در دل طوفانهای ساختگی، ائتلاف غربی- صهیونی دونکیشوت وار از مکانیزم ماشه به عنوان آخرین تیر ترکش نه به عنوان یک تهدید حقوقی واقعی، بلکه نمایشی نمادین برای ایجاد رعب روانی و تضعیف اعتماد عمومی رونمایی کرده است. اقدام سه کشور اروپایی در شورای امنیت، فاقد وجاهت قانونی و اجماع جهانی، بیش از آنکه اقتصاد ایران را هدف گیرد، به دنبال «تحریک انتظارات تورمی»، «التهاب بازار»، ناامیدسازی و بیاعتمادکردن مردم» و «تصمیمسازی برای جمهوری اسلامی ایران تحت فشار افکار عمومی» است. اما این «پوست مار» پوشالی، اگر با هوشمندی خنثی شود، میتواند به نقطه شکست دشمن و نماد عزت ملی ما تبدیل گردد. اکنون آزمون واقعی نه در برابر تحریمهای تکراری که در حفظ خونسردی و انسجام جامعه نهفته است.
تحلیلگران بینالمللی ائتلاف امریکا، اروپا و رژیم صهیونی را در بنبست استراتژیک میبینند. شکست فشار حداکثری و مقاومت هوشمندانه ایران، همراه با تغییر معادلات جهانی و نقش قدرتهای نوظهور مانند روسیه و چین، ابزار تحریم را به سمت بیاثر کردن برده است. اروپا، برای پوشاندن ناکامی خود و معامله بر سر بحران اوکراین، به مکانیزم ماشه پناه برد؛ سناریویی که سفیر روسیه آن را «نمایش جعلی» خواند. این مکانیزم، محدود به فعالیتهای هستهای، فاقد تأثیر واقعی بر صادرات نفت، امور بانکی و تعاملات اقتصادی ایران است. دلایل راهبردی کماثری آن روشن است: «فقدان اجماع جهانی»، «ضعیفتر بودن تحریمهای شورای امنیت نسبت به تحریمهای امریکا»، «سازگاری اقتصاد ایران با تحریمها»، «تثبیت مشتریان نفتی»، «روند دلارزدایی جهانی»، «پایان اهرمهای فشار غرب»، «افول هژمونی امریکا»، «عدم امکان اجرا بدون همکاری قدرتهای کلیدی»، «خودکفایی ایران در تجهیزات حساس»، «تجربه موفق ایران در عبور از تحریمها»، «افزایش تعاملات منطقهای»، «دیپلماسی فعال با بلوک شرق و جنوب»، «اقتدار دفاعی و آگاهی سیاسی مردم».
دشمن به خوبی میداند که ضربه اصلی نه از تحریمهای کاغذی، که از جنگ روانی وارد میشود. افزایش چند درصدی نرخ دلار در ساعات اولیه پس از قطعنامه، محصول پروپاگاندای رسانهای و تحریک «دستهای پنهان» در بازار است. هدف نهایی فراتر از پرونده هستهای مهار قدرت منطقهای ایران، قطع توان دفاعی و القای یأس برای تجزیه کشور در چارچوب طرح خاورمیانه جدید. اما این عملیات نقطه ضعفی آشکار دارد: وابستگی به واکنش هیجانی جامعه. اگر ما «ترس تحریکشده» را به واقعیت تبدیل نکنیم، ماشه پوچ و به قمپز بیخاصیت تبدیل خواهد شد. خنثیسازی این تهدید روانی نیازمند اقدام ملی هماهنگ در سه جبهه کلیدی است.
نخست، جبهه رسانهای در خلق روایت اول: رسانه ملی و قوای رسمی باید با پیامهای شفاف، مستدل و امیدآفرین روایت اول را ارائه دهند. افشای نقش شبکههای نفوذ دشمن و روایتهای انسانی از مقاومت خانوادهها، غرور ملی را شعلهور میکند. فعالان فضای مجازی باید با جهاد تبیین مبتنی بر ظرفیتهای فضای مجازی در چالش هشتگی، پیامهایی نظیر «ماشه ابزار ترساندن است؛ ما اراده عبور داریم» را به شکل فراگیر منتشر کنند.
دوم، جبهه معیشت و اقتصاد: دولت باید بستههای حمایتی ملموس و سریع مانند توزیع هدفمند کالاهای اساسی ارائه دهد تا مردم اثر را در سبد زندگی ببینند. این اقدام فشار روانی را کاهش و همبستگی حاکمیت با ملت را نشان میدهد. اطلاعرسانی روشن درباره منابع و زمانبندی، شایعات را مهار میکند.
سوم، جبهه اطلاعاتی و قضایی باید با شناسایی و برخورد قاطع و فوری با کسانی که «ماشه را بزرگنمایی میکنند»، «ترس از جنگ میپراکنند»، «نسخه مذاکره میپیچند»، «محتوای دشمن را بازنشر میدهند»، «مشکلات را فقط به تحریم وصل میکنند» و شناسایی و برخورد با «مافیای افزایش قیمتها» اعتماد عمومی را بازسازی کند.
چهارم، از منظر دیپلماتیک، افشای نقض تعهدات غرب تعامل هوشمندانه با بازیگران مستقل و نمایش قدرت منطقهای ایران، مشروعیت دشمن را زیر سؤال میبرد. جمهوری اسلامی مظلومانه همه راهها را رفت، اما زیادهخواهی غرب اجازه نداد. این تجربه اکنون سرمایه ملی است: اعتماد به غرب رفاه نمیآورد، بلکه قدرت داخلی و همپیمانان واقعی کلید حل مسئله است.
این چالش مقطعی، فرصتی تاریخی برای نشاندادن تابآوری ملی است. وقتی مردم ببینند مسئولان با قاطعیت پای کارند، بستههای حمایتی میرسد و شبکههای نفوذ رسوا میشوند، ماشه نه تهدید که نماد شکست دشمن و فرصتی طلایی برای رهایی از «استراتژی ارعاب» خواهد شد. آینده از آن ملتی است که در طوفان، با عقلانیت و وحدت، چون کوه استوار میماند. انشاءالله، این ماشه پوچ را به تاریخ میسپاریم و عزت ملی را فروزانتر میسازیم.