جوان آنلاین: بنیانگذار تلگرام در آستانه ۴۱سالگیاش به جای جشن و تبریک، پیامی منتشر کرد که مثل پتکی محکم بر سر شعارهای رنگباخته آزادی بیان در کشورهای غربی فرود آمد؛ همان جایی که هر روز با صدای بلند از آزادی بیان سخن میگویند و آن را نماد افتخار خود میدانند، اما در عمل دقیقاً خلاف آن را به نمایش میگذارند. «دوروف» کسی که سالها در خطمقدم نبرد برای اینترنت آزاد ایستاده است، امروز بیرحمانه نشان میدهد آنچه به عنوان آزادی تبلیغ میشود، چیزی جز یک نمایش فریبنده و پوچ نیست.
کشورهای غربی که سالها مدعی مدافعان آزادی بیان بودند، حالا در باتلاقی از کنترل، سانسور و نظارت بیسابقه گرفتار شدهاند و دوروف از پایمال شدن ارزشهای بنیادین همچون حریم خصوصی و آزادی بیان در این کشورها پرده برداشته است؛ ارزشهایی که زیر سایه بهانههای امنیتی و حفظ نظم به تدریج لگدمال شدهاند.
آزادی در شعار، زندان در عمل
وقتی کشورهای غربی، سالها خود را پرچمدار آزادی بیان میخواندند، حالا به کارخانهای برای تولید سانسور و کنترل تبدیل شدهاند، باید شک کرد که آن آزادی گفته شده تنها یک افسانه بوده است.
پاول دوروف در تولد ۴۱سالگیاش، این چهره نمایشی غرب را به چالش کشید و نشان داد پشت پرده شعارهای درخشان آنها، واقعیتی تاریک و نگرانکننده پنهان شده است. بنیانگذار و مدیر تلگرام در سالروز تولد خود، به جای جشن و سرور، پیامی عمیق و نگرانکننده منتشر کرد: «من ۴۱ساله میشوم، اما میلی به جشن گرفتن ندارم.»
دوروف این تولد را فرصتی برای تأمل دید و اظهار داشت که نسل او در حال از دست دادن آخرین فرصت برای نجات اینترنت آزادی است که نسلهای قبل برایش جنگیدهاند. او نوشت: «آنچه روزگاری وعده تبادل آزاد اطلاعات بود، امروز به ابزاری برای کنترل مطلق بدل شده است.»
در این پیام، دوروف به سیاستهای جدید و سختگیرانه کشورهای غربی اشاره کرد، از الزام شناسههای دیجیتال در بریتانیا گرفته تا بررسی اجباری سن در فضای آنلاین در استرالیا و رصد گسترده پیامهای خصوصی در اتحادیه اروپا.
و مثالهایی را برشمرد که بیانگر محدودیتهای شدید است: «در آلمان، هر کسی که جرئت نقد مسئولان را در فضای اینترنت داشته باشد، تحت پیگرد قانونی قرار میگیرد. در بریتانیا هزاران نفر به خاطر توییتهایشان به زندان افتادهاند و در فرانسه، رهبران فناوری که از آزادی و حریم خصوصی دفاع میکنند، به شکل کیفری مورد بازجویی قرار میگیرند.»
دوروف این وضعیت را «جهانی تاریک و پادآرمانشهری» توصیف کرد که با سرعت به ما نزدیک میشود و هشدار داد: «نسل ما ممکن است به عنوان آخرین نسلی شناخته شود که از آزادی برخوردار بوده و اجازه داده آن آزادیها از بین برود.»
او همچنین افزود: «ما را با دروغی بزرگ تغذیه کردهاند. بزرگترین مبارزه نسل ما نابودی ارزشهایی است که نیاکانمان برایمان به ارث گذاشتهاند؛ ارزشهایی، چون سنت، حریم خصوصی، حاکمیت ملی، بازار آزاد و آزادی بیان.»
او این روند را خیانتی عظیم به میراث پیشینیان دانست: «این خیانت، ما را به سوی نابودی اخلاقی، فکری، اقتصادی و حتی زیستی میکشاند.»
تولد ۴۱سالگی برای دوروف بهانه یا حتی فرصتی شد از پایان زمان خودش و نسلش سخن بگوید: «زمان من رو به پایان است. زمان ما در حال پایان یافتن است»؛ پیامی که فراتر از اعتراض فردی، انعکاسی است از بحرانی جهانی درباره نحوه حکمرانی بر اینترنت و آزادی بیان.
آنچه دوروف بیان میکند، صرفاً نگرانی شخصی نیست، بلکه تأییدی بر واقعیتی است که در کشورهای غربی به وضوح دیده میشود. شعارهای پرطمطراق آزادی بیان و اینترنت آزاد جای خود را به حکمرانی شدید و نظارت گسترده دادهاند.
وقتی شهر، شهروندانش را میپاید!
پای صحبت از «نظارت» و «کنترل» در فضای مجازی که به میان میآید، فقط نباید به برخی کشورها و دولتها فکر کنیم، چراکه شاهد تغییری بنیادین در قواعد بازی جهانی هستیم؛ تغییری که حتی بازیگران اصلی هم هنوز نمیدانند چگونه با آن کنار بیایند. احسان محمدی، کارشناس برجسته فضای مجازی، این واقعیت پیچیده و عمیق را به شکلی ملموس توضیح میدهد.
او در گفتوگو با «جوان» میگوید: آنچه امروز به عنوان «نظارت» و «کنترل» در فضای دیجیتال میبینیم، صرفاً عملکرد دولتهای اقتدارگرا نیست، بلکه محصول تغییر پارادایم جهانی است: «شبکههای اجتماعی پدیدهای نوظهور هستند که کمتر از ۲۰سال است در اختیار مردم قرار گرفتهاند. نه فقط شهروندان، بلکه خود دولتها و سیاستگذاران با محیطی جدید و ناشناخته روبهرو شدهاند و در حال آزمون و خطا هستند. همین موضوع باعث شده است همه کشورها نظارت، کنترل و حتی سانسور داشته باشند، اما شکل و ظاهر نظارتها و کنترلها با یکدیگر متفاوت شود.»
محمدی تصویری ملموس از عمق و میزان نظارت را در شهر لندن ارائه میدهد: «لندن یکی از شهرهایی است که بیشترین تعداد دوربین مدار بسته را دارد. برخی آمار از وجود نزدیک به ۷۰۰ هزار دوربین در این شهر خبر میدهد که شگفتانگیز است، در واقع شهروندان وقتی از خانه خارج میشوند تا بازگردند، تحت نظارت صدها دوربین هستند. این دوربینها صرفاً برای حفظ امنیت نیستند، بخش زیادی برای محافظت از نهادهای حکومتی نصب شدهاند. بخشی از این نظارت مربوط به مدیریت شهری و بخشی دیگر به حکمرانی ملی مربوط است.»
آنطور که این کارشناس توضیح میدهد، ابزارهای نظارتی مدرن فقط محدود به سرکوب آشکار نیستند بلکه به شکلی زیرپوستی و همهجانبه وارد زندگی روزمره شدهاند. دوربینهای شهری، پایش کلیدواژهها در مکالمات و الگوریتمهایی که رفتار جمعی را تحلیل میکنند، همه جزئی از شبکهای گستردهاند که فضای عمومی را به سامانهای برای شناسایی و واکنش سریع تبدیل کرده است؛ همان چیزی که دوروف آن را ابزار نهایی کنترل مینامد.
داستانی که همه جا تکرار میشود
محمدی همچنین درباره ریشههای نظارت دیجیتال به نقطهای کلیدی اشاره میکند؛ جایی بعد از حملات ۱۱سپتامبر که برخی کلیدواژهها در مکالمات تلفنی، جدی گرفته شد: «شاید اولین باری که رصد شهروندان به اسم «مبارزه با تروریسم و مراقبت» همگانی شد، بعد از ۱۱ سپتامبر بود که اعلام شد ایالاتمتحده فهرستی از واژههای حساس را تعریف کرده است که اگر در مکالمات افراد شنیده میشد، آن فرد به سرعت در معرض شناسایی و پیگیری قرار میگرفت!»
او تأکید میکند که این نوع رصد و پایش، مختص حکومتهای بسته یا اقتدارگرا نیست. امروز در اغلب کشورهای جهان، چه توسعهیافته و چه در حال توسعه، نهادهای امنیتی با ابزارهای متنوع، فعالیت شهروندان در فضای دیجیتال را زیر نظر دارند.
محمدی در ادامه به تفاوت رویکردها در کشورهای مختلف اشاره میکند و چین را به عنوان نمونهای روشن مطرح میسازد: «کشوری که با مسدود کردن سرویسهایی مانند گوگل، اینترانت ملی خود را راهاندازی کرده است؛ شبکهای بسته که هم نیازهای داخلی را تأمین میکند و هم امکان کنترل کاملتری در اختیار دولت میگذارد.»
به گفته او، این تصمیم در نگاه حاکمیت چین، نه صرفاً سرکوب، بلکه شکلی از مراقبت از شهروندان تلقی میشود.
او با بیان اینکه اقدامات اینچنینی در بسیاری از کشورها وجود دارد، اما تفاوت اصلی در نحوه اجرا و پذیرش اجتماعی آن است، میگوید: «پلیس آلمان از ۱۰ سال پیش واحدهایی تحت عنوان مقابله با «نفرتپراکنی آنلاین» (online hate units) تشکیل داد. ابتدا هدف از این کار «مراقبت از مهاجران مقابل راستگرایان» عنوان شد، اما امروز کار به پیگرد ترولهای اینترنتی، توهینها و نگاههای منتقدانه کشیده شده است. یک دادستان برجسته این کشور در پاسخ به اعتراضات فعالان حقوق بشر گفت، ما از «گفتوگو و دموکراسی» محافظت و جریمههای مالی سنگین وضع میکنیم، حتی و ضبط تلفن همراه را برای کنترل این رفتارها انجام خواهیم داد.»
محمدی میافزاید: «در ایالات متحده امریکا وقتی به کنگره حمله شد صدها نفر را با رصد فضای مجازی دستگیر و محاکمه کردند، در فرانسه علیه مؤسس تلگرام رسماً شکایت شد که در اعتراضات خیابانی مهاجران نقش داشته، در بریتانیا این موضوع با دستگیری افرادی که متهم به تولید یا بازنشر پیامهای توهینآمیز یا آزاردهنده بودند، پیگیری شد و در اتحادیه اروپا موضوع کنترل چت (chat control) درباره الزام پلتفرمها برای اسکن محتوای پیامها (برای کشف سوءاستفاده جنسی از کودکان) داغ است که البته همه میدانند فقط هدف آن نگرانی برای کودکان نیست و در کنارش رصد گسترده شکل میگیرد.»
این کارشناس فضای مجازی در پایان درباره فیلترینگ هم هشدار داد. به باور او، فیلترینگ به خودی خود الزاماً مخرب نیست؛ مشکل از جایی آغاز میشود که محدودیتها بدون در نظر گرفتن نیازهای واقعی مردم اعمال شود: «اگر شهروندان احساس کنند این محدودیتهای اعمالشده، برای امنیت و رفاه آنهاست، عمدتاً آن را میپذیرند، اما در نادیده گرفتهشدن نیاز شهروندان و نبود این حس اعتماد، فیلترینگ میتواند نتیجهای کاملاً معکوس داشته باشد و به ضد خودش تبدیل شود.»
آزادی بیان در قاب سانسور
آزادی بیان که زمانی نماد افتخار و تمایز کشورهای غربی بود، حالا در حصاری بیوقفه از نظارت، سانسور و کنترل گرفتار شده است. دیگر نمیتوان این محدودیتها را صرفاً واکنشی موقت به تهدیدات امنیتی دانست. آنچه پاول دوروف به وضوح نشان میدهد، حکایت از ساختاری عمیق دارد که ماهیت آزادی بیان را به ابزاری برای کنترل و محدودسازی تبدیل کرده است.
شعارهای پرطمطراق آزادی بیان که در محافل رسمی و رسانههای غربی بارها و بارها تکرار میشوند، بیشتر شبیه نمایشی بیجان میمانند؛ نمایشی که صحنهگردانان آن با دستانی پر از سانسور و نظارت، حقایق را پشت پرده پنهان میکنند. این شعارها، تنها صداهایی هستند که اجازه شنیده شدن دارند و در مقابل، هر صدای مخالفی به سرعت محکوم میشود.
وقتی کسی مثل پاول دوروف که سالها برای اینترنت آزاد جنگیده است، این پرده را کنار میزند، باید پذیرفت داستانی که به ما میگویند، خیلی متفاوتتر از آن نمایشی است که به خوردمان دادهاند. به عبارت دیگر، آنچه امروز به اسم آزادی بیان میشنویم، بیشتر شبیه همان صدایی است که اجازه دادهاند به گوش ما برسد، نه حقیقتی که وجود دارد!