مرضیه حدیدچی که با نام مستعار طاهره دباغ در عرصه مبارزه شناخته میشود در ۲۱ خرداد ۱۳۱۸ در شهر همدان در خانوادهای مذهبی و فرهنگی پا به عرصه وجود گذاشت. جوان آنلاین: در ۲۷ آبان ۱۳۹۵، بانویی از تبار ایثار آسمانی شد؛ بانویی که هشت فرزند را با شیر انقلاب بزرگ کرد، نوارهای سخنرانی امام خمینی را زیر چادر از مرزها گذراند، در زندان ساواک شلاق خورد و با فریاد «یا حسین» پاسخ داد و در مجلس اول، صدای زنان انقلابی ایران شد. مرضیه حدیدچی (دباغ)، ملقب به طاهره، نه فقط یک مبارز، بلکه نماد پیوند مادری و جهاد بود. امروز، در نهمین سالگرد وفاتش کتاب «خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)» تدوین محسن کاظمی، انتشارات سوره مهر بیش از هر زمان دیگری خواندنی و ضروری است. این اثر که بر اساس مصاحبههای مستقیم با خود دباغ نگاشته شده، فراتر از یک خاطره نگاری شخصی، سندی زنده از نقش زنان در نهضت اسلامی و آینهای تمامنما از ایثار زنانه در بستر انقلاب است. انتشارات سوره مهر این کتاب را در سال ۱۳۸۸ منتشر کرد و تاکنون به چاپ بیستودوم رسیده است؛ استقبالی که نشان میدهد صدای طاهره دباغ، همچنان در دل نسلها طنینانداز است.
مرضیه حدیدچی (دباغ): نماد ایثار و مبارزه زنانه
مرضیه حدیدچی که با نام مستعار طاهره دباغ در عرصه مبارزه شناخته میشود در ۲۱ خرداد ۱۳۱۸ در شهر همدان در خانوادهای مذهبی و فرهنگی پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش حاج میرزا عبدالوهاب حدیدچی نه تنها قرآن و نهجالبلاغه را به وی آموخت، بلکه بذر عشق به امام حسین (ع) و روحیه جهادی را در دلش کاشت. تحصیلات ابتدایی مرضیه در مکتبخانهای سنتی سپری شد؛ جایی که خواندن را آموخت، اما نوشتن را خودآموز پیگیری کرد. او درباره تأثیر پدرش میگوید: * «پدرم همیشه میگفت دخترم! قرآن بخوان، نهجالبلاغه بخوان. اینها چراغ راهت هستند. من از کودکی با صدای پدرم که قرآن میخواند، بزرگ شدم.» (ص ۲۸)
در سال ۱۳۳۳، در حالی که تنها ۱۵ سال داشت با سیدحسن دباغ ازدواج کرد. مرضیه که هشت فرزند (یک پسر و هفت دختر) داشت، زندگیاش را وقف مبارزه کرد. او از اوایل دهه ۱۳۴۰، به عنوان پیک مخفی عمل میکرد: نامههای امام خمینی را از نجف به تهران منتقل مینمود، نوارهای سخنرانیهای ایشان را ضبط و تکثیر میکرد و حتی در توزیع اعلامیههای انقلابی نقش کلیدی ایفا مینمود. درباره یکی از مأموریتهایش میگوید: «یک بار نوار سخنرانی امام را زیر چادر پیچیدم و از مرز گذشتیم. قلبم تند میزد، اما میدانستم اگر بگیرند، باید بگویم برای خودم است.» (ص ۱۱۲)
در سال ۱۳۵۲ دستگیر شد و طعم زندانهای ساواک را چشید. شکنجههای وحشیانه از جمله شلاق و کابل نتوانست ارادهاش را درهم شکند. مرضیه در زندان قصر، اوین و کمیته مشترک، نه تنها مقاومت کرد، بلکه به دیگر زندانیان روحیه میبخشید و جلسات قرآن و نهجالبلاغه برگزار میکرد. او درد شکنجه را اینگونه توصیف میکند: «شلاق که میزدند، پوست کف پاهایم میترکید و خون میریخت. میگفتم یا حسین! این درد در برابر درد کربلا هیچ است.» (ص ۱۸۷)
پس از آزادی موقت در سال ۱۳۵۳، به دلیل فشارهای ساواک به لبنان و سپس سوریه مهاجرت کرد. در «سیاحت شرق» که یکی از فصلهای کلیدی کتاب است، مرضیه با امام خمینی در نجف دیدار کرد و مأموریتهای حساسی مانند انتقال اسناد محرمانه را بر عهده گرفت. لحظه دیدار با امام را چنین روایت میکند: «وقتی امام را دیدم، دستشان را بوسیدم و گفتم قربانتان بروم. امام فرمودند خواهر، شما قربان خدا باشید. این دیدار، تمام خستگیهای راه را برد.» (ص ۲۶۵). بازگشت به ایران در آستانه انقلاب ۱۳۵۷، او را به خط مقدم تظاهرات برد؛ جایی که با حجاب کامل در میان مردان فریاد «مرگ بر شاه» سر میداد. پس از پیروزی انقلاب، نقش وی فراتر از مبارزه مسلحانه رفت: نماینده امام خمینی در ستاد حجاب بود، مسئول امور زنان در جهاد سازندگی شد و در دوره اول مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده همدان خدمت کرد. مرضیه دباغ که تا پایان عمر در ۲۷ آبان ۱۳۹۵ زندگی کرد، نمادی از زن مسلمان انقلابی است که ایثار را در عرصههای خانوادگی، سیاسی و اجتماعی به نمایش گذاشت. او درباره تعادل میان مادری و جهاد میگوید: «فرزندانم را با شیر انقلاب بزرگ کردم. وقتی زندان بودم به رضا [پسرش]میگفتم پسرم، مادرت برای اسلام است.» (ص ۳۴۱)
نکات فنی کتاب: تدوین هوشمندانه و روایت پویا
محسن کاظمی به عنوان تدوینگر با تکیه بر روششناسی تاریخ شفاهی، این کتاب را بر پایه مصاحبههای متعدد با مرضیه دباغ بنا نهاده است. کتاب با دستنوشتهای از خود دباغ آغاز میشود: «این خاطرات را برای نسل جوان مینویسم تا بدانند انقلاب با چه هزینهای به دست آمد» (ص ۹) که این انتخاب، حس اصالت و نزدیکی به راوی را القا میکند. ساختار کتاب در پنج فصل منظم تقسیمبندی شده است: «سریان» (دوران کودکی و نوجوانی در همدان)، «هجرت» (فعالیتهای اولیه و دستگیری)، «امواج» (زندان و شکنجهها)، «سیاحت شرق» (مهاجرت و دیدار با امام) و «پیوستها» (اسناد، عکسها و نامهها). این تقسیمبندی، نه تنها بر اساس ترتیب زمانی است، بلکه تماتیک نیز عمل میکند؛ هر فصل، لایهای از تحول شخصی و اجتماعی را میکاود.
از نظر سبک نگارش، کاظمی از زبانی ساده، روایی و عاطفی بهره برده که با لحن شفاهی دباغ همخوانی دارد. جملات کوتاه و پرضرب، حس هیجان مبارزه را منتقل میکنند؛ مثلاً در توصیف شکنجهها، بدون اغراق، درد را با جزئیات حسی مانند بوی خون یا صدای شلاق بازسازی میکند. نقل قولهای مستقیم مانند «صدای شلاق مثل برق بود؛ هر بار که میخورد، بدنم میلرزید، اما دلم استوار بود» (ص ۱۹۰)، خواننده را از حالت تماشاگر به شاهد عینی تبدیل مینماید. نکات فنی برجسته دیگری نیز وجود دارد: استفاده از پانویسهای دقیق برای توضیح اصطلاحات تاریخی مانند «کمیته مشترک ضدخرابکاری» و پیوستهای غنی شامل اسناد ساواک، عکسهای خانوادگی و نامههای امام خمینی از جمله نامهای که امام خطاب به دباغ نوشته: «خواهر دباغ، استقامت شما مایه افتخار است» (پیوست، ص ۴۵۶). این عناصر، کتاب را از یک روایت شخصی به سندی تاریخی ارتقا میدهند. ویرایش کتاب، با رعایت استانداردهای انتشارات سوره مهر، فاقد خطاهای نگارشی است و فونت و صفحهآرایی رقعی، خوانایی را افزایش میدهد. تنها نقد جزئی، تمرکز بیش از حد بر رویدادهای شخصی در فصلهای اولیه است که گاهی ریتم را کند میکند، اما این امر، عمق شخصیت دباغ را جبران میکند.
کاظمی که پیشتر آثاری، چون «خاطرات عزت شاهی» را تدوین کرده، در این کتاب نیز از تکنیکهای بازسازی روایت بهره برده است: خاطرات پراکنده را به یک مونولوگ منسجم بدل کرده بدون آنکه به تحریف بیفتد. نقل قولهای مستقیم که بیش از ۶۰ مورد در متن پراکندهاند، اعتبار کتاب را تضمین میکنند و آن را به یکی از بهترین نمونههای ژانر خاطره شفاهی در ادبیات انقلاب تبدیل کرده است.
اهمیت پرداخت به کتاب: درسهایی برای نسل امروز
در عصر حاضر که هجمههای فرهنگی و تاریخی علیه نقش زنان در انقلاب شدت گرفته است، کتاب خاطرات مرضیه دباغ اهمیتی دوچندان مییابد. نخست، این روایت، تصویری واقعی از مشارکت زنان در نهضت اسلامی ارائه میدهد؛ زنانی که نه دارای نقشی حاشیهای، بلکه پیشقراول بودند. دباغ با هشت فرزند، نشان میدهد چگونه میتوان مادری را با جهاد آشتی داد و این درس برای زنان معاصر الهامبخش است. او میگوید: «زن مسلمان میتواند هم مادر باشد هم مبارز. من هشت فرزند داشتم، اما هیچگاه از انقلاب عقب نماندم.» (ص ۳۸۹)
دوم، از منظر تاریخی، کتاب به ترویج فرهنگ اسلامی کمک میکند. روایت دباغ از جلسات قرآن در زندان یا دیدار با گورباچف (که در پیوستها آمده)، نشاندهنده عمق ایدئولوژیک انقلاب است. در جهانی که فمینیسم غربی، زن را از هویت دینی جدا میکند، این کتاب الگویی بومی ارائه میدهد: زنی حجابدار، مبارز و مدیر. او درباره حجاب میگوید: «حجاب، سپر من در برابر دشمن بود. با چادر، از مرزها گذشتیم و انقلاب را رساندیم.» (ص ۴۱۲)
تأثیر آن بر نسل جوان مشهود است؛ یک دانشجو در نقدی از کتاب میگوید جزئیات زندگی دباغ، وی را از بیتفاوتی به عملگرایی سوق داد.
سوم، اهمیت تحلیلی کتاب در افشای جنایات رژیم پهلوی است. شکنجههای توصیفشده، نه تنها تاریخی، بلکه هشداری برای حفظ دستاوردهای انقلابند. دباغ هشدار میدهد: «اگر نسل جوان نداند ساواک چه کرد، ممکن است دوباره گول بخورد.» (ص ۴۵۰) در شرایطی که تحریف تاریخ رواج دارد، پرداخت به چنین آثاری، حفظ هویت ملی را تضمین میکند. انتشارات سوره مهر، با چاپهای مکرر، این اهمیت را تصدیق و کتاب را به ابزاری آموزشی تبدیل کرده است. در نهایت، این روایت، دعوتی است به تأمل در ایثار؛ ایثاری که دباغ آن را با عبارت «زندگیام وقف امام بود» (ص ۴۸۰) خلاصه میکند.
کتاب «خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)» فراتر از یک خاطره نگاری صرف، سندی زنده از روح انقلاب است. زندگی دباغ با تمام تلخیها و شیرینیهایش، تدوین دقیق کاظمی، نقل قولهای مستقیم و پر احساس و اهمیت فرهنگی- تاریخی آن این اثر را به خواندنی ضروری بدل کرده. در هزار کلمه نمیتوان همه عمق آن را کاوش کرد، اما امیدوارم این یادداشت خواننده را به ورقزدن صفحاتش ترغیب کند. مرضیه دباغ نرفت؛ در هر صفحه این کتاب، زنده است و فریاد میزند: «انقلاب، زنانه هم هست.»