جایزهای که نام صلح را یدک میکشد، توسط آلفرد نوبل بنا شد تا از افرادی که بیشترین سود را به بشریت رساندهاند، قدردانی شود. اما دولتهای استعماری و غرب با دیدن این فرصت تاریخی، آن را به حصر خود در آوردند تا همچون سازمانهای غرب نهاد بینالمللی، نوبل صلح نیز ابزاری عوامفریبانه برای کنترل گری، پیشبرد نفوذ و سلطه بر جهان باشد. تاریخچه اعطای این جایزه از ابتدای سال ۱۹۰۱ تا به امروز تأیید میکند به مرور زمان، جایزه صلح در تعارض کامل با معنای آن قرار داشته است. در دهه ۹۰ و با پایان جنگ سرد، نوبل ابزار مشروعیتبخشی به نظم نئولیبرالی جدید شد. نمونه بارز آن، جایزه سال ۱۹۹۴ به عرفات، اسحاق رابین و شیمون پرز از رژیم اسرائیل بود؛ توافقی که بعدها خود فلسطینیان آن را «صلح تحمیلی» نامیدند.
در نتیجه، این جایزه تنها به رهبران اپوزیسیون دولتهای ضد غربی، مروجان الگوی غربی و در مجموع به چهرههای طرفدار امریکا که در تقابل با مخالفان ارزشهای غربی هستند تعلق میگیرد. کسانی که بر خلاف معنای صلح، طرفدار جنگ بوده و در تبلیغاتشان به جای مقتول، جلاد را میستایند.
جایزه امسال که به خانم «ماریا کورینا ماچادو» رهبر اپوزیسیون دولت ونزوئلا و حامی سیاستهای امریکا در جهان تعلق گرفت، به درستی واقعیت پنهان در این جایزه را به همگان رسوا کرد.
این فرد که از طرفداران سرسخت رژیم صهیونیستی است بلافاصله پس از ۷ اکتبر، در پستی در شبکه ایکس همبستگی خود را با اسرائیل اعلام کرد. او همچنین پس از حملات موفقیتآمیز موشکی ایران به سرزمینهای اشغالی (عملیات وعده صادق ۱)، با ابراز همدردی و همبستگی با اسرائیل، هشدار داد که اتحاد ایران و ونزوئلا تهدیدی جهانی است. در سال ۲۰۲۰، حزب او پیمان همکاری استراتژیک را با حزب لیکود بنیامین نتانیاهو امضا کرد و آن را «گامی محکم» برای اتحاد مدافعان ارزشهای غربی خواند.
از این رو، اعصای جایزه به ماچادو، در حالی که گروههای مردمی بسیاری در جهان به کمپینهای حمایت از فلسطین و انزجار از رژیم صهیونیستی میپیوندند، نوعی دهن کجی به افکار عمومی در جهان است. گویا بانیان این جایزه تصمیم گرفتند که با اعطای جایزه نوبل به ماچادو و ستایش مواضع وی، رژیم را از زیر بار فشار افکار عمومی نجات دهند و دهان مخالفان اسرائیل را با مهر مخالفان صلح ببندند.
علاوه بر مواضع ضد ایرانی ماچادو که پیشتر ذکر شد، وی یک ماه پیش، یکی از سخنرانان چهارمین کنفرانس سالانه براندازان سلطنت طلب ایران در واشینگتن بود. پهلویهایی که حمایت تمام قد خود را از جنگ و جنایت رژیم علیه ایران جار زده و دستان خون آلود رژیم در کشتار ایرانیان را میبوسند. ماچادو در این جلسه، حمایت و همکاری خود با پهلوی تبارها را اعلام کرده و گفته بود: «من یقین دارم که آزادی ونزوئلا پیامدهای جهانی خواهد داشت و به کاتالیزوری برای جوامعی دیگر، مانند مردم شجاع ایران، تبدیل خواهد شد. مأموریت ما مشترک است و ما پیروز خواهیم شد»!
این جایزه قبلاً هم به ایرانیهای دشمن ایران اعطا شده بود. به جز شیرین عبادی برنده جایزه در ۲۰۰۳ که مزد خدماتش در اعمال تحریم و فشار سیاسی علیه ایران را گرفت، کمیته نوبل در ۲۰۲۳، نرگس محمدی را به خاطر به دست گرفتن رهبری جنبش زن زندگی آزادی واجد شرایط اعطای نوبل صلح اعلام کرد. در اصل، نرگس محمدی به خاطر فعالیتهای مدتدارش در اغتشاشات و همکاری در پروژههای براندازی غرب علیه ایران مورد تقدیر قرار گرفت. وی همواره حامی تحریم ایران بوده و با برخی گروهکهای تروریست همکاری داشته است. همسرش نیز در پاریس، رابط برخی گروهکهای نفاق با گروهکهای تندرو تروریستی و همچنین سرویس اطلاعاتی فرانسه است. علاوه بر این، اعطای جایزه صلح نوبل به افرادی مانند هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه و جنایتکار جنگ امریکا و ویتنام، برای پایان دادن به این جنگ و همچنین باراک اوباما، رئیسجمهور امریکا در سال ۲۰۰۹، که متهم به نقشآفرینی در شکلگیری داعش و آغازگر جنگهایی در سوریه، عراق، پاکستان، یمن، لیبی، سومالی و افغانستان بود، نمونههایی دیگر از تناقض با اهداف صلحطلبانه این جایزه هستند.
در نتیجه، تاریخ گواهی میدهد که بسیاری از برندگان جایزه صلح نوبل، در مسیری گام گذاشتهاند که با منافع استعماری امریکا، اسرائیل و غرب همسو بوده است. این جایزه، که با نقابی فریبنده پوشیده شده، در عمل اغلب بهعنوان ابزاری برای عوامفریبی و پوشاندن چهره کریه و ضد بشری قدرتهای سلطهگر به کار گرفته شده و از برقراری آشتی میان ملتها و زدودن ظلم و جنایت خبری نیست.