جوان آنلاین: کانال استارتاپس در مطلبی به قلم وحید شامخی و مجتبی لشکربلوکی نوشت:
آخر هفته بود و زوجی با دو پسربچه کوچکشان برای شام به یکی از بهترین رستورانهای شهر مُدِنا رفتند. مُدِنا شهری در ایتالیاست که از مشهورترین منطقههای گردشگری است به خاطر رستورانها و سرآشپزهای فوقالعاده و منحصربهفردش. این رستورانها معمولاً با غذاهای کلاسیک (غیر فست فودی) ایتالیایی از میهمانان پذیرایی میکنند.
پدر یکی از منوهای محبوب رستوران را که شامل ۱۰ نوع از بهترین غذاها بود انتخاب کرد. پیشخدمتی که برای گرفتن سفارش سر میز خانواده آمده بود، قبل از اینکه میز را ترک کند متوجه نکتهای شد. پیشخدمت متوجه شد به نظر میرسد پسربچهها از سفارش پدر خوشحال نیستند و برای همین بیدرنگ از پسر کوچکتر پرسید شما چی دوست دارید بخورید؟! پسر کوچک هم بیمعطلی گفت پیتزا!
خب مسئله این بود که در چنین رستورانی اصلاً پیتزا سرو نمیشد! اما پیشخدمت کار عجیبی کرد. همانجا با بهترین پیتزافروشی شهر تماس گرفت و پیتزا سفارش داد. کمی بعد پیتزا به رستوران رسید و پیشخدمت آن را به میز خانواده رساند و این کاری بود که در رستوران سطح بالایی مثل رستوران آنها غیرقابل تصور بود!
شاید برای مدیر رستوران وجود چنین پیشخدمتی اصلاً اذیت کننده باشد و ترجیح بدهد عذرش را بخواهد، اما پدر، مادر و بچهها هیچ گاه حرکت متفاوت و محبت آمیز پیشخدمت را فراموش نکردند.
فرانچسکو گینو، نویسنده و استاد دانشگاه هاروارد معتقد است افرادی مانند پیشخدمت این رستوران هم برای ما بسیار قابل احترام بوده و هم رفتارشان برایمان بسیار قابل تأمل است، چراکه اینگونه افراد چیزهای زیادی برای آموختن به ما دارند. ایشان کتابی دارد که به بررسی چنین رفتارهایی پرداخته و در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. نام کتابش «استعدادهای شورشی: چرا شکستن قوانین کار و زندگی ارزش دارد؟!» است و در آن توصیف میکند که چنین افرادی چگونه شادی و معنی را به زندگی ما میآورند.
نکته عمیقی که در داستان رستوران ایتالیایی و پیشخدمت متفاوتش وجود دارد این است که اغلب ما عادت داریم تا به این فکر کنیم که چه کاری را باید انجام دهم؟ چه کاری وظیفه من است؟ به جای آنکه به این فکر کنیم که چه کاری را میتوانم انجام دهم؟ پیشخدمت رستوران خیلی راحت مانند اغلب پیشخدمتها میتوانست بگوید ما اینجا پیتزا نداریم یا اصلا برایش اهمیتی نداشته باشد که پسربچهها از غذای سنتی خوشحال به نظر میرسند یا نمیرسند. اما به جای آنچه باید و وظیفهاش بود، آن کاری را که میتوانست انجام دهد انجام داد!
تجویز راهبردی:
حال ما چگونه میتوانیم در مواجهه با مسائل و مشکلاتمان راهکارهای جذابتری بیابیم؟ چگونه میتوانیم یک «شورشی مفید» باشیم؟
۱. نتایج بررسیهای استاد دانشگاه هاروارد نشان میدهد رمز موفقیت در این است که «سؤال» را چگونه مطرح کنیم؟ وقتی ما با مسئلهای مواجه میشویم و از خود میپرسیم چه کاری باید انجام دهم؟ راهحلها و گزینههای محدودی به ذهنمان خطور میکند، اما وقتی از خودمان میپرسیم چه کاری میتوانم انجام دهم؟ همین «تغییر ساده از باید به میتوان» در واژهها، تحول بزرگی در مغز ما ایجاد میکند. اطرافمان را که نگاه کنیم مادرها، پدرها، دوستان، کارمندان، معلمان، استادان و... را مییابیم که به جای اینکه تنها دنبال شرح وظایفشان باشند، گهگاه فراتر رفته و آنچه از دستشان برمیآید را انجام میدهند؛ و این افراد هم زندگی خودشان و هم ما را شیرینتر، جذابتر و امیدوارانهتر میکنند.
۲. معمولاً سه چیز ذهن ما را محدود میکند: قواعد بر آمده از دستورالعملها و آییننامهها، سنتهای برگرفته از تجربیات پیشینیان و اراده یا اعتماد به نفس ناکافی برای شکستن قواعد یا سنتها. هر از چندگاهی میتوان اینگونه اندیشید که چه کار میتوان کرد که همان نتیجه مورد نظر را داشته باشد، اما لزوماً همان مسیری را که سنتها و قواعد میگویند طی نکنیم؟ اینگونه پنجرههای جدیدی پیشروی ما باز میشود.
خداوند در کتاب آسمانی خود داستان کسانی را بیان میکند که وقتی حقیقت بر آنها عرضه شد، آنها مخالفت کردند تنها به این دلیل که ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىکنیم! و این سؤال را مطرح میکند که آیا اگر پدران آنها چیزى نمىفهمیدند و در اشتباه بودند باز از آنها پیروى خواهند کرد. شورشیهای مفید به گذشته و گذشتگان احترام میگذارند، اما خود را اسیر درگذشتگان نمیکنند. آنها زندگی خود را کردند و اکنون نوبت ماست.