جوان آنلاین: سعید مستغاثی در فضای مجازی نوشت: خبر درگذشت داریوش مصطفوی برای من، فقط رفتن یک فوتبالیست نبود که به هر حال به دلیل بازی در تیم پرسپولیس، زمانی هوادارش بودیم.
او زمانی معلم و دبیر کلاسمان بود، نه کلاس ورزش بلکه درس ریاضی، آن هم مبحث مشکل و پیچیده جبر و آنالیز!
وقتی در پاییز ۱۳۵۶ پس از اولین سال تحصیلات دوره نظری (کلاس نهم امروز) پس از انتخاب رشته و گزینش «ریاضی- فیزیک»، به کلاس دوم نظری رفتیم، کتاب ریاضیات به چند کتاب هندسه و ریاضیات جدید، مثلثات، جبر و آنالیز تقسیم شده بود، در آغاز اولین کلاس جبر و آنالیز، دبیر کوتاه قدی با صورت گرد و موهای کم پشت وارد شد که خیلی شمرده و قاطع صحبت میکرد. خودش را معرفی کرد: داریوش مصطفوی! یک دفعه دوزاریها افتاد؟! همان داریوش مصطفوی معروف؟ بازیکن تیمهای تاج (استقلال امروز) و پرسپولیس و عقاب و البته تیم ملی که رقابت و تقابلش با محراب شاهرخی در تیم ملی زبانزد بود؟ بله همان داریوش مصطفوی که بعد از تیم عقاب، دو، سه سالی میگذشت، کفشها را به دیوار آویخته بود و ضمن شرکت در کلاسهای مربیگری، حالا به رشته خودش ریاضیات برگشته و درس میداد. همان ساعات نخست به او گفتیم بهتر نبود لااقل برای کلاسهای ورزش میآمدید؟ ما در دبیرستان شماره ۳ خوارزمی دوران متوسطه خود را گذراندیم که به نام «ارشاد» معروف بود، واقع در ایستگاه ارباب مهدی خیابان تهراننو یا همان دماوند، دو زمین خاکی فوتبال داشت (البته نه در حد استاندارد) و چهار زمین والبیال و سهزمین بسکتبال و تعدادی میزهای پینگپنگ و دارای ظرفیت بسیار برای کارهای ورزشی.
اما داریوش مصطفوی گویی از دنیای ورزش و فوتبال دلگیر بود و ترجیح داد بیسر و صدا به معلمی و دبیری بپردازد. به هر حال دبیر خیلی خوبی در جبر بود. یادم است با چند تا از بچههای کلاس، گنگی داشتیم و مدام حرف میزدیم که یک بار همین داریوشخان، یقه ما را گرفت.
او تازه روش حل معادله درجه دوم را آموزش داده و نامش را هم به اختصار فرمول «ب» یا B گذارده بود.
در میانه شلوغ کاری سر کلاس، ناگهان رفیق ما را مورد پرسش قرار داد که فلان معادله درجه دوم را حل کن. او شروع کرد از یک راه بسیار ابتدایی و طولانی به حل آن معادله که داریوش خان، دستش را گرفت و با همان قاطعیت همیشگی گفت: «من به تو فرمول ب (B) یاد دادم...؟!»
و ما تا سالها این عبارت را در جاهای مختلف و پرسشهای گوناگون به شوخی به کار برده و یاد داریوشخان میکردیم؛ و آن فرمول و فرمولهای دیگری که داریوش مصطفوی به ما یاد داد و اولین درس جبر و آنالیز تخصصی دبیرستان را برایمان آسان نمود، پایههای ریاضیمان را برای سالهای بعد محکم و قوی گذارد که همواره حتی در دانشگاه هم به کمکمان آمد و بهترین نمرهها را از ریاضی میگرفتیم.
دیگر خبری از او نداشتم تا بعد از انقلاب که به دبیری و ریاست فدراسیون فوتبال رسید و به اذعان بسیاری از فوتبالیستها، بهترین دوران فوتبال این مملکت در دوران مدیریت او اتفاق افتاد.
همان دورانی که پس از سالها، تیم فوتبال ایران در بازیهای آسیایی پکن، اول شد. همان دورانی که تیم فوتبال ایران پس از ۲۰ سال در یک ماراتن نفسگیر و باور نکردنی به جامجهانی فوتبال راه یافت با همان مسابقه به یاد ماندنی با استرالیا در ملبورن و آن نتیجه شگفت انگیز ۲- ۲ و آن مربی نجات بخش برزیلی «والدیر ویرا» که همین داریوش خان مصطفوی در یک تصمیمگیری قاطعانه در دو پلی آف آخر ایران در مقدماتی آن جام، او را به سرمربیگیری تیم ایران انتخاب کرد.
درگذشت داریوش مصطفوی برای امثال ما، فقط رفتن یک آشنای قدیمی نبود، بلکه به قول عروسخان مظفر در سریال هزار دستان مرحوم علی حاتمی، گم شدن بخشی دیگر از خاطراتی بود که نوجوانی و جوانیمان را تکمیل میکرد.