از خود بپرسند: آیا این محتوا آیندهای ایمنتر برای جامعه و نسل جوان میسازد یا تنها مخاطب بیشتری جذب میکند؟
بدون شک پاسخ به همین پرسش کوتاه، مرز میان «مسئولیت رسانهای» و «هیجانآفرینی کوتاهمدت» است.