چندی است معرکه بیانیهنویسان برپاست، میآیند و میروند، با سخن از صلح و تعامل با جهان و کلیدواژه پارادایم شیفت و تعبیر سادهتر دشمن regim change، با توجه به این نکات بیانیه اخیر جبهه اصلاحات را مرور میکنیم.
۱- حفظ اتحاد و انسجام ملی با چاشنی کاسبکاری سیاسی: در یک قرائت کلنگر و دقیق با یک راهبرد سیاسی کهنه، اما بهروز شده مواجه هستیم. نوآوری اکنون آن در همپوشانی سیاست و رسانه است، به معنایی همان جنگ ترکیبی شناختی. نخبگان سیاسی متعلق به این طیف اعم از سازندگی و اصلاحات کلیدواژهها را بیان میکنند و اهالی فرهنگ و هنر و رسانههای همسو با آنها همچون پیادهنظام این راهبرد اعلان شده، در بستر شبکههای اجتماعی و فیلم و سریال به میدان میآیند و البته حول محور اتحاد، انسجام ملی، کاسبی سیاسی نیز میکنند. اولین گام در این رهیافت مصادره حضور مردم طی جنگ ۱۲ روزه و اتحاد ملی به نفع جریان سیاسی خود است، هر چند به شکلی واضح حضور مردم حول سه محور اساسی دفاع از تمامیت ارضی ایران، رهبری و ارکان نظامی شکل گرفت، اما این اتحاد و انسجام به حساب عتاب و خطاب این طیف نگاشته شد. از یاد نبریم بیشتر این شخصیتها طی جنگ اخیر هیچگونه سخنی در راستای محکومیت حمله دشمن و همدردی با مردم ابراز نکردند. پارهای دیگر نیز واکنشی دیرهنگام داشتند، یعنی زمانی که دست قدرت برتر ایران در حملات موشکی و پهپادی خود را به رخ کشید. این موضعگیری دیرهنگام خود جای پرسش است. چهرههای سیاسی متنوعی هم که در راستای حمله دشمن و همدردی با مردم اعلان مواضع صریح داشتند، به چهرههای سیاسی مشهورند و نه به گفتمان اصلاحطلبی، بنابراین در دوران پساجنگ، کاسبی سیاسی با اتحاد و انسجام ملی چیزی جز تفرعن سیاسی این گفتمان نیست.
۲- همپوشانی سیاست و رسانه: پس از خاتمه جنگ اخیر این گفتمان با صدور بیانیهای شاذ و ساختارشکن با شکل و شمایلی متفاوت به میدان آمد و در بطن شرایط حاد و جنگ نیمهتمام با دشمن مواضعی اتخاذ کرد که کمترین هماهنگی را با منافع ملی و تمامیت سرزمینی دارد، هرچند به رغم غافلگیری اولیه در جنگ، اقتدار موشکی و پهپادی ایران پیشران امنیت ملی بود، اما آنچه بر صفحه مطبوعات و رسانههای این طیف نشست و پرتکرار شد عبارت بود از همهپرسی، آشتی ملی، تشکیل مجلس مؤسسان و در یک کلام تغییر پارادایم حکمرانی. گویا آنچه دشمن در جبهه جنگ به کف نیاورد، از رهگذر اتخاذ مواضع این جریان سیاسی و نفوذ ساختاری به آن شدنی و ممکن شد و پس از آن مواضعی، چون مذاکره بدون قید و شرط حتی بدون تضمین تعلیق داوطلبانه غنیسازی، دعوت از آژانس جهت بازرسی مجدد و طرح دودولتی برای حل مسئله فلسطین و مشروعیتبخشی به اسرائیل بهروزرسانی و بازنشر شد؛ گونهای از وادادگی سیاسی. شباهت این مواضع با خواست دشمن قطعاً بیدلیل نیست و هر دو از یک اتاق فکر واحد هدایت و تدبیر میشود. گویی این بار چانهزنی از بالا و فشار از پایین در همراهی با دشمن عملیاتی شده است، هر چند به زعم نخبگان سیاسی باید از هرگونه سایش که دشمن را به حمله حریص و ترغیب کند، خودداری کرد، بنابراین اتخاذ اینگونه مواضع همسو با دشمن خود جای تردید است.
۳- کودتای خزنده شبکههای رسانهای: همزمان با این مواضع سیاسی در سطح نخبگانی گروهی از رسانههای همسو و شبکههای اجتماعی، تغییر زیست و ذائقه ایرانی را ترویج میکنند. زیست جدیدی از انسان ایرانی در پهنه این شبکهها تبلیغ میشود که مایل است از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ و گذرواژههای مهم آن همچون استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی عبور کند. از اسلام سیاسی بگذرد و عظمت و تمدن دیرین ایران را که البته از اقتدار و عظمت هخامنشیان نیز تهی است، احیا کند و به تسلیم و سازش در فرهنگ جهان سلطه با محوریت عبری- امریکایی تن دردهد، حتی رجعت حسرتگونه به دورههای پهلوی اول و دوم و سفیدشویی ساواک نیز دستمایه بسیاری از سریالهاست، با چاشنی منفعتگرایی فردی، بیارزشی حجاب و عفاف، کمرنگشدن ارزشهای دینی و خانوادهمحور و در یک کلام شیک و لاکچری به دور از هیاهوی مقاومت و ایستادگی و متمایل به تسلیم و بر باد دادن مظاهر اقتدار ملی و سرزمینی کشور.
طرح دگرباره جدایی دین از سیاست با الهام از نئولیبرالیسم و جهانیسازی تکرار خزعبلات تاریخ گذشته قرن هجدهم امروزه بیش از پیش با نسلکشی در غزه و تمسخر حقوق بشر کوس رسوایی آن از بام فرو افتاده و همه جهانیان را مبهوت خشونت پیدا و پنهان حقوق بشر غربی کرده است. با این مواضع یک جریان عقبمانده سیاسی و غفلت آنها از نتیجه دو جنبش مهم مشروطیت و ملیشدن نفت که در هر دو جریان با جدایی دین از سیاست پایههای اقتدار ملی درهم شکست و استبداد مجدداً سربرآورد، امروز نه استبداد بلکه اشغال سرزمینی و تجزیه از پس آن سربرمیآورد. باید ماهیت این مواضع را به دقت رصد کرد؛ راهبردهایی که نتیجه آن جز شکست اقتدار و امنیت ایران نیست. این مواضع میتوانند بس خطرناک و خلاف امنیت منافع ملی باشند.