جوان آنلاین: تصور کن عزیزترین فرد زندگیات، مادرت یا فرزندت یا دوست صمیمیات در بیمارستان بستری است. حالش وخیم است و پزشک میگوید باید هرچه سریعتر خون دریافت کند. نه فردا، نه هفته بعد، بلکه همین حالا. تو، اما کاری از دستت برنمیآید، جز اینکه دعا کنی کسی رفته باشد خون اهدا کرده باشد. در آن لحظه، آن فرد اهداکننده دیگر فقط یک نام نیست، او ناجی است. ناجیای که با چند قطره خون ساده زندگی را به کسی بخشیده که هیچگاه همدیگر را ندیدهاند. خون، آن مایع زندگی، یکی از انسانیترین پیوندهای میان ماست؛ پیوندی که فراتر از تمام تفاوتهای ظاهری، فرهنگی و عقیدتی، ما را به هم متصل میکند. اهدای خون را اغلب ساده میپنداریم؛ یک کار سریع و مختصر که هر کس میتواند انجام دهد، اما وقتی در بیمارستان کنار تخت کودکی نشستهای که هر چند روز یکبار به تزریق خون نیاز دارد یا مادری را دیدهای که به خاطر خونریزی شدید در زایمان به فوریت نیازمند خون است، تازه میفهمی اهدای خون یعنی چه... یعنی حیات، یعنی فرصت دوباره، یعنی لطفی که هیچ پول و پاداشی با آن قابل قیاس نیست، اما این تمام ماجرا نیست. در خون، چیزی هست که نقش حیاتیتر و حساسیتر دارد؛ پلاکتها. پلاکتها سلولهایی کوچک، اما بسیار مهماند که مسئول انعقاد خون و جلوگیری از خونریزیاند. برای بیماران خاصی مثل کسانی که شیمیدرمانی میشوند، پیوند مغز استخوان دارند یا دچار بیماریهای خونی نادر هستند، نبود پلاکت به معنای خطر مرگ است. هر روز بیماران زیادی منتظر پلاکت هستند و این انتظار گاهی بسیار سختتر از انتظار برای خون کامل است. مشکل اینجاست که پلاکتها فقط پنج روز و حتی کمتر قابلیت نگهداری دارند و نمیتوان آنها را ذخیره کرد. یعنی نیاز به اهدای مکرر و مستمر پلاکت وجود دارد. از طرف دیگر، اهدای پلاکت روندی تخصصیتر و زمانبرتر دارد: در این فرایند خون اهداکننده وارد دستگاه میشود، پلاکتها جدا میشوند و باقی اجزای خون به بدن بازگردانده میشوند. این فرایند معمولاً بین یک تا دو ساعت طول میکشد، اما همین چند ساعت میتواند زندگی یک نفر را نجات دهد. خیلیها به دلیل زمانبر بودن یا ترس از این پروسه از آن چشمپوشی میکنند، اما اگر بدانیم پلاکت اهدا کردن، یعنی هدیه دادن نفس به یک بیمار در خطر، شاید تصمیم دیگری بگیریم. شاید متوجه شویم این مهربانی بینام، چه حجم بزرگی از زندگی را در خود دارد. ما معمولاً وقتی به اهدای خون فکر میکنیم، بهانههایی مثل «حوصله ندارم»، «وقت ندارم»، «میترسم ضعف کنم» یا «بعداً انجام میدهم» را میآوریم، اما هیچ کدام از این بهانهها دلیل خوبی نیست وقتی میدانیم فردی همین الان در انتظار آن خون است. وقتی میدانیم هر قطره پلاکت میتواند زندگیای را نجات دهد. اهدای خون و پلاکت تنها کاری است که هیچ هزینه مالی برای ما ندارد، فقط اندکی وقت و کمی دل میخواهد. زمانی که برای این کار میگذاریم، چند برابر به زندگی یک انسان بازمیگردد. این کار، بخشی از هویت انسانی ماست، یعنی اینکه ما به هم وابستهایم، زندگیمان به هم گره خورده و اگر من نباشم، شاید تو نباشی. اهدای پلاکت، پلاک افتخاری است بر سینه اهداکنندگان. بسیاری از ما تا زمانی که به خودمان یا عزیزانمان نیازی پیدا نکنیم، اهمیت این کار را نمیفهمیم، اما تصور کن روزی خود یا یکی از عزیزانت به این قطرههای زندگی نیاز داشته باشد. در آن روز، دعا نمیکنی کسی رفته باشد خون یا پلاکت داده باشد؟ پس چرا الان که فرصت داری این لطف را کنی، درنگ میکنی؟
«پلاکتفرزیس» شاید کمی طولانیتر و تخصصیتر باشد، اما اثری که دارد بینظیر است. به لطف اهدای پلاکت، کودک سرطانی میتواند شیمیدرمانیاش را ادامه دهد. مادری که هنگام زایمان خون زیادی از دست داده، فرصت زندگی دوباره پیدا میکند و هرکسی که نیازمند این ماده حیاتی است، امید دارد به کسانی که با عشق و مسئولیتپذیری تصمیم میگیرند به این ضرورت پاسخ دهند. پس بیاییم به این روز فقط به عنوان یک مناسبت نگاه نکنیم. بیاییم یاد بگیریم که اهدای خون و پلاکت، یک اقدام انسانی و لازم است که هر کدام از ما میتوانیم به آسانی در آن سهیم باشیم. کافی است تصمیم بگیریم، وقت بگذاریم و بگوییم: «آمادهایم.»
همه ما ممکن است روزی نیازمند این کمک باشیم. همه ما ممکن است روزی در آن سوی تخت بیمارستان، چشمانتظار اهدای خون یا پلاکت باشیم. بیایید تا وقتی هنوز وقت است، تصمیم بگیریم که زندگی ببخشیم. آستین بالا بزنیم و با دلی پر از امید و مسئولیت، این قطرههای زندگی را هدیه کنیم. خون ما یکی است و زندگی ما به هم گره خورده است.